فیلمی تلخ و شیرین
مادر خوابآلود: کجاییم؟
پسرک درحالیکه با گچ پایشکسته پدر بازی میکند: مردیم!
از همین دیالوگ آغازین، مانیفست فیلم صادر میشود، پرسش و پاسخ کوتاهی که در پایان، مخاطب فیلم را با خود درگیر میکند.
«جاده خاکی» همانطور که از نامش پیداست فیلمی جادهای خانوادگی است. خانوادهای چهارنفره به همراه سگشان جسی با یک ماشین امانتی به سمت مقصدی نامعلوم در حرکتاند. پدر بهظاهر عبوس و خشن اما شوخطبع البته با پای بسته، مادر مهربان که وانمود میکند خوشحال است اما باغمی پنهان، پسر بزرگ، کمحرف با چهرهای مبهم و مرموز که پشت فرمان نشسته، پسرک پرانرژی، شرور ولی معصوم و شیرین و بیخبر از اتفاقات جاری که فقط سعی دارد کودکی کند و نهایتاً سگ بیماری که تمام بدنش را عفونت گرفته و خانواده نگران هستند و سعی دارند آن را نجات بدهند.

هیچکدام از کاراکترها بهغیراز جسی سگ خانواده اسم ندارند و سعی بر این شده تا افراد با ویژگیهای بارز شخصیتی خودشان معرفی شوند. بههمریختگی داخل ماشین و سرووضع بازیگران، استفاده از رنگهای خاکستری حاکم بر فضا میزانسی را به وجود آورده که حس آشفتگی و بیحس و حالی خانواده را منتقل میکند، دیالوگهای تند اما شیرین و گاه خندهدار، روابط بهظاهر سرد اما پر از عشق خانواده المانهایی هستند که کنتراست بصری و معنایی زیبایی را به وجود آوردهاند و همین تضاد در کنار تعلیقی که بسیار بهجا و حسابشده تا دوسوم فیلم ادامه دارد فیلم را جذاب و دیدنی کرده است.

علیرغم اینکه نماها از ابتدا تا نیمه فیلم عموماً نمای نزدیک و متوسط هستند، اما دیالوگهای شیرین و بیپروا و بهدوراز شعارزدگی و محافظهکاریهای معمول سینمای ایران از یکسو و بازیهای دراماتیک قدرتمند و روان بازیگران از سوی دیگر، نهتنها فیلم را آزاردهنده و خستهکننده نکرده بلکه همذات پنداری مخاطب را قوت بخشیده و باعث شده تماشاگر خودش را به لحاظ روحی به کاراکترها نزدیک احساس کند.
زیر متن فیلمنامه «جاده خاکی» نگاهی موشکافانه به شرایط اجتماعی و سیاسی سه نسل جامعه ایران در چند دهه اخیر دارد، گذشته، حال، آینده و هر کاراکتر نماینده هر دوره از این سالهاست. گذشته ازپاافتادهای که خودش را مسئول شرایط فعلی میداند و تمام تلاشش بهبود وضعیت نابسامان حال به امید ساختن آیندهای که ناچار به دوش میکشد و سرنوشتش درگرو بازسازی حال است. عنصر سگ بیمار و در حال احتضار نشانهای از بحران و وخامت حالوروز این خانواده است و مفهوم و حسی را به مخاطب القا میکند که با از دست دادنش بغض فروخوردهای که از ابتدای فیلم سعی در پنهان یا کتمان کردن آن بودند شکسته میشود و چهبسا مخاطب را نیز با خود همراه میکند.
صحنه سورئالی که پدر در کیسهخواب فضایی با رؤیاهای پسر همراه میشود و مانند کاراکتر فیلم ادیسه فضایی در سیاهچالهای فضایی کشیده شده و گویی تمام مرزهای زمان و مکان را درمینوردد و میرود تا جایی که در میان خنده و گریه پدر در فضا گم میشوند و با برش روی چهره مادر در عالم واقعیت که گویی مادر نیز در این تخیل همراه آنهاست، اگرچه با ساختار کلی فیلم متفاوت است اما ازآنجاییکه در جهت مفهوم زیر متن فیلمنامه است نهتنها لطمهای به آن نزده بلکه توانسته تبدیل به شاخصی شود که فیلم را از نمونههای مشابه خود جدا کند.

استفاده از موسیقیهای پاپ قدیمی در شرایط روحی مختلف که در مواردی نیز با رقص همراه میشود علاوه بر انتقال حس کاراکترها، تماشاگر را با خود همدل میکند.
با دیدن فیلم جاده خاکی متوجه میشویم با کارگردانی روبرو هستیم، علاوه بر صداقتی که با صراحت لهجه همراه است، مردمی بوده و با دغدغههای جامعه خود آشنا و هنرمندی متفکر است و این توقع مخاطب را برای فیلمهای بعدی او که در آغاز راه است بالا میبرد.

حمیده وطنی
حمیده وطنی گرگری کارشناس ارشد پژوهش هنر، نویسنده و منتقد سینما، فعالیت پژوهشی خود را با نشریه علمی پژوهشی نگره بهعنوان مدیر داخلی نشریه و فعالیت رسانهای سینمایی را با ماهنامه سینما آغاز کرد مقالات او در نشریات متعددی ازجمله مهر، سینما ویدئو، روزنامه اعتماد ... چاپشده است، او پیشتر دبیر تحریریه نشریه «دایره» بود و هماکنون دبیر تحریریه رسانه رسمی فرهنگی هنری سلیس نیوز و دبیر سرویس سینمایی است.