درباره نمایشگاه جدید میترا ابراهیمی با عنوان «پیروان پوسیدگی»

میترا ابراهیمی

حکایتی از روح زمانه

میترا ابراهیمی از نقاشان معاصر است که سال‌ها در عرصه هنرهای تجسمی فعال بوده و در نمایشگاه‌های متعدد انفرادی و گروهی در زمینه چاپ دستی، طراحی و نقاشی حضوری چشمگیر داشته است.

تازه‌ترین مجموعه او «پیروان پوسیدگی» مجموعه‌ای است که نه روح کهنگی دارد و نه جسمی «تازه‌ به‌دوران رسیده» با هویتی ناشناس؛ بلکه حکایتی از روح زمانه را با هم پیوندی انسان  و  طبیعت  و شخصیت‌های نمادین به نمایش گذاشته است. پیروان  پوسیدگی و زوال‌شدگی، مشربی عاصی‌گونه برمی‌گزینند  تا  واگویه‌هایی  از باورهای  صلب و سخت زمانه را  در تاریخ ثبت  کنند.
این مقدمه نقطه عزیمتی است که میترا ابراهیمی ما را به مشاهده و ارزیابی مجموعه آثارش فرامی‌خواند. ابراهیمی، زوال را نه صرفاً وضعیتی بیرونی، بلکه چالشی با عنصر غالب و حاکم بر جامعه می‌بیند و آن را بازنمایی می‌کند. نقاش با توصیف جزییات، خواننده را از بسته بودن راه گفت‌وگو و توجه به حالات روانی حاکم بر جامعه، آگاه می‌سازد.

ترکیب‌‌وتلفیق بدن انسان با اشیای پوسیده و روبه‌زوال، برخلاف لاماسوها، مینوتورها و سِنتورها، در هنر تمدن‌های باستان که نماد توانایی‌های طبیعت و آگاهی انسان بودند، در هیات «زوال‌اندیشی» فرو می‌شوند و توش‌وتوان خود را به کار می‌گیرند تا با بازگویی و اعترافﹾ قصه آلام و دردهای مشترک را به زنده‌ترین شکل مرهم نهند و بازآفرینی کنند. اعترافاتی که ملات قدرت را بر ذهن و روان می‌گسترند و آن را  در سایه  می‌افکنند.

میترا ابراهیمی
میترا ابراهیمی زوال را نه نشانه‌ای از شکست، بلکه ماده خامی برای آفرینش معنا و زیبایی جاودانه می‌سازد

آثار میترا ابراهیمی تقابلی بنیادین میان دورویکرد «هم‌پیوندی عینی» و «نمادگرایی» را آشکار می‌سازند؛ دو رویکردی که در ژرفای خویش به‌طور بنیادی در تخالف با یکدیگرند. ابراهیمی در آثار خود مجموعه‌ای از عناصر عینی همچون ریشه‌های خشکیده، جمجمه‌های حیوانی، پرندگان (کلاغ و جغد) و سنگ‌ها را پیرامون بدن انسان سامان می‌دهد؛ عناصری که هرکدام بار معنایی خاصی دارند و در ترکیب با بدن، تجربه‌ای از زوال و فروپاشی را عینیت می‌بخشند.

این عناصر به‌مثابه «واسطه‌های عینی»، پیوندی مستقیم میان فرم و مضمون برقرار می‌کنند و مخاطب را به درکی از حس میرایی و فروپاشی فرامی‌خوانند؛ اما همین عناصر، در سطحی دیگر، به لایه‌ای نمادین ارتقا می‌یابند. جمجمه‌ای که جای سر انسان نشسته،  نه صرفاً  شیئی واقعی، بلکه نشانه‌ای است از فروپاشی  قداستِ عقل  و غلبه  تحکم.
نقاش با تنالیته‌های سیاه و خاکستری بر مضمون مرگ و فرسودگی تأکید می‌کند و تنها در چند نقطه رنگی محدود، ‌چون چشم نارنجی جغد یا آسمان کمرنگ، کورسویی از امید و آگاهی را آشکار می‌سازد. زاویه نزدیک به بدن‌های بی‌صورت، مخاطب را گاه با لایه‌های پنهان و گاه با چهره‌های عریان مسائل جامعه روبه‌رو می‌کند. «پیروان پوسیدگی» فراتر از توصیف صرف، همچون بیانیه‌ای تصویری عمل می‌کنند.

میترا ابراهیمی زوال را نه نشانه‌ای از شکست، بلکه ماده خامی برای آفرینش معنا و زیبایی جاودانه می‌سازد. او نشان می‌دهد که انسان معاصر بار باورهای فرسوده را بر دوش می‌کشد، اما در دل همین زوال امکانی برای بازاندیشی هویت و فرهنگ نهفته است. کلاغ و جغد، دو شخصیت نمادین‌اند که با زیرکی، خرد و آگاهی را از سطحی عینی فراتر می‌برند و به خودشان بُعدی استعاری و چندلایه می‌بخشند.

میترا ابراهیمی
میترا ابراهیمی از نقاشان معاصر است که سال‌ها در عرصه هنرهای تجسمی فعال بوده است

آنچه در آغاز بازنمایی واقعیتی عینی می‌نماید، در منطق نمادین اثر به مسئله‌ای فلسفی و روان‌شناختی دگرگون می‌شود. نمایشگاه نقاشی «پیروان پوسیدگی» عرصه‌ای برای تلاقی دو رویکرد بنیادین است؛ نخست «هم‌پیوندی عینی» که مضمون را در زبان فرم‌های ملموس و محسوس بازنمایی می‌کند و دوم «زبان نمادین» که به‌شیوه‌ای غیرمصرّح به مفاهیم ذهنی اشاره دارد.

نقاش با ارتقای مفاهیم ذهنی خود به ساحتی چندلایه و تفسیرپذیر، امکان مشارکت و تأویل آزاد مخاطبان را فراهم می‌آورد. تنش میان این دو سطح، کیفیتی زیبایی‌شناختی می‌آفریند که مجموعه را از بازنمایی صرف فراتر برده و به تجربه‌ای اندیشگانی بدل می‌سازد.
روبه‌زوال‌شدگی در آثار ابراهیمی تنها یک مضمون نیست؛ بلکه به ارزشی زیبایی‌شناختی بدل می‌شود، ارزشی که بدن را برای مصافِ تجلی واقعیت اجتماعی برمی‌گزیند. این پویایی همچون پلی میان «آنچه هست» و «آنچه عیان شده» عمل کرده، لحظه را به همان شکل متوقف می‌کند؛ همانند مفهومی که او آن را «پیروان پوسیدگی» می‌نامد. آثار، از خلال هم‌نشینی تقابل هم‌پیوندی عینی و سمبولیسم، نه‌تنها تجربه‌ای حسی از زوال را در مخاطب برمی‌انگیزند، بلکه او را به تأملی انتقادی درباره هویت، هژمونی  و موقعیت  انسان معاصر سوق می‌دهند.

هسته اصلی این آثار، بلند شدن صداهایی در سر انسان – مرکز خرد و هویت-  است که پژواک آن با جایگزین کردن بقایای زوال یافته، به چشم و گوش مخاطب می‌رسد. ریشه خشکیده درختی بی‌نام‌ونشان بالانشین می‌شود و گذشته را از «آنچه بوده» تا «آنچه شده» مرور می‌کند. ریشه‌ای که طبیعت خویش را به خویش وامی‌گذارد و بر آن است که «تاکسیدرمی بصری» پیش چشم می‌آید؛ اما نه برای احیای یادبود طبیعت، بلکه در جهت نمایش زیبایی‌شناسی زوال.

آنگاه‌که جمجمه حیوانی جانشین سر انسان می‌شود، این جابه‌جایی قداست عقل و اندیشه انسانی را فرو می‌شکند و غریزه و بدویت را بر جای آن می‌نشاند؛ و آنجا که کلاغ به درون کاسه سر خالی نفوذ می‌کند، تصویر نه صرفاً مرگ، بلکه نماد حیرت و پرسش‌گری خرد در برابر تهی شدن اندیشه است.

میترا ابراهیمی
میترا ابراهیمی نشان می‌دهد که چگونه جمود فکری می‌تواند در هیات سنگ بر مسند تعقل انسان بنشیند

میترا ابراهیمی نشان می‌دهد که چگونه جمود فکری می‌تواند در هیات سنگ بر مسند تعقل انسان بنشیند، آن را از آنِ خود سازد و در پس خویش پنهان کند. او نور نگاهِ خیره جغدی ناظر را بر بوم می‌نشاند؛ جغدی که مخاطب را به رویارویی با سکون و سنگینی زوال فرا می‌خواند. اگر کلاغ در این مجموعه پیام‌آوری هوشمند است که پوسیدگی و زوال را فاش می‌سازد، جغد نماد دانایی خاموش و مقاومی است که در سکوت، شاهد فروپاشی می‌ماند.

آثار او پرسشی بنیادین را برمی‌انگیزند: آیا هویت امروز ما بر بنیانی زنده و پویا استوار است یا بر استخوان‌ها و ریشه‌های پوسیده‌ای که تنها ظاهرشان باقی‌مانده است؟ ابراهیمی در این مجموعه، زوال را نه صرفاً نشانه‌ای از نابودی، بلکه بستری برای تأمل بر بار هستی به کار می‌گیرد.

میترا ابراهیمی به‌جای انکار یا حذف پوسیدگی، آن را به رسمیت می‌شناسد، تاکسیدرمی می‌کند و در قالبی تازه جاودانه می‌سازد. «پیروان پوسیدگی» نشان می‌دهد که انسان معاصر، درحالی‌که بار جامعه‌ای چشم‌انتظار را بر دوش می‌کشد، همچنان به جست‌وجوی معنایی نو در دل این فرسودگی برمی‌خیزد. این آثار صرفاً نقاشی نیستند، بلکه بیانیه‌هایی تصویری‌اند از وضعیت هویتی و فرهنگی جامعه امروز.

نفیسه ضرغامی مهر

میترا ابراهیمی

آیتم های مشابه

دایان کیتون: شمایل بی‌بدیل هالیوود

هفته مد پاریس و شگفتی لباس‌های جدید

مدیر

گفت‌وگوی پل توماس اندرسون با لئوناردو دی‌کاپریو

حمیده وطنی