یادداشتی درباره نمایش «ازنظر سیاسی بی‌ضرر» کار ابراهیم پشت‌کوهی

سیاسی

یک اثر ویژه تئاتری

«ازنظر سیاسی بی‌ضرر» شاید همه سیاسی‌کاران را جابه‌جا کند، اما ما تئاتری‌ها بی‌دریغ تبسم‌هایی برآمده از دل می‌کنیم

زندگی بازی است/ ما خود صحنه می‌سازیم تا بازیگر بازیچه‌های خویشتن باشیم/ وای زین درد روان فرسای/ من بازیگر بازیچه‌های دیگران بودم/ گرچه می‌دانستم این افسانه را از پیش/ زندگی بازی است! (نصرت رحمانی)

زمانی که چهار بازیگر کمدی کار تراز اول مانند اتابک نادری، وحید آقاپور، گاتا عابدی و مرضیه صدرایی که در کارنامه کاری‌شان از کمدی و طنز اعم از طیبات و مزاح و مزیح تا تلخی و تراژدی مشاهده می‌شود، روبه‌روی هم قرار می‌گیرند تا با راهنمایی‌های کارگردان نوبرآمده و باذوق و آگاهی مانند ابراهیم پشت‌کوهی نمایشی مانند ازنظر سیاسی بی‌ضرر را بسازند، تماشاگر در اوج لذت و کیف و قهقهه‌ای از خنده‌های از ته دل برآمده، خوب می‌داند باید از این چهار نفر و اصحاب این اثر، توفیق رفیق آنان را مرعی داشت و سپاسگزار بود.

نمایش ازنظر سیاسی بی‌ضرر یادآور این سخن برتولت برشت است که گفت: نمایشی که نتوان در آن خندید، باید به آن خندید؛ و خدای را که این اتابک نادری، این اسوه و اسطوره طنز و فکاهه و مطایبه و تسخر چه‌ها می‌کند! این از یک‌سو که در عصر تلخ‌اندیشی و عبوس بودن و گرفتگی، فی‌الواقع لحظه و لمحه‌ای خندیدن و دل غمگین را به سلوکی طنزآلود رها کردن چه ارزشی دارد.

سیاسی
قصه نمایش نقیضه‌ای است بر سیاسی اندیشی و طنز سیاسی که اتفاقاً نه‌تنها بی‌ضرر نیست که برای گزمگان جبون، شاید که می‌داند خیلی هم مضر است!

از سوی دیگر، با ابراهیم پشت‌کوهی روبه‌رو هستیم. یک تئاتری تازه‌کار که از شهرستان بار خویش را به سمت تالارهای تهران هی کرده و حالا دیگر ناشناخته نیست؛ دیری است که جایگاه ابراهیم پشت‌کوهی در تئاتر معاصر این سرزمین مکانتی ویژه یافته و نام این طرفه و یگانه برای تئاتر ما و تماشاگر پیگیر تئاتر آشناست.

از وحید آقاپور چه بگویم؟ این چهار نفر وقتی به هم می‌رسند، اوج خندیدن و قهقهه زدن به همراه طنزی مرغوب و رونمایی زیبا و دل‌نشین، شبی را برای تماشاگرانش به هم می‌رساند که در آن خندیدن، تئاتر زیبا دیدن و در یک‌کلام حسن مطلعی همه‌جانبه، پیشاهنگ این کار است.

قصه کار، یک پارودی است. نقیضه‌ای است بر سیاسی اندیشی و طنز سیاسی که اتفاقاً نه‌تنها بی‌ضرر نیست که برای گزمگان جبون، شاید که می‌داند خیلی هم مضر است! اما ما ضرر نکردیم. هم یک تئاتر خوب دیدیم و هم اینکه توانستیم پس از مدت‌های مدید، اتابک نادری را به همراه دوستانش که گویی تند و خند با آن چهره جذاب‌شان از ما دور افتاده بودند، یک‌بار دیگر ببینیم.

این کار سراسر بداهه‌کاری و هرچه پیش آید خوش آید است و به‌راستی چه کسی در تئاتر مدرن به دنبال ساختار قصه گونه، داستان‌سرایی و دساتیر‌پردازی است؟

هر چه هست لحظه است و فی‌البداهه اثری را آفریدن که شاید تکرار آن دیگر عین هر شب نباشد و هرلحظه برای خود ساختاری ویژه داشته باشد. کار ویژه، مدرنیته و بازیگرانی که فی‌الواقع برای کارگردان، اوج هنر بازیگری‌شان را بی‌مضایقه عرضه می‌کنند.

سیاسی
از تالار که بیرون می‌رویم و در چهره‌های تماشاگران که تدقیق می‌کنیم، همه سرخوش و مکفی‌‌اند و چرا نه؟

ازنظر سیاسی بی‌ضرر شاید همه سیاسی‌کاران را جابه‌جا کند، اما ما تئاتری‌ها بی‌دریغ تبسم‌هایی برآمده از دل می‌کنیم و با آن تیپیکال‌های مطنطن و طنزآلود بازیگری اتابک نادری، از ته دل همدردی و لبخند می‌زنیم. آقاپور نیز پارتنری خوب برای بقیه بازیگران است.

شاید این سخنی به‌ناحق نباشد اگر بگوییم قصه «آن» نمایش را این چهار نفر به دوش می‌کشند. به قول حافظ: بنده طلعت آن باش که آنی دارد؛ و این تئاتر سرشار است از این آنات و لحظات و لمحات. شبی خوش است، بدین قصه‌اش دراز کنید.

وظیفه تئاتر همین است؛ لذت از صحنه، از بازی و مهم‌تر از ذهنیتی برتافته از حس حضور حومه‌های درد و رسیدن به نقطه‌ای که در آن دیگر فقط تئاتریکالیته است و من و نادری و آقاپور و عابدی و صدرایی.
شاید مقدمه این مسطوره بر ذیل‌المقدمه مرجح باشد، اما چه کنم من؟ گوش کری دارم. هرچه هست را در سرزمین دل بخش می‌کنم و به‌پای ابراهیم پشت‌کوهی نثار. به قول حافظ: عیب می ‌جمله بگفتی، هنرش نیز بگوی / نفی حکمت نکند بهر دل عامی چند
این سخن حافظ البته با ایرادهای نیشغولی و نک و نال‌های ناقدانه متفاوت است. به قول رولان بارت در کتاب نقد تفسیری «نقد، نه نه!» من به این کار فقط می‌توانم بگویم رنسانسی تولید می‌کند که برای تیم بازیگر و تهیه‌کننده، فخر و مباهات و نازش و چالشی است، اما چه کنیم با میزانسن‌های شلوغ، رفت‌وآمدهای بی‌جا، خنده‌های بیهوده و از دل برنیامده و در کل فضاسازی کمیک به معنای هجو کلمه و نه طنز و پارودی و نقیضه ساز آن.

لحظه‌ای گونه‌ای، کافی است از لحظه دل بکنید تا نمایش را از دست بدهید و با لبخندهای پیاپی چیزی به بازیگران هدیه بدهید که اصالت ماهوی ندارد.
درهرحال در این روزهای مه‌آلود، کار کردن تئاتر فی‌الواقع شاخ غول شکستن است و من بر آنم که ابراهیم پشت‌کوهی درواقع شاخ غول شکانده است، آن‌هم غولی که تئاتر است و شاخی که نه شاخ آفریقا که شاخ تمام تماشاخانه ایرانشهر است.

سیاسی
بر و بچه‌های خوب تیم آقای پشت‌کوهی، مزید اطلاع‌تان کاری به‌قاعده عرضه کردید، صحنه‌های تئاتر ما را چراغانی کردید

من حیث محتوای کار باید گفت، این جابه‌جایی و مدح شبیه به ذم که در کار می‌بینیم، ازلحاظ قصه‌پردازی که در هرلحظه آدمیان می‌توانند نسخه بدل دیگری باشند و خویشتن خویش را با کاراکترهای‌شان و خاصه آن پرسوناهای شگفت‌انگیز متن پشت کوهی، جای تعمق دارد.

در این مختصر بر آن نیستم که تمام امعاء و احشاء متن را به چالش بکشم؛ نه فرصتش است و نه اساساً در یک نقد ژورنال می‌توان ادیبانه به شناخت کاری این‌همه طنزآلود رفت. خندیدیم، درگیر شدیم، آموختیم و همین و بس.

از تالار که بیرون می‌رویم و در چهره‌های تماشاگران که تدقیق می‌کنیم، همه سرخوش و مکفی‌‌اند و چرا نه؟ مگر می‌توان به آن صحنه جادویی که در آن اتابک با آن لباس ویژه که نشانی از ذوق طراح لباس -پشت‌کوهی- دارد، لبخند نزد؟ یا نسبت به تو شات‌های نمایشی اتابک نادری و وحید آقاپور به همراه گاتا و مرضیه بی‌تفاوت بود؟ باید خندید، خنده‌ای که از ته دل است و تو را به یاد ته‌نشین شدن ایام شرب‌الیهود این روزگار می‌اندازد.
به دنبال قصه نباشیم.

به قولی در شعر مپیچ و در فن او / که اکذب اوست احسن او. اینجا هم همین است؛ کل کار با همه کم‌وکاستی‌ها، میزانسن‌های شتاب‌زده و مغشوش، بازی‌های سخت بداهه‌پردازی شده و در یک‌کلام فضاسازی‌های سست، یک اثر ویژه تئاتری است که ما را تا آخر کار می‌نشاند و ما می‌توانیم به‌سادگی کاستی‌ها را به زیبایی‌های متن و اجرا ببخشیم.

سیاسی
از سوی دیگر، با ابراهیم پشت‌کوهی روبه‌رو هستیم که حالا دیگر ناشناخته نیست

به قول سعدی: کم‌گوی و گزیده گوی چون در / تا ز اندک تو جهان شود پر
شاید این رقیمه کم و گزیده نباشد، اما حتماً اندک است و باید با توسع نظر و تمرکزی بسا بیش از این‌ها کار آقای ابراهیم پشت‌کوهی را در سه‌کنج دنج مکالمات افلاطونی جست و مشروحاً به آن پرداخت.

فعلاً اما این زمان بگذار تا وقت دگر؛ و من مصرح می‌کنم که کار ابراهیم پشت‌کوهی باید به دلیل کوشش‌هایی که داشته و پدیده‌ای که به‌عنوان نام نامی خودش در تئاتر ما بازجسته، زمانی بیش از این‌ها بر صحنه تئاتر ایرانشهر بدرخشد، چراکه رنسانس یک‌بار رخ می‌دهد، حادثه یک‌بار تلقی می‌شود، اما آنچه مهم است تئاتر است، تئاتریکال است و صحنه، بقیه دیگر حواشی و مستحدثات است.
سخن کوتاه، بر و بچه‌های خوب تیم آقای پشت‌کوهی، مزید اطلاع‌تان کاری به‌قاعده عرضه کردید، صحنه‌های تئاتر ما را چراغانی کردید و لااقل دو ماه چشم‌وچراغ تئاتر ایرانشهر هستید و این را دست‌کم نمی‌گیریم.

همایون علی‌آبادی، اعتماد

سیاسی

آیتم های مشابه

واکاوی جهان ادبی سهراب سپهری

مدیر

نگاهی به نمایش «توافق‌نامه» کار کورش سلیمانی

مدیر

یادداشتی درباره فیلم‌های اکران نوروز ۱۴۰۳

مدیر