چرا نباید به روی دردهایمان لبخند بزنیم؟
حال خوب، انرژی مثبت، خوشبینی و پرهیز از منفی گرایی، ویژگیهای آدمهای مثبت، قوی و موفق در جامعه ما تلقی میشود. هزاران جلد کتاب خودیاری و روانکاوی مثبت، ساعتها سخنرانی مربیان و سخنرانان انگیزشی با آن لبخندهای محوناشدنی، میکوشند که این خصوصیات را در خود بپرورانیم. بههرحال، چیزی حدود ۱ میلیارد دلار در این صنعت خفته است.
ویتنی گودمن[۱] در کتابش در نقطه مقابل صنعت خودیاری و روانکاوی مثبت میایستد که در آمریکا، جایی که او بهعنوان رواندرمان کار میکند، اصلاً این طرز فکر خوبی نیست. اینجا، همه به دنبال حال خوب و انرژی مثبتاند و از هرکسی، درهرحال انتظار میرود که با لبخندی به لب، از چیزهای خوب حرف بزند و نگاهش به همهچیز مثبت باشد.
به اعتقاد گودمن، با این نگرش، «معنای انسان مثبتگرا این است که مانند روبات هر چیز را خوب ببیند، غیرازآن مشکل در شخصیت او است.»
مثبتاندیشی ویرانگر هم میشود!
گودمن در آغاز کتاب مشخص میکند که مخالف مثبتاندیشی نیست. او به نقل از کارشناسان مینویسد که احساسهای مثبت مانند خوشبینی و اعتمادبهنفس به بهروزی و طول عمر انسان کمک میکند، اما مثبتاندیشی درجایی ویرانگر میشود که احساسها و حالات ناخوشایند مانند اندوه و فشارهای ناشی از تروما و وضعیت دشوار خود را سرکوب میکنید و انتظار دارید که با مثبتاندیشی و تلقین خوشبینی این حالات از شما دور شود.
در مقابل، با مثبتاندیشی سالم میپذیریم که خوشبختی و رنج بخشی از زندگی است. حال خوب همیشه وجود ندارد و باید به تقلاها و رنجهای خود اذعان کنیم. این نکته در عصر شبکههای اجتماعی بیشتر مهم است که کاربران تصویر نادرست و «فیک» از زندگی واقعی خود به دست میدهند. نویسنده میگوید که تحقیقهای روانکاوی این را تائید نمیکند که خوشبینی و مثبتاندیشی الزاماً شادی و حس خوشبختی را به زندگی ما میآورد.
نویسنده میگوید که فرهنگ مثبتاندیشی سمی باعث شده است که اطرافیان و همکاران ما به شنیدن شکایتها و رنجهای ما کمتر علاقهای داشته باشند. این باعث میشود دردها و کاستیهای خود را از دیگران پنهان کنیم و همیشه به خوشحالی تظاهر کنیم.
دلداری الکی و تشویق به مثبتاندیشی
گودمن به این نکته مهم اشاره میکند که مثبتاندیشی سمی تجارب و وضعیت رنجآور دیگران را نادیده میگیرد. خوشبینی و مثبتاندیشی واقعیت عینی فرد را نمیتواند تغییر دهد، مگر اینکه شرایط او نیز تغییر کند. مثلاً، از یک انسان گرفتار تبعیضهای گوناگون بهدشواری میتوان انتظار داشت که مانند فردی که در وضعیت مشابه او قرار ندارد، خوشبین و مثبت اندیش باشد یا بماند. انسانی که ستم میبیند، عصبانی است؛ وقتی کسی کار خود را از دست میدهد، افسرده و غمگین است. بدترین چیز در این وضعیت به گفته نویسنده، دلداری الکی و تشویق آنان به مثبتاندیشی یا دیدن نیمه پر لیوان است.
نویسنده بهخوبی میگوید که «مثبتاندیشی سمی در اینگونه وضعیتها مسئولیت را به دوش افراد و نه نظامها و نهادها میاندازد که خوشبینی و تفکر مثبت را ناممکن میسازند.» در این حالت دشوار است که بنا به روانکاوی مثبت، تصور کنیم که اراده و خوشبینی فرد برای تغییر وضعیت وی کافی است.
این نکته در یافتههای نویسنده جالب است که تفکر و اراده مثبت برای کسانی که اعتمادبهنفسی بالا دارند بیشتر جواب میدهد و در کسانی دیگر میتواند به افسردگی و اضطراب بیشتر بینجامد. در واقعیت امر، برخلاف اندرزها و آموزههای کتابهای خودیاری و مبلغان مثبتاندیشی، «افکار شما قدرتمندند اما تمام واقعیت شما را نمیسازند.» آدمها، مکانها و رویدادهای زیادی روی شما تأثیر میگذارند.
وقتی دردها و شکایات خود را قورت میدهیم!
زن موفق در فرهنگعامه کسی است که هم در کار خود موفق است، هم مادر و همسر فداکار و عالی است. جامعه توقع دارد که او از بابت این «موفقیت»ها شکرگزار باشد و احساس شادی و خوشبختی در زندگی خود کند. این مثبتاندیشی سمی به این زنان اجازه نمیدهد که در مورد مادری، زندگی زناشویی یا استرس کار شکایت کنند. اگر لب به شکایت باز کنند، این زنان «شاکی» بهعنوان موجودات نقنقزن و زیادهخواه تصور میشوند. در نتیجه، گودمن میگوید که بسیاری افراد ترجیح میدهند برای ناراحت نکردن اطرافیان دردها و شکایات خود را قورت دهند.
شبکههای اجتماعی مثبتاندیشی و تظاهر به خوشحالی را تشدید کرده است. نویسنده به دوستی اشاره میکند که به خاطر جدایی از شریک زندگیاش گریه میکرد اما در همان حال، موبایلش را برداشت و ۱۰ عکس سلفی با این جمله در اینستاگرامش منتشر کرد: «زندگی زیباست.»
نباید عواطف و حالات منفی خود را انکار کنیم
گودمن اعتقاد دارد که باید عواطف و حالات منفی خود را انکار نکنیم. ما نمیتوانیم با القای خوشبینی و جستن دیوانهوار حال خوب و انرژی مثبت، از دردها، اضطرابها و تروماهای خود فرار کنیم. باید ریشههای واقعی این دردها را بیابیم و به آنها رسیدگی کنیم.
در جای دیگر از کتاب، نویسنده نگاه ما را به خوشبختی زیر سؤال میبرد. معمولاً، خوشبختی در اهدافی مانند تحصیل، خانه، شغل و امکانها تعریف میشود که کل افراد در طول زندگی برای رسیدن به آن برنامهریزی کردهاند و انرژی خود را صرف آن میکنند، اما نویسنده بهعنوان کسی که این مسیر را پیموده است میگوید که «نیاز مداوم به یافتن شادی و خوشبختی افرادی را ویران کرده است که باوجود رسیدن به آنچه جامعه بهعنوان اهداف خوشبختی تعریف کرده است، احساس شادی دیرپا نکردهاند.»
گودمن میگوید که شاید تفاوت در این است که برخی اوقات ما به دنبال زندگی شادیمحوریم تا معنامحور. «در زندگی شادیمحور تمرکز ما روی حال خوب، توجه محض به شادی و کیف کردن است؛ اما در زندگی معنامحور، شما به دنبال چیزی میگردید که به زندگی شما ارزش میدهد و راهی برای رسیدن به آن را پیدا میکنید.» شاید در این مسیر همیشه حال خوب و انرژی مثبت اهمیتی نداشته باشد.
[۱]. مثبتاندیشی سمی، ویتنی گودمن، انتشارات اوریون اسپرینگ، ۳۰۴ ص، ۲۰۲۲.