نگاهی به نمایش «زیگموند» نوشته و کار مهرداد کوروش‌نیا

زیگموند

زیگموند؛ یادآوری خاطرات تلخ!

نمایش «زیگموند» به نویسندگی و کارگردانی «مهرداد کوروش‌نیا» با انتخاب سبک اجرایی سورئال، خودخواسته وارد فضای ذهنی و ناخودآگاه درون‌مایه‌اش شده است و با خاصیت تکرارشوندگی مداوم اپیزودهایش توانسته در خلق این فضاسازی موفق باشد و آن را تشدید نماید.

«زیگموند» اگرچه به نظر می‌رسد که نمایشی اتوبیوگرافی است، ولیکن ازآنجاکه همه پرده‌های این زندگی‌‌نامه باید توسط یک روانکاو مرور و روایت گردد، با غوطه‌ور شدن ناخودآگاه او سبب‌ساز ایجاد یک فضای سورئالیته می‌شود تا از این طریق ناپایداری‌های ذهنی و کابوس‌های پرسوناژ محوری را به شکلی بهتر به مخاطب القاء کند.

نمایش «زیگموند» می‌خواهد بخشی از فراخود (خود اید‍‌ه‌آل) کاراکتر «زیگموند فروید» (با بازی فرزین محدث) را در رؤیاپردازی‌هایش، واکاوی و آن را به‌صورت موشکافانه بررسی کند. بخشی که در آن این پرسوناژ در مقام پرسشگر از خود، در جست‌وجوی خود ایده‌آل است تا شاید بتواند وجدان عذاب کشیده‌اش را در مقابل خواهرانش که حق اجازه نواختن پیانو در زمان مطالعه او نداشتند و از نور شمع به‌جای چراغ‌نفتی استفاده می‌کردند التیام بخشد.

نمایش نشان می‌دهد که دو روز پایانی عمر پرسوناژ اصلی و توأمان شدن آن با رؤیاپردازی‌های او، چگونه تقلای او را برمی‌انگیزد تا وجدان آسوده و خود‌ایده‌آل و خودآرمانی را در طول دوره عمرش کشف مجدد کند و در پس هر چیزی می‌خواهد داشتن احساس ناخوشایند گناه نسبت به پدیده‌های پیرامونی را رفع‌ورجوع نماید.

 زیگموند
نمایش «زیگموند» می‌خواهد بخشی از فراخود (خود اید‍‌ه‌آل) کاراکتر «زیگموند فروید» را در رؤیاپردازی‌هایش، واکاوی و آن را به‌صورت موشکافانه بررسی کند

نمایش در تلاش است تا تصویر خیالی از برخوردهای دیگرانی چون کاراکتر «آنا» یعنی دختر فروید با بازی (یلدا عباسی)، خاخام یهودی (با بازی شهروز دل‌افکار)، یونگ و… را در دیالکتیک‌های پیش‌ازاین پیش‌آمده نسبت به «زیگموند فروید» را نمایان سازد و در هر پرده از نمایش است که مخاطب در‌می‌یابد که فروید در این روزهای پایانی عمر خویش از بخش خود (ego) وجودش گذشته است یا به‌طور جد در این فرصت مغتنم می‌خواهد آن را اصلاح و تعدیل کند.

البته که در عقب‌گرد کردن خاطرات، نقش ضمیر ناخودآگاه این کاراکتر در تعیین‌کننده بودن کنترل احساساتش به‌عنوان عاملی مؤثر در پیشبرد شخصیت‌پردازی این پرسوناژ نمایش ارائه می‌شود. زیگموند در مباحث ایجادشده با یونگ، همچنان نمایه‌ای از فراخود‌ (سوپرایگو) خویش را نشان می‌دهد که کمال‌گرایانه رابطه خارج از ازدواج یونگ را نهیب می‌زند.
استفاده از تکنیک نورپردازی و پیدایش سایه‌ها نیز، در راستای تعریف از نو نظریه سایه شخصیت است. سایه فروید که با بازسازی توسط ضمیر ناخودآگاه شکل می‌پذیرد، گاهی در برابر امیال سرکوب‌شده و غرایزش به‌صورت خُرد و محقر شده است، گاهی نیز این بازی سایه‌ها درصحنه دفاع فروید از فرضیات‌ مطرح‌شده‌اش در کتاب موسی و یکتاپرستی در برابر خاخام یهودی به‌صورت همسان و هم‌اندازه جلوه می‌کند و هنگامه‌ای نیز سایه‌های خواهر خود را چنبره زده بر خویشتن می‌بیند، همه و همه در راستای تعارضات آنچه او هست و آنچه می‌خواهد باشد به رؤیت تماشاگر می‌رسد.

حتی در فرآیندی انتزاعی مواجهه فروید با غرایزش، مسائلی چون زندگی‌های آزموده نشده که بخشی تاریک  از وجود او را در برگرفته است و به‌نوعی بی‌ارادگی در برابر آنها و تناقضات رفتاری او را نسبت به نظریه‌هایش در برابر هیجانات فیزیولوژیکی ابراز می‌دارد، عنوان می‌شود.

ازاین‌جهت نمایش «زیگموند» از ابعادی از شخصیت فروید پرده‌برداری می‌کند که به نوع و شکلی ناخواسته و با تزریق مرفین به‌عنوان عاملی بیرونی، موجبات روبه‌رو شدن او را  با سایه خود فراهم می‌کند که مطابق با نظریه‌های یونگ در ابعاد مختلف زندگی او تحت لوای کهن‌الگو تأثیر گذاشته است. حتی در پایان نمایش نیز، سایه دست تکیه داده‌شده کاراکتر آنا نیز بر صندلی پدر نقش می‌بندد و شاید این خود گواه این موضوع باشد که کهن‌الگوی سایه در طول روند تاریخ روانکاوی و روانشناسی از پدر به دختر در حال تکرار و تکرار شدن است.

البته که در این رویارویی شدن‌های مختلف و متفاوت فروید با مقطع‌های زمانی مختلف زندگی‌اش که به‌نوعی دراماتیزه نیز شده‌اند، جنبه خودگرایی و حب ذات او همچنان پررنگ جلوه می‌کند.

زیگموند
استفاده از تکنیک نورپردازی و پیدایش سایه‌ها نیز، در راستای تعریف از نو نظریه سایه شخصیت است

مرور دیدگاه لذت‌جویانه فروید در طول روند نمایش که مثلث خوددوستی، خودشیفتگی و غیر دوستی را شامل می‌شود، باعث می‌شود که به‌مرور ضلع سوم قدرت بیشتری پیدا کند و غریزه زندگی که متکی بر لیبیدو است را در برابر غریزه مرگ شکسته خورده جلوه دهد. البته که «زیگموند» بودن که دیگر خبری از فروید شدن نیست، دال بر این است که خوددوستی و نارسیسم در این کاراکتر همچنان نمود برجسته‌ای دارند و این دو عامل می‌خواهند که در انواع گفت‌وگو‌های رخ‌داده یکه‌تازی نمایند و حتی در بحث‌وجدل‌های پیش‌آمده با یونگ، اعتراف به‌اشتباه را برای هر دو طرف ناممکن می‌سازند.
در طراحی صحنه مینیمال نمایش «زیگموند»، تخت مشهور فروید نیز به‌صورت شبیه‌سازی تعبیه‌شده است. تختی که از منظر فروید، بیماران با دراز کشیدن بر روی آن، راحت‌تر می‌توانستند حرف‎‌های خود را مطرح کنند، حال به‌عنوان نشانه‌ای بر خود «زیگموند» حلول پیداکرده است که با همان روش‌های درمانی به کار گرفته‌شده‌اش، باید او را در این مرگ خودکشی‌وار ولو با به تعویق انداختن مدام آنا در تزریق مرفین به وی، تسکین دهد؛ یعنی ترغیب به سخن گفتن از رویدادهای گذشته و یادآوری خاطرات تلخ!

نمایش با این عدول کردن‌های مختلف و برگشت به عقب‌ها در پاره‌های زمانی متفاوت، سؤالات ذهنی «زیگموند» را مرور می‌کند. آیا سیگار که عاملی بر سرطان سقف دهان او شده است، عاملی بر سکوت او شده است یا جایگزینی بر عادات غریزی؟ آیا پژوهش‌های او در خصوص اندام تولیدمثل مارماهی از منظر مذهبیون به‌واقع ناموفق‌ و ناکارآمد بوده است؟ آیا فرورفتن او در روان رنجوری حادث‌شده فعلی و مشاهده مبارزه میان ایگو و سوپر ایگو‌اش که منجر به پیدایش اخلاق‌گرایی وجودی‌اش شده است، صورت‌مسئله رابطه او و خواهرزاده‌اش را پاک می‌کند؟

زیگموند
در طراحی صحنه مینیمال نمایش «زیگموند»، تخت مشهور فروید نیز به‌صورت شبیه‌سازی تعبیه‌شده است

که ازقضا ماهیت پیدایش این اخلاق‌گرایی منشأ اختلاف فروید و یونگ یعنی رابطه یونگ با یکی از بیمارانش نیز بوده است. آیا «زیگموند» اصالتاً یهودی، پی برده است که دیدگاهش نسبت به دین یهود یعنی غیرقابل استقامت بودن آن و جبر فلسفی رفتارهای انسانی دینی که در روند آنها دخل و تصرفی وجود ندارد، قابل دفاع نیست؟

همه این طرح پرسش‌ها در طی نمایش، با ایجاد موقعیت‌های تراژیک و کمدیک و گروتسک در پرده‌های مختلف، تماشاگر را به تفکر وا‌می‌دارد که آیا می‌توان با عینک فرویدیسمی بر همه قضایا اعم از عاشق شدن و خانواده، رابطه داشتن، دین و مذهب، جنگ و التیام بیماری با سیگار و… با این رویکرد که بن‌مایه اغلب بیماری‌های روانی- ذهنی مربوط به ناکامی جنسی است نگریست یا دست‌آخر باید برای بسیاری از چشم‌اندازهای روان‌شناسانه ارائه‌شده توسط «زیگموند» زمانی را برای احتضار خویش بر تخت بی‌سخن و آرمیدن بر آن را در نظر داشت و پذیرفت که آنها با سخنرانانش به گور تاریخ خواهند پیوست؟

راقب کیانی، اعتماد

زیگموند

آیتم های مشابه

نگاهی به نمایش «توافق‌نامه» کار کورش سلیمانی

مدیر

یادداشتی درباره نمایش «ازنظر سیاسی بی‌ضرر» کار ابراهیم پشت‌کوهی

مدیر

نگاهی به نمایش «آتی‌ ساز» کار سعید دشتی

مدیر