رئالیسمِ بیواسطه
در این دوران پریشانی و آشفتهحالی که «فرهنگ» و «نگرش اجتماعی» و «هنر مستقل و متعهد» مفاهیم واقعی و اصیل خود را ازدستدادهاند و عدهای در چنین بلبِشویی برای انفعال و به هرز رفتن و کاسب شدن و به پوچی رسیدنِ محض توجیهات بیمنطق خودشان را دارند، حضور پایمردانه نمایشنامهنویس و کارگردان ریشهدار و صاحب سبکی چون حسین کیانی میتواند غنیمت و ارزشمند و امیدوارکننده باشد.
چند مشخصه بارز او باعث شده که اعتباری بهحق و شایسته در عرصه تئاترِ این دوران پیدا کند.
حسین کیانی همواره از متنهای نمایشی خودش طی این ۲۵ سال حضور حرفهای و درعینحال تجربی استفاده کرده و در موارد استثنا که به اقتباس ادبی روی آورده یا مانند خیشخانه (۱۳۷۸) از یک متنِ نمایشی ایرانی (پرده خانه بهرام بیضایی) و در «همه فرزندان خانم آقا» (۱۳۸۹) از «باغ آلبالو» و «مرغ دریایی» آنتوان چخوف وام گرفته یا «ملاقات بانوی سالخورده» فردریش دورنمات را در «مشروطه بانو» (۱۳۹۱) به یک متن آداپته شده ایرانی تبدیل کرده است.

ویژگی دیگر قابل دفاع حسین کیانی این است که دغدغه «فرهنگ ایرانی» دارد. خودش در مصاحبهای میگوید: «تئاتر هنر شناخت ضرورتهاست و ادبیات نمایشی بستر تئاتر ملّی. برای من تئاتر نه ابزار تجارت و شهرت و نه تفریح است. برای من تئاتر ابزار مطالعه در فرهنگ، تاریخ و رفتارشناسی اجتماعی است.»
او با این نوع نگاه و سمتوسو، با انسان، تاریخ و جامعه کار دارد.
در بخشی از کارهای نمایشی کیانی با نقب زدن به تاریخ و تمرکز در رویدادهای مختلف آن (با زبان طنز و-بعضا- آمیخته به هجو یا نگاه تلخ و تراژیک)، به مسائل جامعه امروز پرداخته میشود تا به خوانشی نوین از واژگانی چون سنّت، مذهب، قدرت، استبداد، شرافت و رذالت، عقلانیت و… برسیم. شمار دیگری از آثار نمایشی و به اجرا درآمده او مانند «همسایه آقا» (۱۳۸۵)، «اهل قبور» (۱۳۸۸)، «همه فرزندان خانم آقا» (۱۳۸۹)، «تئاتر سعدی، تابستان سیودو» (۱۳۹۵)، «روز عقیم» (۱۳۹۶) و کار اخیرش «کافه کات»، لحن معاصر اجتماعی دارند و ترکیب رئالیسم و ناتورالیسم در آنها سبک خاصی از نمایش را شکل بخشیده که زمینه انطباق با جامعه ملتهب و نامتعادل متوازن ما دارد و «جبر و اختیار» در آن به شیوههای گوناگون به چالش کشیده میشود.
در «کافه کات» بهتبع وضعیتِ دفرمه و مغشوش و کابوس گونه این دوران، با فرمی کلاژگونه در اجرا و روایت مواجهیم که واقعیت و فرا واقعیت (سورئال) در آن تنیده شده است.

یکی از مشخصههای اصلی «کافه کات»، تشدید عنصر «خشونت» در کلیت آن است. قدر مسلّم این تمهید و نشانهشناسی پررنگ، وجه انتزاعی ندارد و کیانی آن را بخشی از رئالیسم این زمانه میداند. حضور غالب و محوری آن سه زن و رفتار و تناقضات فردی و شخصیتی آنها که در مطالبات، پرخاشگریها و اعتراضات و نقش بازی کردنهایشان عینیت مییابد و تقابل و کشمکش خونینشان با صاحب کافه (کی سان /وام گرفتهشده از یک شخصیت واقعی به نام کیوان اماموِردی)، ریشه در رخدادهای معاصر جامعه دارد که با نگاهی نمادین و تاویلگر در شخصیت «زن» تکثیرشده است.
حسین کیانی در این شیوه روایتپردازی غیرمتعارفش (نسبت به آثار قبلی خود) ترجیح میدهد به تماشاگر در مورد ماهیت وجودی آدمها و چگونگی درگیر شدنشان با خشونتی هولناک (قتل و مُثله کردن مقتول) و جابهجایی ذهنی و نمایشی این برخورد خونین میان زنان و صاحبکارشان (کی سان) اطلاعات تدریجی بدهد و در امتدادش با «فرم» بازی کند و با موسیقی، نور و صدای زمینه، فضا و موقعیت جهت توصیف یک واقعه هولناک یا رفتن از بیان سورئال به رئال ایجاد کند.
البته افراط او در این زمینه باعث طولانی شدن بیش از حدِّ زمان نمایش و لطمه دیدن ایجاز بصری و رواییاش در بعضی قسمتها شده است.

یک ویژگی قابل دفاع «کافه کات» در این نوع نگاه چندوجهی به آدمهایش (با همه ریشههای طبقاتی و قشریشان) این است که انسان را در کانون خشونتی نهادینهشده، در موقعیتهای مختلف ببینیم.
در چنین رویارویی و نقشمایههای متفاوتی (مثل پرده آخر)، حیدر و همسرش میتوانند با آن پایگاه اجتماعی سنتی و خصایص غریزی مرتبط با طبقهشان، در خدمت لُمپنیسم نیز قرار گیرند و چهرهای هیولایی و حقیر پیدا کنند و نهایتاً در آن رئالیسمِ بیواسطه، چهره اصلی و واقعی خود را به نمایش بگذارند.

درواقع حسین کیانی با این خوانش دوگانه، به آسیبپذیری و مورد بهرهبرداری قرار گرفتن شمایلهای سنتی در مقاطع حساس تاریخی (در صورت فقدان تعقل و آگاهی و بسنده کردن به غریزه و اخلاقگرایی تودهای و عام) اشاره میکند.
حسین کیانی در انتها، نمایشش را با نگاهی آرمانخواهانه در حوزه «جبر و اختیار» خاتمه میدهد. آن سه زنِ برخاسته از این زمانه ناآرام و پُرکشمکش، با همه کنشگری و حضور سازشناپذیر و پُرامیدشان، گریزی از رفتن از این جامعه عجین شده با خشونت ندارند.
زمان نامناسبِ اجرای «کافه کات» (ساعت ۲۱:۴۵) در تماشاخانه ایرانشهر/ سالن استاد سمندریان، موجب شد که این کار او بهخوبی دیده نشود. حال این سؤال پیش میآید که نویسنده و کارگردانی با این سابقه و پشتوانه فرهنگی قابلتأمل، نباید از امکانات نمایشی بهتری برخوردار باشد؟ آیا کوپن او بعدازاین همهسال فعالیت مؤثر در حیطه «تئاتر مستقل»، یکزمان مُرده (بعد از خاتمه نمایش «معرکه در معرکه» در همان سالن سمندریان) است؟
جواد طوسی