نگاهی به فیلم «آناتومی یک سقوط» ساخته ژوستین تریه

اسکار

هزارتوی ترسناک درون انسان

«آناتومی یک سقوط»، با بازی ساندرا هولر فیلم ستایش‌شده هفتاد و ششمین جشنواره کن بسیار ساده شروع می‌شود، اما هرچه پیش می‌رود، ابعاد پیچیده‌تری می‌یابد تا در انتها به یک هزارتوی ترسناک درباره درون انسان می‌رسد

ژوستین تریه، فیلم‌ساز فرانسوی، با فیلم «آناتومی یک سقوط» نخل طلای جشنواره کن ۲۰۲۳ را به خانه برد، فیلمی که در میان آثار نه‌چندان پربار امسال در بخش مسابقه کن، خوش درخشید و همان‌طور که انتظار می‌رفت، جایزه بزرگی را تصاحب کرد.

فیلم خیلی ساده شروع می‌شود، اما هرچه پیش می‌رود، ابعاد پیچیده‌تری می‌یابد تا در انتها به یک هزارتوی ترسناک درباره درون انسان می‌رسد.

در شروع فیلم، مصاحبه یک زن نویسنده با یک دختر جوان با صدای موسیقی بسیار بلند همسر این نویسنده‌ــ که بعدتر می‌فهمیم او هم نویسنده است و به شکلی در یک رقابت شکست‌خورده‌ با همسرش‌ ــ نیمه‌کاره می‌ماند. پسر ۱۱ ساله‌شان که براثر یک حادثه بخشی از بینایی‌اش را ازدست‌داده، با سگش بیرون می‌رود و وقتی بازمی‌گردد، با جسد پدرش روبرو می‌شود که از طبقه سوم پایین افتاده است.

با این شروع تلخ و تکان‌دهنده، به نظر می‌رسد که فیلم به ادامه یک زندگی خانوادگی پس از خودکشی پدر خانواده خواهد پرداخت، اما هرچه جلوتر می‌رویم، پیش‌بینی‌های تماشاگر بیشتر غلط از آب درمی‌آید: زن به کشتن شوهرش متهم می‌شود.

ژوستین تریه
فیلم از به پرسش کشیدن قطعیت وقایع به طرح سؤال درباره زندگی تماشاگرش می‌رسد

ازاینجا فیلم تمام واقعیت‌های موجود را زیر سؤال می‌برد و تا انتها بر همین روند پیش می‌رود. هیچ‌چیز به قطعیت مجاب‌کننده‌ای نمی‌رسد و در انتها هم همه‌چیز باز و رها به نظر می‌رسد؛ بی‌آنکه تماشاگر بتواند نتیجه مشخصی درباره این قتل یا خودکشی به دست آورد. برعکس، روند رسیدن به این مرحله و زیر سؤال بردن هر نوع داوری مسئله فیلم است.

فیلم از به پرسش کشیدن قطعیت وقایع به طرح سؤال درباره زندگی تماشاگرش می‌رسد و زمانی که فیلم‌ساز به‌رغم روایت دنیای یک زن، از او بافاصله می‌ایستد، با هوشمندی از ما می‌خواهد داوری کنیم و بعد این داوری را هم زیر سؤال می‌کشد.

درواقع، فیلم ژوستین تریه حول‌وحوش سه شخصیت در یک خانواده بنا می‌شود: پدر، مادر و پسر. پدر خیلی زود از معادله حذف می‌شود، هرچند همه وقایع بعدی ادامه عملی است که او مرتکب شده است، اما زن شخصیتی محوری می‌یابد و پسر به نقطه ثقل فیلم بدل می‌شود.

با پیچیده‌تر شدن معادله، پسر باید مادرش را قضاوت کند. گفت‌و‌گوی او با مأمور دولتی که به مراقبت از او گمارده شده، یک دیالوگ کلیدی است که جهان فیلم را توضیح می‌دهد. مأمورـ  بخوانید جامعه، اطرافیان، دوستان و دولت‌ـ  از او می‌خواهد باآنکه جوابی ندارد، یک‌سوی معادله را انتخاب کند.

صحنه‌های دادگاه هرچند در نگاه اول ممکن است طولانی به نظر برسد ـ و حرف‌های دادستان و اصلاً کل اتهام حتی می‌تواند اغراق‌آمیز به نظر برسد ـ همه این صحنه‌ها پیش از آنکه داستان مادر و تلاشش را برای رفع اتهام روایت کند، داستان پسر ۱۱ ساله‌ای را روایت می‌کند که با واقعیت‌های هولناک زندگی روبرو می‌شود و پی می‌برد که تنهاتر از همیشه است

به یک معنی «همه» از او می‌خواهند که داوری کند؛ نه‌فقط از او، بلکه از ما به‌عنوان تماشاگر. درنتیجه ما هم‌ ـ باآنکه نمی‌دانیم ‌ـ  باید تصمیم بگیریم که سوی این زن می‌ایستیم و گفته‌هایش را باور می‌کنیم یا با هیولایی روبروییم که نباید به او اطمینان کنیم. این بازی تا انتها به شیوه درستی پیش می‌رود و فیلم‌ساز این قدرت را دارد که در مدت‌زمان دو ساعت و نیم، ما را میخکوب قصه ساده‌ای کند که درنهایت اصلاً ساده نیست.

یکی از این پیچیدگی‌ها زیر سؤال بردن مفهوم خودکشی است و رسیدن به این نکته که هرکس خودکشی می‌کند، هم می‌تواند با رفتار دیگران به نقطه خودکشی رسیده باشد و درنتیجه دیگران در مرگ او سهیم‌اند.

درنتیجه فیلم این سؤال را مطرح می‌کند که زن ‌- اگر قاتل هم نباشد – چقدر می‌تواند در خودکشی/قتل شوهرش سهیم باشد؟ فیلم پاسخی به این پرسش نمی‌دهد و روند رمزگشایی از گذشته این زوج و دعوای یک روز قبلشان تماشاگر را با یک بن‌بست فکری روبرو می‌کند.

درصحنه پخش صدای دعوای آن‌ها در دادگاه، دوربین ناگهان به یک بازگشت به گذشته می‌رسد و تصویر این مشاجره را از زاویه ذهن زن می‌بینیم تا به برخورد فیزیکی می‌رسیم و فیلم‌ساز هوشمندانه ‌ـ باز از زاویه دید زن ‌ـ از نمایش این صحنه خودداری می‌کند و فقط ادامه صدای ضبط‌شده در دادگاه پخش می‌شود؛ چراکه زن مایل به یادآوردن آن نیست.

از طرفی در طول فیلم بچه به یک خودشناسی غریب و پیچیده می‌رسد که نتیجه روبرو شدن با واقعیت‌هایی است که بی‌واسطه و بی‌پرده در دادگاه با آن روبرو می‌شود.

صحنه‌های دادگاه هرچند در نگاه اول ممکن است طولانی به نظر برسد ـ و حرف‌های دادستان و اصلاً کل اتهام حتی می‌تواند اغراق‌آمیز به نظر برسد ـ همه این صحنه‌ها پیش از آنکه داستان مادر و تلاشش را برای رفع اتهام روایت کند، داستان پسر ۱۱ ساله‌ای را روایت می‌کند که با واقعیت‌های هولناک زندگی روبرو می‌شود و پی می‌برد که تنهاتر از همیشه است.

ژوستین تریه
فیلم بدون تکنیک‌های پیچیده و خودنمایانه، داستان‌گویی می‌کند؛ آن هم داستان‌گویی در اوج

مایه احساس گناه هر سه شخصیت اصلی را درگیر می‌کند: هم پدری که گمان می‌کند براثر بی‌مبالاتی، پسرش را با حادثه بدی روبرو کرده، هم زن/مادری که در قبال شوهر/فرزندش احساس گناه می‌کند و هم پسری که هر نوع داوری و شهادت اجباری‌اش می‌تواند به بار گناهی ابدی ختم شود.

فیلم ژوستین تریه بی‌آنکه مسئله‌اش مذهب باشد ـ و اصلاً بخواهد به آن اشاره کند ـ از گناه ابدی و اولیه انسان حرف می‌زند که حالا چون باری بر دوش شخصیت‌هایش سنگینی می‌کند.

از ابتدا فیلم‌ساز به همراه دوربینش در جای درست قرار می‌گیرد. حضور خودش را به رخ نمی‌کشد و برعکس تا جای ممکن به‌دقت پشت شخصیت‌ها پنهان می‌شود.

ژوستین تریه بدون تکنیک‌های پیچیده و خودنمایانه، داستان‌گویی می‌کند؛ آن هم داستان‌گویی در اوج؛ ابتدا ظاهراً ما را به یک رمزگشایی جنایی دعوت می‌کند، خیلی زود اما مایه‌های عمیق‌تر و جذاب‌تری را به رخ می‌کشد: اینکه واقعیت چیست و زندگی زناشویی در جامعه مدرن امروزی چقدر می‌تواند معنا و مفهوم داشته باشد؛ مرز خودخواهی‌های انسان در یک رابطه چیست و اینکه قضاوت‌های اخلاقی ما درباره دیگران‌ ـ و حتی قضاوت دادگاه‌ها‌ ـ تا چه حد می‌توانند بی‌پایه ‌و اساس باشد و اصلاً اینکه درنهایت هر قضاوتی از هر نوع صرفاً به زاویه دید قضاوت کننده ربط دارد و نه واقعیت.

سلیس نیوز

آیتم های مشابه

واکاوی جهان ادبی سهراب سپهری

مدیر

به بهانه زادروز «توشیرو میفونه»

ناصر سهرابی

گفت‌وگو با ویم وندرس و تاکوما تاکاساکی درباره فیلم «روزهای عالی»

مدیر