امیررضا کوهستانی برای سومین بار با نمایش «شنیدن» در جشنواره حضور یافت.
از بام تا شام ستایش از هنرهای نمایشی؛ از تئاتر و کمدیهای تکنفره تا باله و اپرا در شهر تاریخی زیبای آوینیون در جنوب فرانسه که سال ۲۰۲۲ باز در ماه ژوئیه، پس از جشنواره کموبیش کرونازده سال گذشته، به شکل تمام و کمال برگزار شد و بهرغم دمای هوای سوزان در این منطقه (که آتشسوزیهای جنگلی را تا کنار آوینیون آورد) با استقبال گسترده مردم روبرو بود.
جشنواره امسال هفتاد و ششمین دورهاش را جشن گرفت و در بخش اصلی میزبان حدود چهل اثر از سراسر جهان بود که در کنار هزاران اثر در بخش جنبی (Off)، شمایل همیشگی جشنواره را تکمیل کرد. با ذکر این نکته که این جشنواره آخرین سال ریاست اولیویه پی بر بخش اصلی بود که با کنار رفتن او پس از نه سال، احتمالاً جشنواره از سال آینده شاهد تغییراتی خواهد بود.
«شنیدن» اثری از امیررضا کوهستانی
سهم ایران از چند دهه جشنواره آوینیون (بخش اصلی) تا همین اواخر بسیار محدود بوده و تنها یکبار در سال ۱۹۷۱ یک گروه موسیقی از ایران در بخش اصلی اجرا داشت. سرانجام در دوره هفتادم (سال ۲۰۱۶) اثری از ایران در بخش اصلی حضور پیدا کرد: «شنیدن» اثری از امیررضا کوهستانی. این کارگردان ایرانی این بخت را داشت تا در سال ۲۰۱۸ با «بی تابستان» به جشنواره آوینیون بازگردد؛ و حالا در سومین حضور خود در این جشنواره، امسال نمایشی به نام «در ترانزیت» را اجرا کرد.
داستان دو نمایش قبلی کوهستانی در ایران میگذشتند و به زبان فارسی بودند، اما نمایش تازه در اروپا میگذرد و زباناصلی آن فارسی نیست: چهار هنرپیشه زن نمایش به زبانهای مختلف ازجمله آلمانی، فرانسه و همینطور فارسی حرف میزنند.
کوهستانی یک داستان واقعی را که برای خودش رخداده دستمایه اصلی کار قرار داده: دیپورت شدن از اروپا و پرداخت جریمه به دلیل چند روز اضافه ماندن (بیشتر از تاریخ ویزا) در اروپا که داستان چندلایهای را شکل میدهد که در زمانها و مکانهای مختلف حرکت میکند. این داستان با رمانی آمیخته میشود که داستان تلاش برای مهاجرت و رفتن از اروپا را در زمان جنگ دوم جهانی روایت میکند. بهاینترتیب چهار بازیگر نمایش (دو بازیگر ایرانی: مهین صدری و خزر معصومی) در زمان و مکانهای مختلف در رفتوآمدند و کوهستانی – که نقش خودش را هم به زنان واگذار کرده – سعی دارد مفهوم مرز و سختگیریهای این دوران را به چالش بکشد.
در این راه کوهستانی هرچند از فضای دو اثر قبلیاش فاصله گرفته، اما ازنظر تکنیکی کماکان بهشدت به ویدئو و تصاویر و دوربینهایی که شخصیتها را در شکلهای مختلف بر پرده به نمایش میگذارند، تکیه میکند. در این راه اما گاه شخصیتپردازی را فدای فرم میکند و بر ساختاری بهشدت فرمالیستی تأکید دارد؛ حتی به قیمت آسیب دیدن روح اثر.
اولیویه پی همیشه باافتخار از توجه ویژهاش به نمایشهای عربی و آفریقایی یاد میکند و معتقد است زیرنویس عربی برای اجراها از زیرنویس انگلیسی واجبتر به نظر میرسد چون جمعیت عربزبان این منطقه بسیار قابلتوجه است! نتیجه این توجه طی این نه سال ریاست بیچونوچرای اولیویه پی بر جشنواره آوینیون، حس متضادی است برای نگارنده بهعنوان یک تماشاگر حاضر در هر نه دوره که ترکیبی از آثار دیدنی و متفاوت در کنار آثاری بوده که تنها به دلیل حواشی خود – و نه ارزشهای هنری – انتخابشدهاند.
از طرفی اما این رویکرد اولیویه پی مزایایی هم داشته که ازجمله آن اجرای رقص دیدنیای از دادا ماسیلو از آفریقای جنوبی به نام «ایثار» در جشنواره امسال بود که در کمتر جایی در اروپا میتوان به تماشایش نشست؛ یک اثر هوشمندانه که رقص سنتی آفریقایی را با تکنیکهای رقص مدرن میآمیزد و با جسارت مرزها را میشکند تا آنجا که رقصنده گاهی میایستد و به نوازنده اعتراض میکند تا نوع موسیقی را عوض کند. درعینحال در یک تصویر شاعرانه، خواننده زن از گوشه صحنه به میان آن میرود تا شخصیت اصلی را برای مرگی شاعرانه آماده کند.
کیریل سربنیکوف، فیلمساز شناختهشده و جنجالی روس که حالا ساکن اروپا شده، با یک نمایش عظیم در حیاط قصر پاپها، توجهها را به خود جلب کرد. «راهب سیاه» که مدرن شده اثری از آنتون چخوف بود، در چهار بخش روایت میشد و حکایت جنون یک روزنامهنگار در شرایط تلخ سیاسی و اجتماعی را از چند زاویه روایت میکرد. سه بخش اول هرکدام از دید یک شخصیت، ماجرا را از زاویههای گوناگون به زیبایی پیش میبرند و تکرار وقایع نهتنها آزارنده نیست، بلکه شیوه روایت اثر را جذابتر میکند، اما بخش چهارم، بیجهت طولانی است و به تکراری میرسد که نمایش به آن احتیاجی ندارد.
بشار مارکوس از حیفا با نمایشی به نام «شیر»، داستان یک جهان آخرالزمانی را روایت میکند که در آن چند زن زنده ماندهاند. در این نمایش مفهوم شیر دادن و زندگی بخشیدن در فضایی نزدیک به سورئالیسم، تماشاگر را با خود درگیر میکند.
«تن» اثر سوفی لینزمو و اولریو مرگولا از بلژیک از دیدنیترین آثار امسال بود که در چند پرده، بدون دیالوگ، احوال بشر معاصر را به سخره میکشد. در بخش اول بیماری کووید و قوانین دست و پاگیر آن را دست میاندازد و اینکه انسان چقدر محتاج در آغوش گرفتنی است که از او دریغ شده است. در بخشی دیگر دو برادر و خواهر را پس از مرگ مادر به نمایش میگذارد که با موسیقی آداجیوی آلبینونی، مراسم ادای احترامشان به خاکستر مادر، به دعواهای خانوادگیای ختم میشود که به کمدیهای بزنوبکوب سینمای صامت بیشتر شبیه است تا مراسم عزاداری.
محمد عبدی