داستان عشق و خیانت
سرانجام سریال «جان سخت» بعد از نوزده قسمت به پایان رسید و تماشاگران از پایان غافلگیرکنندهاش راضی بودند. با اینکه سریال در نیمه اول، بیرمق بود و جان نداشت بهتدریج از قسمتهای ۱۲ به بعد جاندار و هیجانانگیز شد ازاینرو در میان سریالهایی که در حال حاضر از پلتفرمهای گوناگون پخش میشود، توانست در جذب مخاطب تا حدودی موفق باشد.
جانسخت به کارگردانی مصطفی تقیزاده و تهیهکنندگی سعید خانی با یک داستان جوانپسندانه شروع شد که متأسفانه در همان قسمت اول، سکانس خشونتآمیز آن خبر از سریالهایی با محوریت قتل و خونریزی میداد، اما تقیزاده با گروه وسیعی از بازیگران به نام سینما و تلویزیون و کلی خرده روایت، توانست مخاطبان را به ادامه تماشای سریال علاقهمند کند.
مهرداد صدیقیان، الناز حبیبی، فرهاد اصلانی، مجتبی پیرزاده، ماهور الوند، مجید یوسفی، علی عمرانی، نسرین مقانلو، مرتضی تقیزاده، مسعود کرامتی، علی اوسیوند، اردشیر کاظمی، بهناز جعفری و مینا ساداتی در این مجموعه به ایفای نقش پرداختند.
جان سخت داستان دوستان هممحلهای را روایت میکرد که با هم مشکلاتی داشتند و حضور آنها در یک تور کویری باعث کشته شدن یکی از آنها میشود. یکی از مواردی که بهشدت در سریال توی ذوق میزد، اصرار سازنده بر هممحلی بودن این جوانان بود درحالیکه هیچ جوره نمیتوانند این دو دسته با یکدیگر زیست مشترکی داشته باشند. یک گروه اهل خلاف، چاقوکشی و لات و گروه دیگر اهل هنر و موسیقی که حتی فیزیک، چهره و نوع صحبت کردنشان، نشان از آن میداد که زیست جغرافیایی این دو گروه فرسنگها با هم فاصله دارد.
تقیزاده در نیمه اول با زندان افتادن فرزاد با بازی مهرداد صدیقیان، داستانش را بر اساس انتقام و قصاص جلو برد که خانواده قاتل با فراهم کردن دیه در هر زمان با کارشکنیهای حامد با بازی خوب و هدایتشده مرتضی تقیزاده (برادر کارگردان) روبهرو میشدند و نسرین مقانلو نیز در جایگاه مادر مقتول همچون حامد برخلاف پدر، راضی به قصاص بودند.

در ۱۰ قسمت ابتدایی، جان سخت با فلش بکهای طولانی روبهرو بود که از این حیث در نمایش خانگی رکوردشکنی کرده است، فلش بکهایی که هیچ دردی از روایت را درمان نمیکرد و بیشتر بهقصد آب بستن سریال صورت گرفته بود، اگر آن اپیزود و سکانسها ساخته نمیشد، به داستان هیچگونه لطمهای وارد نمیشد مانند گذشته پدر فرزاد با مادر مقتول که زمانی عاشق و معشوق بودند یا خاطرات دو برادر (وحید و حامد) ازاینرو در پرده اول سریال، تکلیف داستان با کاراکترها چندان مشخص نبود.
اما از قسمت یازدهم به بعد و با پیدا شدن سروکله فرهاد اصلانی، سریال دچار چرخش ناگهانی شد و داستان را از حالت تکراری و کسالتآور خارج کرد. ورود شهرام با بازی فرهاد اصلانی در نقش قاچاقچی الماس که مدتها خودش را به فراموشی زده تا از دست برادر و زنبرادرش نجات پیدا کند، قصه رنگ و بویی تازه به خود میگیرد و حالا شهرام از دوستان فرزاد میخواهد این الماس را که در تپههای جزیره قشم مخفیشده پیدا کنند، سهم خود و دیه فرزاد را بردارند و الماس را به او تحویل دهند. داستانی که در وهله اول خوشایند بود، اما در بطن آن، ماجراهای بسیاری نهفته بود. حالا جان سخت از ریتم کند به ریتم تند شیفت میکند و قفل و کلافهای نیمه اول بهتدریج باز میشود.
تماشاگر بعد از وقایع تلخ قشم و با آزادی فرزاد به هنگام رفتن تا پای چوبه دار، سر از گرجستان در میآورد، این غافلگیریها و اطلاعات ذرهذره تزریق شد و این همان شیوهای بود که تقیزاده در سریال پیشین خود یعنی حرفهای انجام داده بود. حالا مخاطبان بعد از پایان هر قسمت، بیشتر مجذوب این سریال میشدند. کارگردان از قسمت ۱۴ به بعد تقریباً بازیهای خوبی از بازیگران جوان گرفت. در نیمه اول بازیهای نسرین مقانلو، علی عمرانی و مسعود کرامتی نیز خوب و قوی بود.
فیلمنامه بهتدریج از کلیشه خارج شد و اوج گرفت و با آمدن مینا ساداتی در نقش صدف در سه قسمت نهایی با کاراکتری رند و حاضرجواب به فیلم رنگ و لعاب بیشتری داد.

با پخش آخرین قسمت جان سخت در ۱۲ اردیبهشت، تکلیف همه گرهها مشخص شد. جان سخت درس مهمی به بینندگان داد اینکه همه ما آدمها دو دسته دوست داریم؛ یک دسته که در حال تشویش افکار و تحریک ما هستند (مانند دوستان مقتول که او را روانه سلاخ خانه کردند) و گروه دوم، دوستانی که همه جوره تا پای مرگ، رفاقتشان را ثابت کرده و ازخودگذشتگی میکنند.
اما لقب جان سخت در این سریال برای چه کسی بود؟ بهزعم من، فرزاد و چهار دوست وفادارش بودند که البته اشکان با بازی مجتبی پیرزاده شایستهتر از همه برای این لقب است. او که سالها در نقشهای مختلف، خود را بهعنوان بازیگری توانمند معرفی کرده است بیش از هرکسی جان سخت بود، چند روز در قعر چاه بین مرگ و زندگی تقلا میکرد، شاهد خیانت عشقش بود بااینحال با نزاکت تمام و به قول خودش هفتخط نبودنش، توانست انتقامش را با کمک فرزاد و صدف از شهرام که همه را به کام مرگ فرستاد، بگیرد.
عشق در این سریال بیش از هر چیز عشق به انسانیت و رفاقت بود. با اینکه سریال تا انتها باگهای زیادی داشت، اما کارگردان نشان داد مخاطب باید از مقصد لذت ببرد تا مسیر.
فرزانه متین