Image default

جاودانه‌های سینما: لورن باکال

ستاره‌ای متولد می‌شود!

لورن باکال با نام اصلی بتی جوان پریسکی در خانواده‌ای از طبقه متوسط در نیویورک به دنیا آمد ابتدا آموزش باله دید و سپس به بازیگری علاقه‌مند شد و در آکادمی هنرهای دراماتیک درس خواند و همان‌جا بود که با بازیگرانی چون کرک داگلاس آشنا شد. نخستین تجربه تئاتری‌اش با استقبال روبرو نشد و اجباراً به کار برای مجله‌های مد روی آورد. عکسش که روی مجله هارپرز بازار منتشر شد توجه همسر هاوارد هاکز کارگردان را به‌سوی خود جلب کرد و از او تست گرفته شد و بدین ترتیب بود که در فیلم داشتن و نداشتن (۱۹۴۴) بازی کرد.

لورن باکال ۱۹ ساله بود که در فیلم «داشتن و نداشتن» (۱۹۴۴، هاوارد هاکز) در کنار همفری بوگارتِ کهنه‌کارِ ۴۵ ساله درخشید و دل و دین از او ربود. بوگارت کار بازیگری را از سال ۱۹۲۱ روی صحنه تئاتر شروع کرده بود؛ یعنی سه چهار سالی هم پیش از به دنیا آمدن باکال و در سال ۱۹۲۸ با یک فیلم کوتاه وارد سینما شده بود. او از ۱۹۳۰ تمام‌وقت به بازیگری در سینما پرداخت و تا زمان مرگش (از سرطان) در ۱۹۵۷ در ۸۴ فیلم بلند سینمایی بازی کرد. بوگارت در دهه ۳۰ خیلی هم پرکار بود، چنانکه در طول این دهه در ۳۸ فیلم سینمایی ظاهرشده بود. به‌عبارت‌دیگر، تقریباً سالانه ۴ فیلم و از همان ابتدا هم در ژانر «فیلم نوآر» تثبیت‌شده بود. کارنامه‌ای که با «جنگل سوخته» (۱۹۳۶، آرچی مایو) شروع شد و با «بلندی‌های سی‌یرا» (۱۹۴۱، رائول والش) و «شاهین مالت» (۱۹۴۱، جان هیوستن) ادامه پیدا کرد و تا پایان زندگی‌اش تاب بازایستادن نداشت.

لورن باکال
اما لورن باکال که از ۱۹۴۴ تا زمان مرگ بوگارت، به مدت سیزده سال همسر و همکار او بود، زندگی‌اش حکایت کاملاً متفاوتی داشت.

اما لورن باکال که از ۱۹۴۴ تا زمان مرگ بوگارت، به مدت سیزده سال همسر و همکار او بود، زندگی‌اش حکایت کاملاً متفاوتی داشت. پدر و مادرش هر دو یهودی مهاجر یا مهاجر زاده بودند. پدرش (ویلیام پرسکی) خود در آمریکا به دنیا آمده بود، اما والدین او هر دو از یهودیان اهل روسیه بودند که به آمریکا مهاجرت کرده بودند. مادرش هم (با نام خانوادگی واینستاین-باکال) در رومانی به دنیا آمده بود و از طریق جزیره «آلیس» وارد خاک آمریکا شده بود. باکال با نام اصلی بِتی جون پرسکی[۱] ۱۶ سپتامبر ۱۹۲۴ در محله «برانکس» نیویورک به دنیا آمد و تنها فرزند پدر و مادرش بود. او به خرج عموهای پولدارش در یک مدرسه شبانه‌روزی خصوصی در نیویورک تحصیل کرد. باکال پنج‌ساله بود که پدر و مادرش طلاق گرفتند و او از همان سال‌های کودکی، ارتباط خود را با پدرش قطع کرد و با مادرش زیست و مادر هم همراه او به کالیفرنیا آمد و تا پایان عمر در کنار دخترش زندگی کرد.

لورن باکال
باکال پنج‌ساله بود که پدر و مادرش طلاق گرفتند و او از همان سال‌های کودکی، ارتباط خود را با پدرش قطع کرد و با مادرش زیست و مادر هم همراه او به کالیفرنیا آمد.

باکال از نوجوانی به‌عنوان «مدل» کار می‌کرد و سال ۱۹۴۳ تصویر او زینت‌بخش روی جلد مجله پرتیراژ «هارپرز بازار» شد. مجله‌های دیگری چون «وُگ» هم مدام عکس‌های او را چاپ می‌کردند. او در آن سال‌ها، ضمن کار در این زمینه و همچنین «کنترلچی تئاتر»، از سال ۱۹۴۱ هم در کلاس‌های «آکادمی هنرهای دراماتیک» شرکت می‌کرد. یکی از همکلاسی‌های او در این دوره، کرک داگلاس بود. به‌این‌ترتیب، گام‌به‌گام، باکال در هفده‌سالگی (۱۹۴۲) توانست در نمایشنامه‌ای بر صحنه برادوی ظاهر شود، آن‌هم تنها در نقشی کاملاً فرعی و بدون دیالوگ.

نخستین کسی که باکال را «کشف» کرد، گویا یک روزنامه‌نگار کارکشته نیویورکی به نام «نیکلاس دِ گانزبرگ» بود. او باکال را به دیانا وریلند (نویسنده مشهور مجلات مُد در آن دوره) معرفی کرد و وریلند بود که باکال را «لانسه» کرد و تصویر او را بر روی جلد مجله گذاشت. وقتی مجله با این روی جلد درآمد، نانسی هاکز، همسر هاوارد کبیر، چشمش او را گرفت و شوهرش را وادار کرد که او را برای نقش اول «داشتن و نداشتن» تست کند؛ بنابراین هاکز که گویا خواسته بود حرف زنش را زمین نینداخته باشد، به منشی‌اش سپرد تحقیقاتی درباره باکال بکند و ته و توی کار این دختر زیبا را درآورد. از بخت خوش منشی آقای هاکز، در پی یک سوءتفاهم ساده، قضیه را خیلی جدی‌تر گرفت و یک بلیت هواپیما برای پرواز به هالیوود برای باکال فرستاد تا در مصاحبه انتخاب بازیگران فیلم «داشتن و نداشتن» شرکت کند. هاکز، در پی این «سوءتفاهم» یک قرارداد هفت‌ساله با او منعقد کرد با هفته‌ای ۱۰۰ دلار دستمزد و شروع کرد به مدیریت امور بازیگری او. درواقع هم هاکز بود که نام «لورن» و بخشی از نام خانوادگی مادرش «باکال» را به او پیشنهاد کرد و به‌این‌ترتیب، «بتی جون پرسکی» تبدیل شد به لورن باکال.

لورن باکال
نخستین کسی که باکال را «کشف» کرد، گویا یک روزنامه‌نگار کارکشته نیویورکی به نام «نیکلاس دِ گانزبرگ» بود.

پس‌ازآن، نانسی هاکز او را زیر پروبال خود گرفت و طرز لباس پوشیدن مطابق مُد روز را به او آموخت و چم‌وخم‌های نشست‌وبرخاست یک «ستاره» را به او نشان داد. از سوی دیگر، باکال که گویا صدای تیز تودماغی‌اش اندکی توی ذوق می‌زد، به پیشنهاد هاکز و یک مربی صدا، یاد گرفت تُن صدایش را پایین‌تر بیاورد و در حقیقت، بخشی از دوره آموزش او، تکرار شعرهایی از شکسپیر به مدت چند ساعت در هرروز بود.

اولین بار که لورن جوان درصحنه‌ای از «داشتن و نداشتن» قرار بود در کنار همفری بوگارتِ نامدار ظاهر شود، معروف است چنان دستپاچه شده بود که برای جلوگیری از بروز دادن لرزش‌های عصبی‌اش، چانه‌اش را کمی پایین آورده و به سینه‌اش فشرده بود و درنتیجه برای آنکه به‌طرف دوربین نگاه کند، مجبور شده بود اندکی حرکت عمودی (به بالا) به نگاهش بدهد. همین باعث شد که این «نگاه» و این «سیما» تا به آخر، تبدیل به «مشخصه» ویژه او بشود.

لورن باکال
«یادم نمی‌آید که هیچ‌وقت پیش‌بند انداخته باشی؛ و من با خودم فکر کردم، راست می‌گوید، عزیزم، هیچ‌وقت پیش‌بند نینداخته‌ای.این تصور او از یک مادر خوب بود.»

در جریان فیلم‌برداری همین فیلم بود که بوگارت، بااینکه همسر بازیگری به نام «مِه‌یو مِتات» داشت (و هر دو هم دو بار پیش‌تر ازدواج‌کرده و طلاق گرفته بودند) رابطه‌ای صمیمانه را با باکال شروع کرد تا اینکه ۲۱ ماه مه ۱۹۴۵ با او ازدواج کرد. سه ماه پیش‌تر از این «واقعه»، باکال طی سفری به واشینگتن و دیدار از «باشگاه ملی مطبوعات» در روز دهم فوریه ۱۹۴۵، به پیشنهاد منشی مطبوعاتی خود بر فراز پیانویی نشست که معاون رئیس‌جمهور وقت، هری ترومن، در حال نواختن آن بود و حاصل این «نشست»، عکس مشهوری است که ترومن را در حال زل زدن به «بالا» نشان می‌دهد. دو روز پس‌ازاین هنرنمایی بی‌همانند، فرانکلین روزولت که تازه سه ماه پیش برای سومین بار پیاپی به مقام ریاست جمهوری آمریکا انتخاب‌شده بود درگذشت و ترومن جایگزین او شد.

پس از «داشتن و نداشتن»، باکال در «مأمور مخفی» (۱۹۴۵) در کنار شارل بوآیه بازی کرد و پس‌ازآن در «خواب ابدی» (۱۹۴۶، هاکز)، «گذرگاه تاریک» (۱۹۴۷، دلمر دیوز) و «کی لارگو» (۱۹۴۸، جان هیوستن) در مقابل بوگارت ظاهر شد. فیلم‌های بعدی او در دهه ۵۰ موقعیتش را به‌عنوان «ابرستاره» چهارمیخه کرد: «مرد جوانی با یک ترومپت» (در کنار همکلاس سابق: کرک داگلاس و دوریس دی)، «برگ روشن» (در کنار گاری کوپر)، «چگونه می‌توان با یک میلیونر ازدواج کرد» (یک کمدی سینماسکوپ در کنار مریلین مونرو، بتی گریبل و به کارگردانی ژان نگولسکو) و این رشته سردراز داشت. باکال همواره فیلم‌نامه‌هایی را می‌پذیرفت که برایش جالب بودند و هر کاری را قبول نمی‌کرد؛ و بنا بر زندگینامه‌ای به قلم خودش، در همین دوره، دعوت «سینمای چینی» هالیوود در مراسم شب اول نمایش فیلم، برای باقی گذاشتن اثر دست‌وپایش بر بلوک‌های سیمانی محوطه ورودی این سینمای معروف را رد کرد. یکی دیگر از فیلم‌های مشهور دهه ۵۰ باکال، فیلم رمانتیک «نوشته بر باد» به کارگردانی داگلاس سیرک است که در آن با راک هادسن، دوروتی مالون و رابرت استک همبازی بود.

باکال در دهه شصت، در فیلم‌های کمتری ظاهر شد، اما در چند نمایشنامه برادوی (ازجمله: خداحافظ چارلی، گل کاکتوس، تشویق و زن سال) بازی کرد و برای این دو کار آخر، جایزه معتبر «تونی» را ربود. فیلم‌های این دوره باکال، همه کارهای «پرستاره» ای چون «جنسیت و دختر مجرد» (۱۹۶۴) است (در کنار هنری فاندا، تونی کرتیس، ناتالی وود)، «هارپر» (۱۹۶۶، با پل نیومن، شلی وینترز، جولی هریس، رابرت واگنر و جنت لی) و «قتل در قطار سریع‌السیر شرق» (۱۹۷۴، با اینگرید برگمن، آلبرت فینی، ونسا ردگریو، مارتین بالسام و شان کانری).

در این دوره بود که پس از مرگ بوگارت، باکال رابطه عاطفی معروفش با فرانک سیناترا را شروع کرد و خیلی زود و سریع هم به پایان رساند. اندک مدتی بعد، باکال با بازیگر بزرگ دیگری از نسل بوگارت آشنا شد و به ازدواجی هشت‌ساله انجامید: «جیسون روباردز». این آشنایی در ۱۹۶۱ شروع شد و با تقاضای طلاق از سوی باکال به خاطر اعتیاد شدید روباردز به الکل در ۱۹۶۹ به سررسید.

اولین بار که لورن جوان درصحنه‌ای از «داشتن و نداشتن» قرار بود در کنار همفری بوگارتِ نامدار ظاهر شود، معروف است چنان دستپاچه شده بود که برای جلوگیری از بروز دادن لرزش‌های عصبی‌اش، چانه‌اش را کمی پایین آورده و همین باعث شد که این «نگاه» و این «سیما» تا به آخر، تبدیل به «مشخصه» ویژه او بشود.

جک بنی می‌گفت که او هنگام کار خنده‌دارترین زمان‌بندی را داشت. خیلی شیک بود (شلوار، پیراهن راه‌راه و کفش اسپورت قرمزرنگ به تن داشت) و بااینکه خیلی طلا به دست داشت، جواهری در کار نبود. نگاهش جدی بود و عملاً خیلی با آن نگاه گربه‌ای دلربایی که به ‌ خاطرش معروف شده فرق می‌کرد. همواره رد طنز سیاه طعنه‌آمیز هم در وجودش دیده می‌شد. گرچه تنهایی را دوست داشت-«اکنون از ازدواج بیزارم» می‌خندد -ولی می‌گوید: «بعضی وقت‌ها با خودم فکر می‌کنم که اگر بیفتم زمین و سرم بشکند، یک نفر هم نیست که به من یک تلفن بکند. ولی کی می‌خواهد به چنین فاجعه‌ای فکر کند؟ ترجیح می‌دهم فکرش را نکنم.»

لورن باکال
باکال از نوجوانی به‌عنوان «مدل» کار می‌کرد و سال ۱۹۴۳ تصویر او زینت‌بخش روی جلد مجله پرتیراژ «هارپرز بازار» شد.

باکال یک دختر و یک پسر از بوگارت داشت و پسری هم از روباردز. پسرش از بوگارت، به نام استیون همفری بوگارت به کار در سینمای مستند پرداخت و دخترش معلم یوگا بود و پسرش از روباردز، به نام سَم روباردز هم بازیگر تلویزیون و سینماست. در پاسخ به این‌که آیا خودش را مادر خوبی می‌داند یا نه، اول می‌گوید: «هر کاری از دستم برمی‌آمد کردم.» و بعد یک داستان خنده‌دار تعریف می‌کند: «یادم نمی‌آید که هیچ‌وقت پیش‌بند انداخته باشی؛ و من با خودم فکر کردم، راست می‌گوید، عزیزم، هیچ‌وقت پیش‌بند نینداخته‌ای.این تصور او از یک مادر خوب بود.»

باکال در عرصه سیاست، یک لیبرال دموکرات دوآتشه بود. یکی از حرکت‌های سیاسی مشهور وی و بوگارت، سفرشان به واشینگتن در اکتبر ۱۹۴۷ است به‌منظور حمایت از بازیگران و کارگردانان سینمای آمریکا در بازجویی‌های کمیته فعالیت‌های ضدآمریکایی کنگره، اما هر دو هم خود را از «ده سینماگر مشهور هالیوود» که متهم به عضویت در حزب کمونیست بودند و به خاطر عدم همکاری با کمیته مزبور به زندان و «بیکاری اجباری» محکوم شدند، فاصله گرفتند و رسماً اعلام کردند: «ما ضمن حمایت از سینماگران در این حرکت خلاف قانون اساسی از سوی کنگره آمریکا، بایستی اذعان نماییم که همان‌قدر کمونیست هستیم که جی ادگار هوور».

باکال در انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۵۲ به طرفداری از آدلای استیونسون (نامزد حزب دموکرات) به میدان آمد و در مبارزه سال ۱۹۶۴ از سوی رابرت کندی برای انتخابات مجلس سنا، به حمایت از او پرداخت. او در مصاحبه‌ای با لاری کینگ در سال ۲۰۰۵ گفت «من ضد جمهوری‌خواه هستم. لیبرال هستم. لیبرال بودن، بهترین اتفاقی است که برای هرکسی در این دنیا ممکن است اتفاق بیفتد، چون آدم را وا‌می‌دارد که همه را به یکسان پذیرا شود. کسی که لیبرال است، ذهن تنگ و تاریکی ندارد.»

لورن باکال
باکال هیچ‌وقت از نگاه عموم دور نبوده و یا حداقل برای مدت طولانی دور نبوده است.

باکال هیچ‌وقت از نگاه عموم دور نبوده و یا حداقل برای مدت طولانی دور نبوده است. حساب فیلم‌هایی که در دوره فعالیت شصت‌ساله‌اش کار کرده، بیش از پنجاه فیلم، به‌اضافه چهل‌ودو فیلم دیگری که در آن‌ها به‌عنوان خود واقعی‌اش ظاهرشده، به‌راحتی از دست آدم درمی‌رود. به‌علاوه کارهای تحسین‌شده‌ای هم در تئاتر داشته که دو جایزه تونی را هم نصیبش کرده است.

باکال سال‌های آخر عمرش را در ساختمان معروف «داکوتا» در منهتن زندگی می‌کرد. همان آپارتمان مشهوری که جان لنون ساکن آن بود و سال ۱۹۸۰ هنگام ورود به آن، به قتل رسید. (آپارتمان‌های این ساختمان که سال ۱۸۸۰ بر پا گردید، محل سکونت عده‌ای از «از مابهتران» است و معمولاً به مبلغی بین ۴ الی ۳۰ میلیون دلار خریدوفروش می‌شوند). باکال روز ۱۲ آگوست ۲۰۱۴ در ۸۹ سالگی در همین ساختمان و براثر سکته قلبی درگذشت.

وازریک در ساهاکیان

[۱]. Betty Joan Perske

آیتم های مشابه

به بهانه زادروز «توشیرو میفونه»

ناصر سهرابی

گفت‌وگو با ویم وندرس و تاکوما تاکاساکی درباره فیلم «روزهای عالی»

مدیر

یادداشتی درباره فیلم‌های اکران نوروز ۱۴۰۳

مدیر