کیلیان مورفی: میتوانستم ستاره دنیای موسیقی باشم
کیلیان مورفی بازیگری متفاوت و درعینحال گریزان از گفتوگو و مسائل حاشیهای است. شهرت مورفی با بازی در فیلم «اوپنهایمر» در نقش جی رابرت اوپنهایمر پدر بمب اتمی، بهطور قابلتوجهی افزایش یافت و او موفق شد پس از جوایز بفتا، گلدن گلوب و انجمن بازیگران، جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد را نیز از آن خود سازد.
شاید به دلیل همین موفقیتها بود که پیرس برازنان، بازیگر پیشین فیلم «جیمز باند» در مراسم اهدای جوایز اسکار ۲۰۲۴ در پاسخ به پرسش خبرنگار بیبیسی کیلیان مورفی را شایستهترین بازیگر برای ایفای نقش باند جدید معرفی کرد و گفت مورفی یک جیمز باند شگفتانگیز میشود.
اما خود کیلیان مورفی در مراسم اهدای جوایز اسکار به ورایتی گفت: «برای این کار کمی پیر شدهام. فکر میکنم آن کشتی حرکت کرده است.»
کیلیان مورفی؛ ظهور یک ستاره
کیلیان مورفی با بازی در نقش تامی شلبی در سریال پیکی بلایندرز شهرت جهانی پیدا کرد و موردستایش منتقدان قرار گرفت. قبل از آن در نقش مترسک در سهگانه شوالیه تاریکی بازی کرده بود. این سهگانه شروع همکاریاش با کریستوفر نولان کارگردان بود.
او در آخرین فیلم کریستوفر نولان، اوپنهایمر بازی کرد و برای آن برنده جوایز مختلف شد ازجمله اسکار بهترین بازیگر مرد. روزنامه آیریش تایمز او را یکی از بزرگترین بازیگران ایرلندی نامیده است.
بازیگری در سینما، ترسناکتر از بازی درصحنه تئاتر است
کیلیان میگوید یکی از لذتهای تئاتر برای یک بازیگر در این است که همیشه شانس دومی وجود دارد: «اگر یکشب، شب بسیار بدی باشد و چیزی در بازیتان سر جایش نباشد، لااقل میدانید فردا هم هست و میتوانید بازیتان را بهتر کنید؛ اما وقتی روی نوار سلولوئید چیزی ثبت میکنید، همیشه آنجا میماند.»
او اعتراف میکند کار درصحنه فیلم برایش چالشبرانگیزتر است: «همه آن نورافکنهای غولآسا و کامیونها و تریلرهای بزرگ تجهیزات، تکنسینها و همه عوامل و چیزهای دور برش. ناگهان در لحظه برداشت همهشان ساکت میشوند تا تو اجرا کنی. وقتی بازیگری جوانتری بودم، آن لحظه برایم خیلی ترسناک بود. فکرمی کنم حالا کمی به آن عادت کردهام اما در اوایل، کنار آمدن با آن خیلی سخت بود.»
ترانههای خاطرهانگیز کیلیان مورفی
کیلیان مورفی بزرگترین پسر در خانوادهشان بود که سه فرزند دیگر هم داشتند. او با شنیدن ترانه پسری در حباب از پل سایمون از آلبوم گریس لند به یاد کودکیاش میافتد و میگوید «این ترانه در نوار کاستی بود که وقتی بچه بودم همیشه در اتومبیل پدرم بود. همهمان در عقب ماشین خودمان را جا میدادیم و میرفتیم سفر. به فرانسه، ایرلند یا جاهای دیگر و کمپ میکردیم.»
«نوار کاست این آلبوم پل سایمون همیشه با ما بود. شعر تکتک ترانههایش را حفظ بودم اما فکر میکنم آن موقع نمیدانستم این آلبوم چه آلبوم خوبی است.»
«یک سفر را بهخوبی یادم هست. با کشتیهایی که اتومبیلها را حمل میکنند به فرانسه میرفتیم. تا جایی که یادم میآید یک نیسان مدل بلو برد داشتیم. مادر و پدرم جلو نشسته بودند. من، برادر و خواهرم، خواهر کوچکم روی صندلی بچه و مادربزرگم همگی در صندلی عقب بود. نمیدانم چطور همهمان جا شده بودیم. واقعاً آنهمه آدم برای آن اتومبیل زیاد بود.» او درحالیکه که میخندد و سر تکان میدهد، میگوید: «امروز اجازه چنین کاری نمیدهند. غیرقانونی است اما ما اینطور سفر میرفتیم.»
والدین عاشق
«آنها در جلسات موسیقی سنتی ایرلندی باهم آشنا شدند و این موسیقی بخش جدانشدنی زندگی ما شد. پدر و مادرم هر دو معلم هستند. از سمت مادر، همه نسلاندرنسل معلم بودهاند و از طرف پدر، کشاورز. ما به اجراهای موسیقی سنتی که در کافهها برگزار میشد میرفتیم. یکجور کودکی ایرلندی کلاسیک که در آن پدر مادرها بچهها را به جلسات موسیقی میبرند که تا دیروقت شب ادامهدارند و بچهها زیر میز که رویش پر چیپس است، خوابشان میبرد.»
«فکر میکنم حقش است که یک ترانه سنتی ایرلندی انتخاب کنم چون بخش مهمی از کودکیام بوده است. باید اعتراف کنم در نوجوانی این نوع موسیقی را کاملاً رد میکردم و دوست نداشتم به آن گوش بدهم؛ اما حالا دوباره شروع کردهام به گوش دادن موسیقی ایرلندی و به آن علاقه پیداکردهام. پدرم بهتازگی در یک مغازه دستدومفروشی ترانهای را روی صفحه پیدا کرد و آن را به من داد. وقتی روی دستگاه گرامافون گذاشتم و به گوش دادم، حس کردم چقدر زیباست.»
ترانهای که کیلیان به آن گوش داد، ترانه خنیاگر با نوازندگی ساز بادی شیموس انیس است.
معلمی که زندگی کیلیان مورفی را تغییر داد
کیلیان میگوید: «دوران ابتدایی برای من لذتبخشتر از دوران متوسطه بود. در دبیرستان شاگرد خوبی نبودم و اذیت میکردم. نه اینکه زیادی شر باشم اما فکر میکنم برای معلمها سخت بود چیزی یادم بدهند. حتماً برای پدر و مادرم هم سخت بود چون آنها خودشان معلم بودند و میتوانستند حدس بزنند سر کلاس چطور شاگردی هستم.»
«مدرسهای که میرفتم خیلی مدرسه آکادمیک و علمی بود. جایی برای هنر نبود و بهجایش خیلی روی ورزش تأکید داشتند و من به آن کششی نداشتم؛ اما شانس آوردم که معلم انگلیسی خیلی خوبی داشتیم به نام آقای بیلی وال که شاعر و رماننویس بود. او خیلی من را تشویق کرد.»
ویلیام وال، اولین شاعر شهر کورک که بهعنوان ملکالشعرا هم انتخاب شد در مصاحبهای که در سال ۲۰۲۱ با مجله آیریش اگزمینر انجام داد، گفت: «کیلیان در دوران مدرسه نمایشی به صحنه برد. با دیدن همان نمایش فهمیدم که او ذوق طبیعی برای این کار دارد. بهراحتی میتوانستید ببینید که این پسر توانایی بازگیری دارد. احتیاج به هیچ آموزشی ندارد. علاوه بر این، او مرد نازنینی است و باوجوداین همه شهرت، علاقهاش را به ایرلند و شهر کورک را حفظ کرده است.»
کیلیان میگوید: «داشتن یک معلم خوب نعمت بزرگی است. برای من که معلمهای زیادی در اطرافم داشتم، داشتن یک معلم خوب خیلی مهم بود. آنها میتوانند زندگی فرد را تغییر بدهند. همیشه فکر میکنم به کار آنها آنطور که باید اهمیت داده نمیشود؛ اما معلمها میتوانند زندگی شمارا به مسیر درست هدایت کنند.»
اوپنهایمر نوع خاصی از بازیگری میطلبید
کیلیان از همان اول میدانست برای بازی در نقش فیزیکدان نظری جی رابرت اوپنهایمر، باید بتواند افکار درونی این شخصیت را با کوچکترین حرکتهای بدن و صورت نشان بدهد.
او میگوید: «فکر میکنم این همان مدل بازی است که همیشه برای من جذاب بوده. وقتی میتوانی فکر کردن شخصیت را در صورتش ببینی و چهره شخصیت تبدیل به منظرهای تماشایی میشود. میدانستم کریس (نولان) قرار بود چنین شیوهای در فیلم به کار ببرد.»
«بخش زیادی از این شخصیت، در افکار و در سرش میگذرد و برای همین، یکجور بازی درونی میطلبید. یکجور اجرای خلاصهشده و کوچک. از طرف دیگر میدانستم این فیلم قرار است با دوربینهای آیمکس فیلمبرداری شود که فرمتی با رزولوشن و جزییات تصویری فوقالعاده بالا است. این تصاویر قرار است روی پرده سینمای ۲۴ متری به نمایش درآید. با دانستن این جنبهها تکنیکی برایم مسلم بود اینجا، بازی فیزیکی لازم نیست.»
«جنبه مهم کار این بود که بتوان همه این فرآیندهای ذهنی شخصیت را فقط با صورت و چشمها نشان داد؛ اما میدانستم این فقط القای حس با چهره نیست. توانایی من در این بخش بازیگری زیاد نیست.»
«اینجاست که فکر میکنی شاید بهتر باشد جنبههای فردی خودت را وارد کنی. بعد همه اینها را باهم مخلوط میکنی و میشود نسخه کریس و نسخه من از شخصیت اوپنهایمر.»
میتوانستم ستاره دنیای موسیقی باشم
کیلیان مورفی در سالهای نوجوانی خواننده و گیتاریست گروه موسیقی به نام سانز آو مستر گرین جینز بود. برادرش هم عضو این گروه بود. تا مدتها به نظر میرسید زندگی حرفهای او در موسیقی خواهد بود: «موسیقی کاری بود که واقعاً میخواستم انجام بدهم. نه کمتر، نه بیشتر. هیچ شک و شبه ای در مورد اینکه ممکن است بخواهم وارد حرفه دیگری بشوم وجود نداشت و تا مدتها به نظر میرسید همینطور هم خواهد شد.»
گروه موسیقی آنها پیشنهاد قراردادی برای ضبط پنج آلبوم از طرف یک شرکت ضبط و پخش موسیقی از لندن دریافت کرد؛ اما جاهطلبیهای کیلیان در این نقطه متوقف شد: «پدر و مادر من و پدر و مادر اعضای دیگر گروه، نگذاشتند این اتفاق بیفتد و کارشان درست بود! اگر من هم بودم نمیگذاشتم بچهام در آن سن کم روحش را در قراردادی به یک شرکت تجاری یا چیزی شبیه آن بفروشد.»
هرچند رد کردن قرارداد ضبط موسیقی، ضربه بزرگی برای هنرمند جوان بود، اما او زود با این مسئله کنار آمد: «باید بگویم واقعاً دلم شکسته بود اما هر چه بود قبول کردم و به راهم ادامه دادم.»
موسیقی همچنان یکی از علایق جدی زندگی کیلیان است.
یک کار ناتمام کیلیان مورفی!
کیلیان میگوید اگر قرار باشد به جزیرهای متروک و دوردست فرستاده شود، یک کتاب را با خود خواهد برد: «انتخابم ممکن کمی متظاهرانه به نظر بیاید. من یک جلد کتاب از مجموعه آثار ساموئل بکت در خانه دارم که روی جلدش عکس پرتره زیبایی است از صورت جدی بکت. تمام این سالها با چشمهای نافذش از بالای قفسه کتابها به من نگاه میکند چون تابهحال آن را برنداشتهام که بخوانم.»
«او یکی از نویسندههای محبوب من است و این کتاب مجموعه کاملی از همه آثارش است.»
ساموئل بکت زاده فاکس راک، نزدیک شهر دوبلین در سال ۱۹۰۶ است. او در سال ۱۹۶۰ برنده جایزه نوبل شد.
کیلیان میگوید: «میدانم که باید همه آثارش را بخوانم و یک روز این کار را انجام خواهم داد. اگر قرار باشد به جزیرهای متروک و دوردست فرستاده شوم، فرصت عالی خواهد بود که این کتاب را اول تا آخر بخوانم. وقتی تمامش کردم، آن را با آن جلد زیبایش که انگار نگاهم میکند، جایی رو یک صخره میگذارم و بهاینترتیب شاید حسابمان باهم پاک شود!»