رستگاری در جهان مدرن
«جاماندگان» اگرچه در تداوم سینمای الکساندر پین و جهان سینمایی او قابلتعریف است اما ازآنچه بهعنوان فیلم کریسمسی به معنای متعارف آن تعریفشده، عبور میکند و خود را به مؤلفههای کلیشهای آن ملزم نمیکند.
درواقع «جاماندگان» را در خوانش ژانر شناسانه میتوان در ذیل فیلمهای کریسمسی قرار داد اما الکساندر پین در یک روایت ساختارشکنانه، از شمایل متعارف اینگونه سینمایی عبور کرده و بهجای ترسیم فضای سرخوشانه که به بهاریهنویسی در فرهنگ خودمان میماند، یک کمدی درام تاریخی را به تصویر میکشد.
به نظر میرسد او از ظرفیت این ساختار فیلمسازی بهره میبرد تا از فرم آن برای روایت مضامینی که نسبت به آنها دغدغه دارند استفاده کرده و قصه خود را روایت کند. سویه تاریخی بودن فیلم به معنای متعارف ژانر تاریخی نیست، بلکه تاریخی ازاینحیث که قصه فیلم در دهه هفتاد جامعه آمریکا میگذرد و مؤلفههای تاریخی آن دوران را که درواقع بخشی از همین دوران مدرن آمریکایی است، در بستر و زمینه درام قرار میدهد.
دورانی که جامعه آمریکایی یکی از دشوارترین فرازهای تاریخی خود را طی میکرد و بهنوعی در حال پوست انداختن بود. جامعهای هراسان و سرخورده از جنگ با ویتنام که رشد اقتصادی دهه پنجاه و ناآرامیها، اعتراضات دانشجویی و مبارزات سیاهپوستان در دهه شصت را پشت سر گذاشته و در پس این التهابها، افسردگی جمعی ناشی از جنگ را در دهه هفتاد میگذراند.
فهم این زمینههای تاریخی و اینکه داستان در چه دورهای در حال روایت است، به درک بهتر موقعیت قصه در «جاماندگان» کمک میکند.
بهعبارتیدیگر در زیر متن قصه، رد این تحولات اجتماعی بر فردیت و هویت آدمها قابلدرک میشود. آدمهایی که پیامدهای این دگردیسیهای تاریخی و فرهنگی را بر دوش میکشند و بازتاب این تحولات بیرونی در تلاطمهای درونی و فردی آن متجلی میشود؛ ازجمله احساس تنهایی و ازخودبیگانگی که حاصل پروسه مدرنیته شتابان جامعه آمریکایی در دهه هفتاد است.
حتی رد این دهه را از حیث سینمایی هم میتوان در فیلم شاهد بود ازجمله تیتراژ فیلم که بر اساس فرم زیباییشناختی آن دوره ساختهشده است یا موسیقی فیلم که مربوط به موسیقی پاپ دهه هفتاد آمریکاست. به همین دلیل میتوان فیلم را بهنوعی جامعهشناسی آمریکا دانست که به فهم تاریخی تحولات مدرنیته و پیامدهای آن در این سرزمین کمک میکند. ازاینحیث «جاماندگان» میتواند فیلم مناسبی برای تحلیلهای جامعهشناختی از جامعه آمریکایی باشد.
قصه فیلم «جاماندگان» درباره یک معلم تاریخ به اسم پل هانهام (با بازی پل جیاماتی)، در مدرسه شبانهروزی واقع در نیوانگلند میپردازد که مجبور میشود در تعطیلات کریسمس چند دانشآموز از جمله انگوس تالی با بازی دومینیک سسا که جایی برای رفتن ندارند را همراهی و از آنها مراقبت کند.
معلمی که یکبار از دانشگاه هاروارد اخراج شده و سالهاست که جهان شخصی خود را در این مدرسه بنا کرده است. شخصیتی که برای دیگران، هم دانشآموزان و هم همکاران خود بهشدت دافعه برانگیز بوده و موردتنفر است.
گرچه به نظر میرسد که بداخلاقی او حاصل همین تنهایی و احساس طردشدگی است و او میخواهد با تکیهبر هویت معلمیاش و البته «تاریخ»، نه بهمثابه یک درس که بهعنوان عنصر هویتبخش فردی و اجتماعی به برساختن خود دست بزند و دیگران را هم در این فرآیند هویتبخشی سهیم کند.
اینکه فیلمساز، شخصیت اصلی خود را معلم تاریخ میگذارد، بیدلیل نیست. هم قصه فیلم به تاریخ معاصر آمریکا در دهه هفتاد برمیگردد، هم قرار است بر این هویت تاریخی تأکید شود. چنانکه میتوان همجواری سه شخصیت قصه در این فیلم را که بهتدریج به یک هویت گروهی و جمعی میرسند، نمادی از چگونگی شکلگیری جامعه آمریکا هم دانست که آدمهای مختلفی از سراسر جهان و سرزمینهای گوناگون به آنجا آمدند و درنهایت تولد یک ملت را شکل دادند.
در «جاماندگان»، با یک همجواری اجباری چند آدم متفاوت و متضاد روبهرو هستیم که در این پروسه زمانی ـ که آن را به فیلمهای جادهای و سفری شبیه کرده ـ دچار تغییر و تحول شده و گویی آنها که به هم زخم میزدند به مرهم هم تبدیل میشوند.
تصویری از همنوایی گروهی. بهعبارتدیگر معلم و دانشآموز از یکقطب مخالف و ناسازگار به درک متقابل از همدیگر رسیده و لذت تفاهم را تجربه میکنند. ازاینحیث میتوان گفت این همجواری سفر گونه آنها به یک «سیر و سلوک اخلاقی» تبدیلشده که درنهایت منجر به تغییر جهان درونی آنها شده و به رضایت و رستگاری آنها منجر میشود. در سکانس پایانی «پل» بااینکه از مدرسه اخراج میشود که همواره نسبت به این اتفاق ترس و هراس داشته، اما لبخند رضایت بر لب دارد.
گویی اخراج او صرفاً به معنای از دست دادن شغلاش نیست بلکه به دست آوردن خودش و آن فردیتی است که دوست داشته باشد هم هست. او در آن موقعیت اجباری و بهواسطه تعامل و دیالکتیک با دانشآموز سرتقاش، به شجاعت و شهامت لازم برای تغییر خودش رسیده و اگرچه دست به یک عمل انتحاری میزند اما در پس آن خود عزتمندش را احیاء میکند.
او با ازخودگذشتگی به خودش میرسد، پوست میاندازد و به معلمی محبوب تبدیل میشود. پل که دچار انحراف چشم است در پایان وقتی از اتاق مدیر بیرون میآید به پرسشی که قبلاً تالی از او پرسیده که نمیدانم باید به کدامیک از چشمهای او نگاه کنم؟ پاسخ میدهد و چشم سالمش را نشان میدهد تا استعارهای باشد از اینکه حالا او دنیا و زندگی را با چشم دیگری مینگرد، با چشم سالمش نه آن چشم معیوب و منحرف.
«جاماندگان» در عین اینکه رگههای کمدی دارد اما از غنای دراماتیک هم برخوردار است و با فیلمنامهای مستحکم و مستدل، قصه تحول آدمهایی را روایت میکند که از ناسازگاری به همدلی میرسند.
همه آنها زخمی روابط انسانی هستند اما در درون یک رابطه انسانی زخمهای خود را ترمیم کرده و همجواری باهم را به تجربهای شیرین تبدیل میکنند.
گویی کارگردان میخواهد تائید کند که شادی امری بیرونی نیست که مثلاً بهواسطه جشنی همچون کریسمس محقق شود، بلکه شادی امری درونی است که از کیفیت روابط ما با دیگران برساخته میشود. به قول اروین یالوم: «انسانها از رابطه به وجود میآیند، در رابطه رشد میکنند، در رابطه آسیب میبینند و در رابطه ترمیم میشوند. همهچیز به رابطهها مربوط است!».
درعینحال میتوان «جاماندگان» را سرشار از مضامین نمادینی دانست که تصویری از طرد و انزوای هر انسانی در جامعه مدرن امروز را بازنمایی میکند. از این منظر فیلم را میتوان روایتی و حتی نقدی بر مدرنیته پرشتاب جامعه آمریکایی دانست که خیلیها ازآنجا ماندهاند و نتوانستهاند خود را با شتاب تحولات آن همسو و منطبق کنند.
بهعبارتدیگر «جاماندگان»، قصه جاماندگی از جهان ملتهب مدرن است که بهسرعت تغییر میکند و فرصت چندانی به افراد برای انطباق خود با این شتاب نمیدهد. این نهفقط ویژگی جامعه آمریکا که خصلت جهان مدرن و مدرنیته است که شکاف و پارادوکسی بین جهان بیرونی و جهان درونی آدمها ایجاد کرده و به سردرگمی و سرخوردگی آدمها دامن میزند.
آدمهایی که نمیتوانند خود را با جامعه مدرن و ملزومات آن تطبیق داده یا در سازگاری با آن دچار تأخیر میشوند و درنهایت از جامعه جا میمانند؛ جاماندنی که با یک تراژدی انسانی همراه شده و با افسردگی و اضطراب برساخته از زیست-جهان مدرن همراه میکند؛ جهانی که «خود» یک امر ذات قائم نیست بلکه سوژهای برساخته از ارتباط با «دیگری» است؛ دیگریای که به قول سارتر، جهنم است اما راه رستگاری در جهان مدرن از تعامل با دیگری میگذرد و رهایی فرد به رهایی دیگری وابسته است تا کسی از فرآیند رشد جا نماند.
رضا صائمی