بهاریه

بهاریه

گذر از دالان سرنوشت

احمد ساعتچیان، بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون

احمد ساعتچیان

سالی که گذشت را همراه پاندمی پشت سر گذاشتیم. به‌رسم روزگار  با تلخی‌ها و شادی‌هایی همراه بود و این ما هستیم که باید با کفش‌های آهنین از دالان سرنوشت عبور کنیم و یاد بگیریم در این گذر عمر نگاهی مهربانانه به یکدیگر بیفکنیم و بار سنگین ستیزه‌جویی را با خود به بهاری تازه هموار نکنیم که زندگی بس کوتاه است.

صدای نقد را که بلند کنیم، ظلم کوتاه می‌آید

شهاب شهرزاد

شهاب شهرزاد، نویسنده، شاعر و دبیر بخش ادبیات سلیس نیوز

بازآمدم چون عید نو

تا قفل زندان بشکنم

این چرخ مردم خوار را

چنگال و دندان بشکنم(مولانا)

صدا، ماندنی است. میراث و سوغاتی ماست برای آیندگان و ندیدگان. صدا، آیینه‌ی ماست؛ دست‌رو کن است؛ یعنی چشمِ روح است. حالِ آدمی را گواهی می‌کند. حالا چه بگوییم که راست گفته باشیم؛ تا به قول مولانا قفل‌ها را از دست‌وپا باز کند؟

به چشم مولانا عیدِ راستین، هنگامه‌ای‌ست که قفل زندان را می‌شکنیم و روحِ در بند تعلق و جهل را به رهایی می‌رسانیم. همان‌گونه که قفل زمستان با بهار می‌شکند: بهار نو که بعد از برگریز و برف‌ریز، برهان وجود رستخیز است.

عید راستین، عید روح است که از درون، شوق و بال می‌گیرد. شکستن زندان جسم است؛ یعنی رهایی از اسارت تن:

این جهان زندان و ما زندانیان

حفره کن زندان و خود را وارهان

عید نوروز هم شبیه عید قربان است. زمستان را، کهنگی و تاریکی را قربانی بهار، تازگی و نور می‌‌کنیم. قربانی کردن خزان نزد بهار، قربانی کردن سیاهی در پیش پای نور.

روزی نو می‌شود، فصلی پایان می‌گیرد. جایی‌ست که نقطه می‌گذاریم.

بی‌گفت‌و‌گو رهگذار نو شدگی، درون آدمی‌ست و اگر درون ما دگرگونی بیابد، بیرون ما هم طراوت خواهد یافت.

اما کسی که خیمه‌ی عید را از درون خویش بالا نکشد، پیوسته اسیر کهنگی و بیهودگی‌ست.

صدا، دنیای درون را شهادت می‌دهد. صداست که با جنگ و جهل می‌ستیزد و از همین‌روست که جهانِ کهنه خواه امروز در پیِ خاموشی صدای سرداران راه روشنایی‌ست. باری، صدا هم شهید می‌شود.

در این سال‌های تلخ و شیرین رسانه و رادیو، دانسته‌ام که پرداختن به درون، نقدِ از درون، ما را به‌درستی می‌کاود، زیر و بالا می‌کند و به ما شوق اندیشیدن و تشخیص می‌بخشد. صدای نقد را که بلند کنیم، ظلم کوتاه می‌آید. شب می‌شکند و عید همان است. صدای نقد است که از آبروی ما و بهار، پیش روی آیندگان دفاع می‌کند.

عید، برای من رسیدنی و آمدنی نیست. ساختنی و آفریدنی‌ست.

عید، رضایتِ بازآمده از نو شدگی، طراوت و دگرگونی‌ست. وگرنه با تکرار خویش، به قطاری می‌مانیم که کوپه به کوپه پای می‌کوبد و پیش نمی‌رود.

لحظه‌به‌لحظه‌ی ما در تاریخ صدا ثبت است!

الهی سایه‌ی عید راستین را بر جسم و روح ما بگستران و هوای دل‌های ما را معطر بگردان!

عید من وقتیه که حال تو بهتر باشه

کوچه از شوقِ حضور تو معطر باشه

تبادل فرهنگی با جهان

حبیب خراسانی

دکتر حبیب خراسانی 

«حرکت» و «تغییر» دو اصل تغییرناپذیر جریان هستی برای پایداری و بقا هستند. حرکت اتم‌ها سبب پیدایش مولکول‌ها و حرکت سیاره‌ها سبب پیدایش منظومه‌ها می‌شود. اما آنچه در این حرکت مدام و تغییر مستمر دیگر گون جلوه می‌کند، «ثبات» است و مظهر این ثبات تکرار فصول است.

سبزپوشی و زرد پوشی گاه‌به‌گاه زمین و دوباره و دوباره آن حکایت از ثبات تغییری دارد که شاید بتوان گفت مهم‌ترین جنبه عملکردی خلقت است. بازتاب این رفتار طبیعت در جامعه انسانی هم گویی تبلوریافته است و کارکردی تکرارپذیر در زندگی انسان‌ها ایجاد کرده است. در حقیقت بارزترین چهره‌ی این بازتاب هستی در زندگی نسل بشر منجر به ایجاد مفهومی عمیق به نام «فرهنگ» شده است که برخی از مظاهر آن‌چنان در عمق جان انسان ریشه دوانده و همچون گروه خونی گویی بخشی جدایی‌ناپذیر از انسان شده است (همان‌که در فرهنگ از آن تعبیر به هویت می‌شود).

یکی از دلایلی که انسان را حداقل در این کره‌ی خاکی با سایر موجودات متفاوت و البته وجه تمایز جوامع انسانی از یکدیگر نیز می‌باشد همین پدیده‌ی فرهنگ است. در طول سده‌ها و هزاره‌ها جوامع انسانی نیز، هم‌نفس با طبیعت و در جریان آن، عناصر فرهنگی را قوام داده و با تکیه‌بر آن خود را متمایز ساخته‌اند. «نوروز» هم یکی از همان مؤلفه‌های فرهنگی است که درگذر هزاره‌ها شکل‌گرفته و نسل به نسل بازتولید شده است و آیین‌های برخاسته از آن معرف فرهنگی به نام فرهنگ ایرانی در جهان است. آنچه از چرخه‌ی سه‌گانه‌ی «حرکت – تغییر- ثبات» می‌خواهم بگویم این است که جامعه‌ای به وسعت ایران با تکیه‌بر پتانسیل‌های درونی ضروری است با تقویت یا تضعیف عناصر فرهنگی، فرهنگ خود را بازتعریف کند. از یک‌سو این موضوع لازمه‌اش این است که بپذیریم برخی از وجوه فرهنگی به‌ویژه خرده‌فرهنگ‌های ما نیازمند پالایش است و ثبات در آن جز خسران چیزی برای آن جامعه به همراه ندارد.

لذا ضروری است آن جامعه‌ی صاحب آن خرده‌فرهنگ را مهیای «فرهنگ پذیری» نمود. اما واقعیت این است که این موضوع به‌غایت پیچیده و چندبعدی است یعنی اساساً «تغییر فرهنگی» پارادایمی است که ملزومات متعددی دارد و در ابتدا نیازمند گفتمان سازی است. یعنی در گام اول باید از طریق گفتمان و مفاهمه نقشه راه این تغییر فرهنگی و مصادیق آن را برشمرد. از سوی دیگر اما عناصری از فرهنگ ایرانی مثل نوروز چنان با این چرخه‌ی سه‌گانه در طبیعت هماهنگ است که قابلیت «اشاعه فرهنگی» دارد. ازآنجاکه خصوصیت فرهنگی ایرانیان درگذر از تنگناهای تاریخ و کوچک و بزرگ شدن نقشه سرزمینی بیانگر این است که ما همواره آماده‌ی تبادل فرهنگی با جهان بوده و هستیم. این روحیه فرصت بی‌نظیری برای ماست که تاکنون بی‌شک مغفول مانده است، چراکه از اساس نظام فرهنگی ما راهبردی برای مواجهه با این دوسویه ندارد.

نوروز فرصت بی‌بدیلی برای معطوف کردن نگاه نظام‌های فرهنگی بین‌المللی به سمت ماست. امیدوارم که زمان بهار فرهنگی ما با پاسداشت فرصت‌های برخاسته از هزارتوهای تاریخ برسد.

بهاریه

آیتم های مشابه

نگاهی به نمایش «خارشتر» کار سیدعلی موسویان

مدیر

یادداشتی درباره نمایشگاه نقاشی «اسبگاه» با آثاری از کمال طباطبایی

مدیر

آلیس مونرو، نویسنده کانادایی برنده نوبل ادبی درگذشت

حمیده وطنی