مرگ تدریجی سینماهای تک سالن
چند روز پیش خیلی اتفاقی به همراه یکی از دوستان سمت خیابان شهرستانی، میدان فوزیه سابق و امام حسین فعلی بودم. در دل بازار، سینمای متروکهی «رنگینکمان» مرا را به سالهای خیلی دور برد، زمانی که اولین فیلمهای سینمایی عمرم را در این سالن خاطرهانگیز تماشا کردم.
فرسودگی و گذر زمان کاملاً از درودیوارش نمایان بود، سینمایی که در دهه شصت من را با جادوی سینما آشنا کرد و لحظات بیبدیلی را در زندگیام رقم زد.
یادش به خیر آن روزها منزلمان سمت خیابان اقبال بود و تا سینما رنگینکمان فاصله زیادی نداشت. سینما رنگینکمان به لحاظ موقعیت محلی و خاصش بیشتر میزبان طبقه متوسط اجتماعی و افراد مجرد بود. ایام عید نوروز، خیابان شهرستانی رنگ و بوی زیبا و جذابی به خودش میگرفت.
فروشندهها بیرون مغازهها تمام لوازم هفتسین و ماهی گلی را بساط میکردند و با داد و هیاهو مشتریان را به سمت خود میکشاندند. سبزه و سیر و سمنو با عودهای عربی که اغلب بوهای تندی داشت حال و هوای روزهای قبل از عید را رنگی دیگر میبخشید.
با مادرم اکثر مواقع برای خرید سال نو به خیابان شهرستانی میرفتیم. سر در سینما رنگینکمان تمام حواسم را به خودش جذب میکرد و هوش ازسرم میبرد. یادم میاید برنامه نوروزی یکی از آن سالهای فراموشنشدنی فیلم «کفشهای میرزا نوروز» ساخته محمد متوسلانی بود که علی نصیریان به همراه زندهیاد محمدعلی کشاورز و کاظم افرندنیا نقشهای اصلیاش را بازی میکردند.
شاید باورتان نشود بلیت سینما فقط ۴۰ ریال بود. یک ساندویچ کالباس پر از مغز پسته، یک شیشه نوشابه پپسی و یک بلیت رویهم ده تومان نمیشد. روبروی سینما مغازه ساندویچی بود هم اسم رنگینکمان به مدیریت شخصی به نام سردار که نمیدانم این روزها در قید حیات هست یا نه. ساندویچ الویه، کالباس و سوسیس آلمانی بهترین گزینهها به شمار میرفتند.
سردار با آن قدبلند و هیکل درشتش و لهجه شیرین ترکی برای خودش شخصیتی بود. آن روزها سینما رفتن بدون خوردن ساندویچ اصلاً حالی نداشت.
امان از این نوستالژی که یقه نگارنده را چسبیده و به این راحتیها رهایش نمیکند. فیلم «مردی از هنگکنگ» یکی از آثار رزمی خوشساخت سینمای هنگکنگ را برای اولین بار در همین سینما رنگینکمان دیدم و جا دارد یادی کنم از فیلم خاطرهانگیز «فرار به مکزیک» که هنوز هم صحنههای اکشن و تعقیب و گریز با موتورش در ذهنم به یادگار مانده است.
یکی دیگر از فیلمهای معروفی که در ایام نوروز در سینما رنگینکمان تماشا کردم «فرار بهسوی پیروزی» با لشگری از ستارههای فوتبالیاش بود. سیلوستر استالونه جوان درون دروازه و مایکل کین خوشتیپ با آن موهای بلوندش سرپرستی تیم زندانیان را بر عهده داشت. هنوز هم صحنهای که «ادسون آرانتس دونا سیمنتو» ملقب به پله با حرکت نمایشی برگردان توپ را وارد دروازه آلمانیها کرد را فراموش نکردم.
یکی از فیلمهایی که شاید ده بار در این سینما تماشا کردم «تاراج» ساخته زندهیاد «ایرج قادری» است. فیلم «خاک و خون» ساخته کامران قدکچیان هم یکی از آثار درخشانی بود که هنوز لذت تماشایش همراهم هست. مهدی فخیم زاده، ژیلا سهرابی و احمد قدکچیان بازیگران فیلم بودند.
سینما رنگینکمان تا اواخر دهه هشتاد فعال بود و فیلم نمایش میداد ولی بهیکباره تعطیل شد. بعدها شنیدم صاحبان سینما در یک مزایده سینما را به شهرداری واگذار کردند. این روزها کانکس شهرداری و مأموران سد معبر فضای ورودی سینما را اشغال کردهاند و ساختمان قدیمی و نیمه ویران، همچنان بلاتکلیف در میان ازدحام مغازههای میوه و گوشتفروشی خودنمایی میکند.
در سالهای جدید سینماهای تک سالن جای خود را به پردیسهایی دادهاند که تماشای فیلم در آنها حس و حال و لذت قدیم را ندارد. سر در سینماها بهجای پوسترهای خوش آب و رنگ در مانیتورهای بزرگ تیزر تبلیغاتی فیلم را پخش میکنند و جذابیتی برای کشاندن مخاطب به سالن سینماها ندارند. مرگ تدریجی سینماهای تک سالن رقم خورده و این جبر روزگاراست.
یکی از کاسبهای قدیمی همسایه سینما میگفت گویا قرار است در سال جدید شهرداری در مکان فعلی سینما رنگینکمان یک مرکز فرهنگی، هنری به همین نام راهاندازی کند. این امر مهم جای خوشحالی دارد چراکه یکی از قدیمیترین سینماهای تهران دوباره متولد میشود و به حیاتش ادامه میدهد.
سینما رنگینکمان و تمام خاطرات قشنگ و فراموشنشدنی دوران کودکی برای همیشه در ذهنم به یادگار میماند و از آن روزهای بدون تکرار به نیکی یاد میکنم.
ناصر سهرابی
نویسنده، بازیگر و کارشناس سینما. فعالیت در مطبوعات را از سال ۱۳۷۵ با ماهنامه فیلم و هنر... آغاز کرده و مقالات او در نشریات سینما ویدئو، فیلم و سینما، هفت نگاه، سینما تئاتر، فیلم و سینما، همشهری، اعتماد ملی، مردمسالاری و... منتشرشده است.