الاغ لهستانی، رقیب ستارههای هالیوودی شد!
سومین روز جشنواره کن شاهد نمایش دو فیلم دیگر از دو سینماگر باسابقه در بخش مسابقه بود؛ «زمان آرماگدون» ساخته جیمز گری آمریکایی و «ئیاو» ساخته یرشی اسکولیمووسکی لهستانی. گری در اوج فعالیت حرفهایاش و اسکولیمووسکی در دهه نهم زندگیاش و پس از عمری فیلمسازی به کن میآیند.
«زمان آرماگدون» یکی از دو فیلم بخش مسابقه، محصول آمریکا و ساخته کارگردانی آمریکایی است. (در ضمن یکی از تهیهکنندههای دو فیلم ساخته کلر دنی فرانسوی و روبن اوستلوند سوئدی نیز آمریکاییاند.) این هشتمین فیلم گری است که اولین فیلمش «اودسای کوچک» را در ۲۵ سالگی ساخت تا به موفقیت بسیار برسد و جایزه شیر نقرهای جشنواره ونیز را از آن خود کند. او ازآنپس از محبوبترینهای کن بوده است؛ «ما صاحب شب هستیم» با بازی خوآکین فینیکس و مارک والبرگ در کن ۲۰۰۷، «مهاجر» در کن ۲۰۱۳ و «آد آسترا» در کن ۲۰۱۶ نمایش داده شدند.
گری فیلمسازی را با به تصویر کشیدن محلههای یهودینشین نیویورک آغاز کرد و در این سالها از جنگلهای آمازون در برزیل «شهر گمشده زد» تا فضا «آد آسترا» را درنوردیده است. او با «زمان آرماگدون» به ریشههای خود بازمیگردد و فیلمی میسازد که هر هنرمندی در دورهای از زندگی بیشک به آن میاندیشد؛ داستان بزرگ شدن در محله خودش.
«زمان آرماگدون» در سال ۱۹۸۰ و در همان محلهای میگذرد که گری در آن بزرگشده است؛ فلاشینگ در کویینز نیویورک. شخصیت اصلی فیلم پسربچهای است که شباهتهای بسیاری به گری دارد؛ او هم سن و سال آن روزهای گری و متولد سال ۱۹۶۹ است و فیلم درواقع به زندگی او در جامعه آمریکا میپردازد. البته هرگز نمیتوان مطمئن بود که چقدر از فیلم داستان واقعی کودکی گری را بازگو میکند و این موضوع خیلی هم مهم نیست. مهم این است که گری توانسته فیلمی سیاسی بسازد که جسارت و ظرافت دارد و یک سال مهم در تاریخ آمریکا را استادانه بازسازی تاریخی کرده است، بیآنکه رشته داستان از دستش رها شود.
پل، پسربچه قهرمان فیلم، تصویر آشنای پسربچههای ادبیات و سینما است که میخواهند هنرمند شوند و در این راه علیه استبداد مدرسه، معلم و خانواده قیام میکنند. خانواده او جایگاهی متناقض در آمریکای ۱۹۸۰ دارند؛ آنها بهشدت از رونالد ریگان که نامزد جمهوریخواهان در انتخابات ریاستجمهوری آن سال است (در مقابل جیمی کارتر دموکرات است) بیزارند و به پیشینه پر از تبعیض و مبارزه خود نیز آگاهی دارند. این خانواده هم شامل یهودیانی است که در اوایل قرن بیستم از سرکوب روسیه تزاری گریختهاند بااینهمه، برخی اعضای همین خانواده از راه یافتن پسربچههای سیاهپوست به مدرسه عمومی پل نگراناند و میخواهند او هم مثل برادرش، تدی، به مدرسه خصوصی برود. مادر خانواده (با بازی آن هاتاوی)، زنی فعال و اجتماعی است؛ رئیس انجمن والدین و معلمان است و میخواهد نامزد هیئت اداره مدارس محل شود، اما او هم از دوستی پسرش با پسری سیاهپوست نگران است، گرچه خودش اصرار دارد که این نگرانی به تعصب نژادی ربطی ندارد و به خاطر نگرانی از آینده پل است.
اما قلب اخلاقی خانواده (و فیلم) پدربزرگ پل است که بیش از هر شخصی در دنیای بزرگسالان به او نزدیک است. پیرمردی با بازی آنتونی هاپکینز که در ۸۴ سالگی نشان داد همچنان در اوج است و با این بازی موقر و تأثیرگذار، بیشک از نامزدهای اصلی جایزه بهترین بازیگر امسال در کن و سایر جشنوارهها خواهد بود.
عملکرد فیلم در بازسازی تاریخی چنان موفق بوده است که «زمان آرماگدون» میتواند درسی برای این نوع قصهگویی تاریخی و فیلمسازی تاریخ بنیان باشد. برای مثال میبینیم که چطور پل و دوست سیاهپوستی که در مدرسه پیدا میکند هر دو عاشق ناسا و کاوشهای فضاییاش شدهاند و لحظهای را در جنگ سرد که علاقه به کیهاننوردی تمام مرزهای قومی و ملی را درنوردید، یادآوری میکند. صحنه بهیادماندنی دیگر، سخنرانی فرد ترامپ، شهروند آلمانیتبار مشهور کویینز که پسرش بعدها رئیسجمهوری آمریکا شد، در مدرسه خصوصی تدی است. فیلمبرداری داریوش خنجی ایرانی-فرانسوی از دیگر نقاط قوت فیلم است که باعث شده نیویورک ۴۰ سال پیش، از موزه گوگنهایم در منهتن تا متروی این شهر و خیابانهای کویینز، جان بگیرد.
«زمان آرماگدون» فیلمی تأثیرگذار است و این واقعیت را یادآوری میکند که حتی آشناترین داستانها نیز میتوانند آثاری بهیادماندنی خلق کنند. بااینهمه باید دید متداول بودن نسبی پیرنگ و روایت فیلم در شب جوایز به ضرر آن تمام میشود یا نه.
فیلم دیگر بخش مسابقه که پنجشنبه پخش شد، دنیایی کاملاً متفاوت دارد. «ئی او» داستان الاغی به همین نام است که پس از تعطیلی سیرک با کمک حامیان حقوق حیوانات، سفری پرماجرا را آغاز میکند. فیلم از زاویه دید این الاغ تعریف میشود و پیش میرود و بیش از آنکه دغدغه قصهگویی و استفاده از الاغ برای گفتن داستان انسانها را داشته باشد، تلاش میکند بیانگر دیدگاه این حیوان باشد. گویا این الاغ لهستانی رقیب آنتونی هاپکینز و آن هاتاوی برای کسب جایزه بهترین بازیگری است!
اسکولیمووسکی کهنهکار پیشازاین از علاقهاش به اثر کلاسیک روبر برسون، «بالتازار اتفاقی» (۱۹۶۶) گفته بود. این فیلم از فیلمهای شاخص سینمای فرانسه است که گفته میشود برسون آن را با الهام از داستان «ابله» فئودور داستایوسکی ساخته و روایت الاغی است که صاحبانش مدام با او بدرفتاری میکنند. این علاقه کارگردان لهستانی را بالاخره به ساختن فیلمی از زاویه دید یک الاغ کشاند. او در مصاحبهها گفت که تجربه بازی گرفتن از حیوانات برایش ارزشی خاص دارد و بهخصوص متوجه این موضوع بود که حیوانها اصلاً قابلیت حرکت پرافاده و تقلب ندارند و نفس کشیدنشان همان زندگیشان است.
«ئی او» البته صحنههایی غیرمنتظره نیز دارد که دیدگاه یکنواخت الاغ را به هم میزند؛ برای مثال وقتی راننده لهستانی کامیونی که او را حمل میکند با رهگذرها درگیر میشود یا زمانی که مادرخوانده مردی که «ئی او» را با خود همراه کرده است وارد داستان میشود (ایزابل هوپر، بازیگر شهیر فرانسوی در یکی از غیرمنتظرهترین حضورهایش در کن). حالا باید دید الاغ بیشیلهوپیله کارگردان لهستانی میتواند دل هیئتداوران کن را برباید یا نه.
در بخش نوعی نگاه جشنواره، شاهد نمایش «حرقه» ساخته لطفی ناتان مصری-آمریکایی بودیم. ماجرای فیلم در تونس میگذرد و داستانی آشنا دارد؛ علی جوانی است که با قاچاق سوخت، گذران امور میکند و سرپرستی دو خواهر کوچک خود را نیز به عهده دارد. او از تمام نیروهای جامعه که هر یک بهنوعی او را سرکوب میکنند و مسئول بیعدالتی و نابرابریاند، مستأصل است؛ از پلیس فاسد تا مسئولان شهرداری و فرمانداری که هیچیک مسئولیتی نمیپذیرند و حتی مشتریهای متمول رستورانهای ساحلی که خیلی راحت جلوی چشمان او پولهایی خرج میکنند که میتواند زندگی او را دگرگون کند. به زبان ساده، علی انگار بازنمایی محمد بوعزیزی است؛ همان جوانی که در مقابله با شرایطی مشابه، خود را آتش زد تا جرقه انقلاب عرب ۲۰۱۱ را زده باشد.
«حرقه» از حمایت مالی موسسه فیلم دوحه قطر و موسسه جشنواره دریای سرخ عربستان سعودی برخوردار بوده است که نشان میدهد برخلاف پیشینه رقابت بین دوحه و ریاض در سینمای جهان عرب، تضادی دائمی در این میان وجود ندارد و فیلمسازی سعودیها میتواند به تجربههای پیشین، با محوریت قطر، مصر و سایر کشورها بیفزاید. متأسفانه «حرقه» درگیر دغدغههای سینمای بهاصطلاح «هنری» است که بیشتر به کلیشههای تصویری متکی است تا داستانگویی و خلق شخصیتهای ماندگار. همین است که فیلم، محدود و فراموششدنی باقی میماند.
خارج از مسابقه، بازار داغ خریدوفروش فیلمها برقرار است. البته «آی آف سی» آخرین فیلم کریستین مونجیوی رومانیایی، «آرامان» را که از مهمترین فیلمهای بخش مسابقه امسال است را برای بازار آمریکای شمالی خرید. این فیلم ماجرای مردی است که چند روز قبل از کریسمس شغل خود را در آلمان رها میکند تا به روستای ترانسیلوایینشین آبا و اجدادیاش بازگردد.