آیا کسی هست که سینما را مثل کوئنتین تارانتینو دوست داشته باشد؟
همین چند روز پیش بود که کوئنتین تارانتینو، کارگردان پرآوازه آمریکایی در حضور نزدیک به دو هزار نفر از مردم لندن از کتاب جدیدش رونمایی کرد و با غافلگیری جیمی فاکس، بازیگر مشهور کیک تولد ۶۰ سالگیاش هم خورد.
این ماجرا خاص بودن تارانتینو را نشان میدهد؛ اما این کارگردان برای اثبات خاص بودنش به شگردهای اینچنینی نیازی ندارد. او در حالی ۶۰ ساله میشود که بهراحتی میتوان او را خاصترین کارگردان سینمای جهان دانست؛ هنرمندی بهواقع صاحب سبک که نظیر ندارد. این خاص بودن بیش از هر چیز در عشق بیپایان او به سینما ریشه دارد؛ آیا کارگردان دیگری در جهان هست که مثل تارانتینو عاشق هنر هفتم باشد و قدر آن را بداند؟
آنهم نه عاشق فیلمهای افادهای بلکه عاشق سینمایی که از بدو تولد هنر تودهای بوده است. همین خاص بودن باعث میشود نگران وعدهای باشیم که تارانتینو سالها پیش داده است.
او از مدتها پیش گفته بود که فیلمسازی را یا در ۶۰ سالگی متوقف میکند یا پس از ساختن ۱۰ فیلم.
او اکنون هم ۶۰ سالش شده و هم درصدد ساخت فیلمی به نام «منتقد فیلم» است که میتوان آن را دهمین فیلمش دانست (اگر «بیل را بکش» ۱ و ۲ را یک فیلم حساب کنیم). آیا این واقعاً پایان فیلمسازی پسر استثنایی سینمای آمریکا است؟
نافی که با سینما بریده شد
کوئنتین تارانتینو ۶۰ سال پیش، ۲۷ مارس ۱۹۶۳، در شهر ناکسویل ایالت تنسی در جنوب آمریکا به دنیا آمد. پدر ایتالیایی تبارش، تونی تارانتینو، متولد نیویورک بود و سودای بازیگری در سر داشت و همین بود که پیش از تولد پسرش خانواده را ترک کرد و بزرگ کردن کوئنتین به گردن مادرش، کانی مکهیو، افتاد. تارانتینو تبار ایرلندی هم دارد و خودش مدعی است که نسبش به چروکیها (از بومیان آمریکا) نیز میرسد.
تارانتینو متولد دورهای بود که آن عصر طلایی سینمای آمریکا که در آن خیل عظیمی از مردم هفتهای چند بار به سینما میرفتند، تمامشده بود و دیگر از فیلمهایی مثل «کازابلانکا» و «آپارتمان» خبری نبود. بااینهمه، قصه زندگی او بهگونهای است که انگار نافش را با سینما بریده باشند.
پدرش به عشق سینما به لسآنجلس رفته بود و مادرش طی سفری به همین پایتخت سینمای جهان با او آشنا شد. اسم «کوئنتین» را به خاطر کوئینت آسپر انتخاب کردند؛ شخصیتی در مجموعه تلویزیونی «دود تفنگ» که نقشش را برت رینولدز بازی میکرد.
ازدواج تونی و کانی طولی نکشید و مادر طلاقش را گرفت و به ناکسویل، شهر پدر و مادرش بازگشت تا کوئنتین را آنجا به دنیا بیاورد؛ اما سه سال بعد مادر و پسر به لسآنجلس بازگشتند و کانی این بار با نوازندهای به نام کرتیس زاتسوپیل ازدواج کرد که تا ۱۰ سالگی کوئنتین نقش پدری او را بازی کرد و تنها در این هنگام بود که از کانی جدا شد. دوستان کانی در شکل گرفتن سلیقه سینمایی تارانتینو نقش مهمی داشتند.
کوئنتین ۹ سالش بود که «بازماندگان» جان بورمن با بازی رینولدز را دید. جای تعجبی نیست که کوئنتین در همان ۱۴ سالگی اولین فیلمنامهاش را نوشت: «کاپیتان پُرز هلو و راهزن موتوماهی» که بر اساس فیلم «اسموکی و باندیت» (۱۹۷۷) نوشتهشده بود.
بااینحال کانی پسرش را مسخره میکرد و میگفت عرضه نوشتن ندارد؛ همین ریشه رابطه بد این دو شد و معروف است که تارانتینو از همان کودکی وعده داد اگر ثروتمند شد، هرگز مالومنالش را با مادر به اشتراک نگذارد.
از دیگر خاطرههای بد او از مادر زمانی بود که در ۱۵ سالگی نسخهای از رمان «سوییچ» نوشته المور لئونارد را از مغازهای دزدید و کانی به همین خاطر به او مدتی اجازه خروج از منزل را نداد و او تنها اجازه داشت به تئاتری در همان محل برود. با همین اوضاع بود که از دبیرستان ناربون در محله هاربرسیتی لسآنجلس خارج شد.
تارانتینو از همان اول عاشق همین فیلمها بود. او در کتاب اخیرش، «گمانهزنیهای سینمایی» که چند ماه پیش منتشر شد، مینویسد که به یاد دارد در ۹ سالگی یکی از دوستان مادرش او را به تماشای فیلم «بلک گان» در سینمایی در مرکز شهر لسآنجلس برد؛ و شاید همین فیلم بود که سرنوشت او را ساخت؛ بااینکه او دیگر هرگز این دوست را ملاقات نکرد
اما عشق سینمایی کوئنتین تارانتینو برخلاف خیلی روشنفکرهای آن موقع نه در فیلمهای موج نو سینمای فرانسه ریشه داشت و نه به سینمای نئورئالیسم ایتالیا دلبسته بود. او در عوض عاشق فیلمهایی بود که معروف به درجه دوم بودند؛ از فیلمهای وسترن و بهخصوص وسترنهای «اسپاگتی» ساخت ایتالیا تا فیلمهای معروف به «بلکسپولتیشن» که شاید بتوان آنها را با تعبیر از «فیلمفارسی»، به «فیلم سیاه» ترجمه کرد؛ فیلمهایی که موضوع آنها شخصیتهای سیاهپوست بود.
این واژه را البته اولین بار رئیس یک انجمن حقوق سیاهپوستان در هالیوود ابداع کرده بود تا از کلیشهای بودن این فیلمها انتقاد کند؛ درست مثل واژه «فیلمفارسی» که هوشنگ کاووسی آن را ابداع کرد تا از سینمای رایج آن سالها انتقاد کند؛ اما منتقدان در سالهای اخیر به ارزشهای بسیار چنین فیلمهایی (هم فیلمفارسی و هم فیلم سیاه) پی بردهاند.
تارانتینو از همان اول عاشق همین فیلمها بود. او در کتاب اخیرش، «گمانهزنیهای سینمایی» که چند ماه پیش منتشر شد، مینویسد که به یاد دارد در ۹ سالگی یکی از دوستان مادرش او را به تماشای فیلم «بلک گان» در سینمایی در مرکز شهر لسآنجلس برد؛ و شاید همین فیلم بود که سرنوشت او را ساخت؛ بااینکه او دیگر هرگز این دوست را ملاقات نکرد.
با عشق همان فیلمها بود که ذوق سینمایی تارانتینو شکل گرفت و «گمانهزنیهای سینمایی» نیز درواقع ادای دینی به سینمای کمتر شناختهشده دهه ۱۹۷۰ است.
از کار در سینما تا جشنواره کن
کوئنتین تارانتینو که از دبیرستان اخراج شده بود با دروغ گفتن درباره سنش، موفق شد در یک سینمای مخصوص بزرگسالان در محله تورنس لسآنجلس شغلی پیدا کند. او پنج سال هم در یک مغازه کرایه فیلم در محله منهتنبیچ همان شهر کار میکرد.
در محل او را به خاطر فیلم بلد بودنش میشناختند و تا همین امروز نیز تارانتینو معروف به این گفته است که «من به مدرسه سینمایی نرفتم و بهجایش به سینما میرفتم».
اولین شغل سینمایی کوئنتین تارانتینو سال ۱۹۸۶ و در ۲۳ سالگی او از راه رسید؛ زمانی که به همراه یکی از همکارانش در همان مغازه کرایه فیلم به عنوان دستیار تهیه فیلمی تمرینی استخدام شدند؛ اما شانس واقعی رشد او زمانی از راه رسید که در یک مهمانی کبابپزی با لارنس بندر، تهیهکننده، آشنا شد و به او از طرحش برای فیلمی با موضوع سرقت گفت که پر از دیالوگهای جذاب بود.
بندر او را به نوشتن فیلمنامه تشویق کرد و تارانتینو در سه هفته و نیم محصول کار را تحویل این تهیهکننده داد. بِندر آنقدر تحت تاثیر قرار گرفت که او را به چهرههایی در صنعت سینما معرفی کرد.
حاصل کار نهایتا فیلمی شد که ژانویه ۱۹۹۲ به پرده آمد و جهان سینما را مدهوش خود کرد: «سگدانی» به نویسندگی، کارگردانی و بازیگری کوئنتین تارانتینو که در جشنواره ساندنس، مهمترین جشنواره فیلمهای مستقل آمریکا، به نمایش درآمد.
باگذشت این همه سال هنوز بسیاری «سگدانی» را بهترین فیلم مستقل تاریخ سینما میدانند و بهواقع تنها تماشای چند دقیقه از این فیلم نشان میدهد که با چه استعداد غریبی مواجهایم.
دیالوگهای تند و تأثیرگذار فیلم، برخوردهای انسانی و حتی زمخت آن و قصهپردازی ماهرانهاش از ذهن جوانی ۲۹ ساله میآمدند که عمری را صرف فیلم دیدن و خواندن رمانهای امثال لئونارد کرده بود.
در اینجا نه مجال بازگویی زندگی کامل کوئنتین تارانتینو هست و نه قصد ما چنین است و بهواقع زندگی تارانتینو از همان «سگدانی» تا مهمانی روز یکشنبه در پالادیوم خط روشنی دارد. او در تمام ۱۰ فیلمی که ساخته، به همان عشق اصیل خود به سینما وفادار مانده و همین است که صحنههایی خلق میکند که تا عمری با بینندگان باقی میماند.
امروز کدام کارگردان سینما میتواند صحنهای مثل رقص جان تراولتا و اوما ترمن در «پالپ فیکشن» یا شخصیتی مثل جکی براون نیویورکی را خلق کند؟ چه کسی میتواند از آلمان نازی «حرامزادههای لعنتی» بسازد و از ژاپن و شخصیتهای ژاپنی مثل «بیل را بکش» استفاده کند؟
تارانتینو همینگونه توانست به آن درصد کوچکی از فیلمسازان تعلق داشته باشد که هم محبوب تودهها و هم محبوب منتقداناند؛ هم عشق نوجوانها و هم مایه شیفتگی روشنفکران. در سال ۱۹۹۴، همین شیفتگی بود که باعث شد نخل طلای جشنواره کن، معتبرترین جشنواره سینمایی جهان، به خاطر «پالپ فیکشن» به تارانتینو اهدا شود.
اعطای این جایزه به تارانتینو به قدری بهتآور بود که او را روی صحنه هو کردند و در عوض پسر عاشق سینما واکنش بدی به آنها نشان داد تا یکی از تاریخیترین صحنههای کن را رقمزده باشد؛ انگار میخواست به همگان بگوید که عاشق سینما است نه عاشق جشنوارهها.
تارانتینو در حالی ۶۰ ساله میشود که فیلم دهمش «منتقد فیلم» نام دارد و قرار است همین روزها استودیویی طرح آن را خریداری کند. نام «سونی» بیش از همه مطرح است؛ چون این استودیو برخلاف برادران وارنر، با یکی از سختترین شرطهای تارانتینو موافقت میکند: بازگشت حق کپیرایت به خود او پس از چند سال؛ چراکه پسر عاشق سینما نشان داده است هیچ چیز برایش مثل حفظ فیلمهایش همانطور که میخواهند، مهم نیست.
داستان فیلم جدید کوئنتین تارانتینو با نام «منتقد فیلم» در اواخر دهه ۱۹۷۰ در لسآنجلس میگذرد و قرار است شخصیت اصلی آن زن باشد. از زمان و مکان و عنوان فیلم به این حدس میرسیم که احتمالا قصه زندگی پائولین کیل است؛ منتقد افسانهای فیلم که در مجله «نیویورکر» مینوشت و شاید اصیلترین منتقد فیلم تاریخ باشد که با زبان تندوتیزش به ستایش یا نکوهش فیلمها میپرداخت و انگار جز سینما چیزی برایش اهمیت نداشت.
همان زنی که تحسین تماموکمالش از «بانی و کلاید» در موفقیت این فیلم نقش داشت و حملاتش به «اشکها و لبخندها» هنوز اشک به چشم و لبخند به لبمان میآورند. کیل در سال ۱۹۷۹ چند ماهی مشاور فیلمنامه در استودیو پارامونت هالیوود بود و حالا حدس طرفداران تارانتینو این است که این فیلم جدید قصه آن چند ماه باشد؛ حدس و گمانی که تا زمانی که فیلم را روی پرده نبینیم، تایید نخواهد شد.
اما آنچه از انتخاب این قصه برمیآید، این است که کوئنتین تارانتینو هنوز به خود وفادار مانده است؛ پسر عاشق سینما بار دیگر نشان داده است که اولویتی بالاتر از سینما ندارد.
کوئنتین تارانتینو؛ سیمای مرد هنرآفرین
کوئنتین تارانتینو، کارگردان بااستعداد و جسور، با فیلم «داستان عامهپسند» به شهرت جهانی رسید. او چندین فیلم بهیادماندنی خلق کرده که برای هر کارگردانی دستاوردی بزرگ تلقی میشود. تارانتینو ۲۷ مارس ۲۰۲۳ شصت ساله میشود.
اعجوبهای فاقد تحصیلات آکادمیک
۲۷ مارس ۲۰۲۳ مصادف است با شصتمین سالگرد تولد کوئنتین تارانتینو؛ هنرمندی که او را یک سینماگر غریزی میدانند. او که فاقد تحصیلات آکادمیک است، فیلمسازی را عمدتا در سالنهای سینما و با تماشای فیلمهای متفاوت از بازاری و عامیانه تا سنگین و هنری آموخت.
سگهای انباری
فیلم «سگهای انباری» محصول ۱۹۹۲، نخستین فیلم سینمایی کامل کوئنتین تارانتینو، نویدبخش کارگردانی جسور و باذوق بود که از تجربه و نوآوری ترس ندارد. این فیلم با استقبال چشمگیر منتقدان روبرو شد و راه تارانتینو را در سینمای آمریکا هموار کرد.
داستان عامهپسند
فیلم «داستان عامهپسند» (پالپ فیکشن) دومین تجربه کارگردانی کوئنتین تارانتینو در سال ۱۹۹۴ در جشنواره کن به نمایش درآمد و نگاههای آکنده از تحسین و اعجاب منتقدان را به سمت این کارگردان جوان جلب کرد.
جکی براون
فیلم بعدی تارانتینو «جکی براون» یک داستان پیچیده و پرماجرای پلیسی بود که در سال ۱۹۹۷ به روی پرده آمد. این فیلم که با بودجهای بالغبر ۱۲ میلیون دلار ساختهشده بود، نتوانست موفقیت چشمگیر «داستان عامهپسند» را تکرار کند، اما با فروشی بالغبر حدود ۷۵ میلیون دلار ۶ برابر هزینه تهیه، درآمد کسب کرد.
طعم بازیگری
در کنار فیلمسازی و کارگردانی بازیگری نیز یکی از علایق جدی کوئنتین تارانتینو است و تا امروز معمولا در فیلمهای خود و دیگران نقشهایی کوچک را بر عهده گرفته است. «از گرگومیش تا سحر»، محصول سال ۱۹۹۶ به کارگردانی رابرت رودریگز یکی از این فیلم هاست.
بیل را بکش
تارانتینو فیلم جنایی و پرماجرای «بیل را بکش» را در دو قسمت در سالهای ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ عرضه کرد. داستان این فیلم چهارساعته بر «انتقام» استوارشده است. بسیاری از منتقدان بر این باور بودند که این فیلم از طنز و ظرافت کارهای پیشین تارانتینو دور شده است.
حرامزادههای لعنتی
کوئنتین تارانتینو در مورد «حرامزادههای لعنتی» گفته است که با فیلم او «سینما بر رژیم آلمان نازی» پیروز میشود. تارنتینو «حرامزادههای لعنتی» را با بودجهای بالغبر ۷۰ میلیون دلار ساخت. این فیلم در مجموع توانست انتظارات را از لحاظ گیشه برآورده سازد و با فروشی بالغبر بیش از ۳۲۱ میلیون دلار موفقیتی بزرگ نصیب تارنتینو کرد. از لحاظ هنری نیز «حرامزادههای لعنتی» از آثار موفق تارنتینو محسوب میشود. این فیلم از جمله برای چندین جایزه اسکار و گلدن گلوب نامزد شده بود.
جانگوی آزادشده
«جانگوی آزادشده» فیلم بعدی کوئنتین تارانتینو بود که بر پردهی سینما به نمایش درآمد. این اثر یکصد میلیون دلاری با ۴۲۶ میلیون دلار فروش از لحاظ گیشه نیز موفقیت زیادی کسب کرد. این فیلم داستان درد و رنج بردگان سیاه آمریکا را در نیمهی دوم قرن نوزدهم روایت میکند.
تارانتینو برای این فیلم موفق به دریافت جایزه اسکار در شاخه بهترین فیلمنامهی غیر اقتباسی شد. کریستفر والتس نیز به خاطر درخشش در این فیلم جایزه اسکار بهترین نقش مکمل مرد را دریافت کرد.
هشت نفرتانگیز
کوئنتین تارانتینو در سال ۲۰۱۵ با بودجهای ۴۰ میلیون دلاری فیلم «هشت نفرتانگیز» را ساخت. او در فیلم بار دیگر با ساموئل لی جکسون همکاری کرد؛ بازیگری که در شماری دیگر از آثار او از جمله «داستان عامهپسند» جلوی دوربین قرارگرفته بود.
داستان «هشت نفرتانگیز» مربوط به دوران پسا-جنگ داخلی آمریکاست؛ دورانی که جنگ و جدلهای نژادی همچنان حکمفرما بودند. تارنتینو در این اثر ماجرا هشت فرد را تعریف میکند که در طی اتفاقاتی مجبور میشوند برای مدتی در یک مهمانسرا در کنار هم بمانند.
تارنتینو در مراسم گلدن گلوب جایزه بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی را برای «هشت نفرتانگیز» دریافت کرد.
روزی روزگاری در هالیوود
از نمایش آخرین فیلم کوئنتین تارانتینو نزدیک به چهار سال میگذرد. «روزی روزگاری در هالیوود» یازدهمین اثر بلند سینمایی این «اعجوبه» فیلمسازی محسوب میشود.
داستان این فیلم در سال ۱۹۶۹ در لسآنجلس میگذرد و داستان یک بازیگر تلویزیونی رو به افول به بازیگری لئوناردو دی کاپریو را دنبال میکند که به همراه بدلکار خود، کلیف بوث در جستجوی راهی برای موفقیت در هالیوود هستند. برد پیت که درگذشته نیز با تارنتینو همکاری داشت، یکی از نقشآفرینان در فیلم «روزی روزگاری در هالیوود» است.
تارنتینو این فیلم را با بودجهای بالغبر بیش از ۹۰ میلیون دلار ساخت. «روزی روزگاری در هالیوود» با فروشی بالغبر بیش از ۳۷۷ میلیون دلار نه تنها از لحاظ گیشه موفق بود، بلکه در رشتههای مختلف برای جوایز اسکار و گلدن گلوب نامزد شد و موفقیت کسب کرد. یکی از موفقیتها جایزه گلدن گلوب برای بهترین فیلمنامه بود که نصیب تارنتینو شد.