موضوعی جذاب اما کلیشهای
فیلم بیمادر با قصهای هرچند تکراری اما خوب به میدان آمده ولی سردرگم است، موضع مشخصی نسبت به کادر درمان ندارد، از یکسو آنان را دلسوز بیمار نشان میدهد و در سوی دیگر همچون گرگی که در طمع قربانی است، در حفظ تعادل آشفته است، سردی یک رابطه را میان کاراکترهایی نامتعارف به تصویر میکشد، کارما را مأمور زندگی آنان کرده که در هر ثانیه با آنالیز رفتار و سخنانشان پاسخ بگیرند.
سی ثانیه ابتدایی فیلم بیمادر بهسرعت مخاطب را جذب میکند، ریتم فیلم خوب است. دیالوگ پردازی روان و کشمکش آفرین است، اما درز اطلاعات دارد، همان ابتدا مخاطب را بمباران میکند، حاوی طنز و خرده پیرنگ است، دارای اصطلاحات تخصصی ناکارآمد است و بعضاً گلدرشت که کوتاه بودن جملاتش مفید بوده است.
فیلم بیمادر اسیر کلیشهای آشکار است، مثل وقتیکه در ابتدا میبینیم امیرعلی در سمینار روانپزشکی میگوید: «زن و شوهر وقتی صحبت بچهدار شدن میکنند یعنی زندگی مشترک آنها یکنواخت شده و حضور فرزند لازم است تا مجدداً به آن رنگ و بو بدهد» و در ادامه فیلم میبینیم که زندگی او و مرجان در همین مسیر قرار میگیرد، یا زمانی که بیمار امیرعلی برای تراپی نزد او میآید و از خیانتهای پیدرپی در زندگی مشترکش سخن میگوید و امیرعلی بهعنوان تراپیست، او را محکوم میکند ولی کمی بعد خودش دچار این مشکل میشود.
ضعف دیگر فیلم بیمادر در شخصیتپردازی است، ما از یکسو با کاراکتر عاقل و کاملی مثل امیرعلی مواجه هستیم و طبیعتاً با این حجم از دیتا که دریافت میکنیم توقع رفتار متفاوت داریم اما در سوی دیگر کاراکتر مدام خودش را نقض میکند.
بهرغم اینکه هیچ کاشتی برای این سوء رفتار نیست، مثلاً در ابتدای فیلم میبینیم که مرجان در داخل ماشین به سمت امیرعلی خم میشود، او گمان میکند مرجان قصد بوسیدنش را دارد اما وی با بیتوجهی کمربند ایمنی او را میبندد و امیرعلی ناراحت میشود، همینجا درمییابیم فاصله میان آنها عمیق و ریشهای است، یا وقتی مرجان میگوید لایو زنده سخنرانی تو، چند هزار بازدید داشت و امیرعلی میگوید که تو منو ببینی کافیه.
ولی این شخصیت روانپزشک با آن میزان تسلط بر خود نمیتواند سردی رابطه زناشویی خودشان را به همسرش گوشزد کند و درصدد درمان برآید و رفتاری بچگانه از خود نشان میدهد، بنابراین آن اطلاعات نهادینهشده با آنچه در خروجی به ما نشان میدهد همخوانی ندارد و علمی نیست.
تعلیقهای خوبی در فیلمنامه نهفته شده، مثل وقتیکه برادر مهروز به سراغ امیرعلی میرود و جای دعوا از او پول میگیرد، یا مرجان آزمایشها را دستکاری میکند یا زمانی که شتابان از اتاق زایمان بیرون میآید تا خبر سلامت نوزادشان را بدهد ولی امیرعلی بهتندی حال مهروز را جویا میشود و درنهایت آنجا که مهروز بیخبر بیمارستان را ترک کرده و همه را نجات میدهد.
کاشت و داشت و برداشت اکثر شخصیتها رعایت شده، اما خطاهای واضحی هم هست که بارزترین آن کاراکتر علی اوجی است، نه مشخص میشود خواستش چیست، نه ورود و خروجش رعایت میشود و نه تا انتهای فیلم میفهمیم او کیست و آن وسط چه میکند، یا کاراکتر پژمان جمشیدی که ابتر رها میشود.
در سمت دیگر کاشت، داشت و برداشت روند قصه بهشدت خطا دارد که فیلمنامه را با مشکل مواجه کرده و به پیرنگ آسیب جدی رسانده است.
قهرمان فیلم مهروز است که برای نجات جان فرزندش پیشنهاد رحم اجارهای را میپذیرد و با رها کردن نوزاد در بیمارستان آن را به پدر و مادر واقعی بازگردانده و با خروج بیخبرانهاش زندگی آنها را از فروپاشی مصون نگه میدارد.
ضدقهرمان نیز مرجان است که بهجای تعهد به سوگند پزشکی از جایگاهش سوءاستفاده کرده و مهروز را مجاب به پذیرش بارداری میکند، یا در ادامه که تصمیم به دستکاری نتیجه آزمایشها و سقطجنین میگیرد و مدام بر سر راه مهروز مانعگذاری میکند.
عطف اول را زمانی میدانم که مهروز میپذیرد تا برای نجات جان فرزندش، رحمش را اجاره بدهد، از همینجا سیر تحولات آغازشده، امیرعلی طعم محبت را چشیده و زندگی مشترک او به هم میریزد.
اوج فیلم بیمادر را زمانی میدانم که مهروز برای اولین بار تملک خود بر نوزاد را اعلام و نتیجه جعلی آزمایشها را از مرجان نمیپذیرد و میان آن دو، امیرعلی طرف مهروز را میگیرد، در اینجا حقایق برملا میشود، مرجان به عمق علاقه آن دو پی میبرد و نقشه مرجان برای سقطجنین نیز لو میرود و برای نخستین بار مهروز حس واقعیاش را به نوزاد بیان میکند.
کاشت و داشت و برداشت اکثر شخصیتها رعایت شده، اما خطاهای واضحی هم هست که بارزترین آن کاراکتر علی اوجی است، نه مشخص میشود خواستش چیست، نه ورود و خروجش رعایت میشود و نه تا انتهای فیلم میفهمیم او کیست و آن وسط چه میکند، یا کاراکتر پژمان جمشیدی که ابتر رها میشود.
عطف دوم را زمانی میدانم که مهروز برای اولین بار در بیمارستان بغضش ترکیده و تصمیم به ترک بیخبرانه آنجا و گذشت از فرزندی که به دنیا آورده میگیرد.
با این عمل ثبات به فیلم بازمیگردد، مرجان به فرزندش رسیده و مسیر خیانت امیرعلی مسدود میشود. عنصر ارتباطی فیلم قرارداد مهروز با امیرعلی و مرجان است. قرارداد از ابتدا تا میان و انتها بین آنها مطرح است، در بیشتر پلانها و دیالوگها صحبت آن میشود و شاید یکی از دلایلی که روی تصمیم نهایی مهروز اثر داشت همین قرارداد سفت و محکم بود که میتوانست بالاخره نوزاد را از او بگیرد.
فیلمنامه بیمادر خردهپیرنگهای مناسبی دارد، از ماجرای زندگی برادر مهروز گرفته تا گریزی به قصه همسر او، از تلاشهای مرجان و امیرعلی برای فرزند آوری گرفته تا مرد بیاخلاقی که از امیرعلی میخواهد بهعنوان مشاور، خیانتهای او به همسر و فرزندش را تائید کند و تنها خردهپیرنگ اشتباه که علت آن اصلاً مشخص نیست پلانهای مربوط به علی اوجی است که هیچ سر و تهی ندارد.
امیرعلی در ابتدای فیلم ارزش است اما در خلال فیلم باخیانت به همسرش تبدیل به ضد ارزش میشود و درنهایت دیالوگ ماندگار فیلم را امیرعلی بیان میکند: «کدوم مادری رو دیدی که به خاطر بچش تصمیم درست بگیره.»
میزانسن در مقوله زیبایی بصری موفق بوده، ثروت کاراکترها را بهدرستی با خانهای لوکس، خودروهایی بهروز، لباسهایی متناسب به تصویر کشیده و فقر را در خانهای شلوغ و قدیمی در محلهای ناامن و لباسهایی مندرس ترسیم کرده است، اما روانشناسی رنگ ندارد که خود ضعف است و صرفاً از برخی پالتهای رنگی برای زیبایی بصری استفادهشده است، در ضعفی دیگر نمیگوید چرا برادر مهروز باید در کار پرورش سگ باشد درصورتیکه اگر کاراکتر پژمان جمشیدی درست ترسیم میشد میتوانست از روانشناسی حیوانات برای او استفاده کند.
گریم نقطه قوت فیلم بیمادر به شمار میرود، امیر آقایی را در مراحل مختلف از سکون تا اوج و سقوط خوب ترسیم کرده، یا گریم صحنه تصادف مرجان یا ماتیک زدن او به نسبت مناسب بوده و در گریم مهروز بهخوبی درخشیده است.
هنر نقشآفرینان ابتدا در عرفان یعنی فرزند بیمار مهروز نمود پیدا میکند، یک درخشش بسیار خوب را از امیررضا جوکار، بازیگر خردسال و بااستعداد شاهد هستیم که پر روح و پر مفهوم ظاهر میشود، سپس پردیس پورعابدینی در کنار او بهخوبی قرار میگیرد که با تسلط کافی بر گویش و آوای کلامش همراه با میمیک منحصربهفرد صورت و شخصی کردن نقش، خود فکنی و خلاقیت جهان فیلم را به زیبایی رسم میکند.
پژمان جمشیدی بسیار عالی و قوی ظاهر میشود، صُلبیت در کلام ندارد و اسیر تیپیکال نیست اما افسوس که فیلمنامه در طراحی نقش او ناکام بوده و رها میشود و درنهایت با حضور بینقص امیر آقایی فیلم معنا مییابد، بااینحال ضعف در انقباض جسمانی و تکرار الگوی مکرر و صلبیت در کلام، میترا حجار را در ادای نقش دچار ضعف میکند.
در دکوپاژ، کارگردان برای انتخاب موسیقی تیتراژ پایانی با هوشمندی صدای زیبای افغانستانی مادر ظهیر را برگزیده که نقل است، در حیاط خانهاش در حال خواندن لالایی بر سر گهواره فرزندش نادر است تا برای خواب بعدازظهر آمادهاش کند و در سبک لالایی خوانی محلی، از چاربیتیهای هراتی، نیایشها و ذکرهای صوفیان (اللههو) در لالاییاش استفاده میکند. ابیاتی که در قالب لالایی میخواند بیانگر زندگی سخت، سویههای مذهبی و امید برای آینده فرزندش است یعنی همان چیزی که در مهروز برای عرفان میبینیم.
اما در تدوین، حذف و چینش سکانس و پلان ضعف داشته، برای مثال قرار دادن پلان استخاره مهروز در تیتراژ آغازین یعنی پیش از شروع فیلم غیرضروری و پلان حضور علی اوجی نیز اشتباه بود و میشد از درج برخی پلانهای کماهمیت دیگر چشمپوشی کرد.
بااینکه صدا و نورپردازی خوبی کارشده اما کارگردان فیلمنامه را چکشکاری نکرده است و ضعفهای بیشمار آن را نگرفته و درعینحال نسبت به محل استقرار دوربین، زاویه و اندازه تصویر نیز ضعف داشته است.
لقمان مداین