تالار سدلرز ولز، قدیمیترین تالار رقص جهان با قدمتی سیصدساله، این روزها میزبان نمایشی است از پینا باوش، اسطوره شگفتانگیز جهان رقص که در سال ۲۰۰۹ از دنیا رفت.
«میخکها» (Nelken) که درصحنهای آراسته با هشت هزار گل میخک مصنوعی در تالار سدلرز ولز شکل میگیرد، پس از نوزده سال در بریتانیا به اجرا درمیآید.
این اثر پیشتر در بریتانیا در سال ۱۹۹۵ در جشنواره ادینبورگ و در سال ۲۰۰۵ در تالار سدلرز ولز اجراشده بود، زمانی که پینا باوش هنوز زنده بود.
اکنون در غیاب او گروه تئاتر ووپرتال که پینا از سال ۱۹۷۳ ریاستش را تا پایان عمرش به عهده داشت، مجدداً به این اثر فراموشنشدنی بازگشته تا درصحنهای عظیم که بهتمامی با گل آراستهشده، تماشاگرش را میخکوب کند.
این بار اما هنرمندان جوانی که تقریباً هیچکدام پینا باوش را ندیدهاند این اثر را اجرا کردهاند. تنها یکی از آنها، در سال ۱۹۹۹ زمانی که محصل مدرسه بوده، پینا باوش را در گالری تیت مدرن به شکل تصادفی دیده و از او خواسته تا عکساش را امضا کند و حالا آن عکس امضاءشده روی دیوار خانهاش است.
بااینهمه حس و حال جهان پینا چنان جهانشمول و کماکان جذاب است که شاگردان او در این مرکز با بهکارگیری آموزههای او در انتخاب هنرمندان، گروهی را تربیتکردهاند که میتواند آن جهان را به زیبایی ترسیم کند؛ جهانی که با تکیهبر روحیات و دغدغههای تکتکشان و امکان دادن به آنها برای خودشناسی و خلق شخصیت شکل میگرفت.
پینا برای اولین اجرای این اثر در سال ۱۹۸۲، ساعتها با تکتک گروه خود مصاحبه کرد و از آنها خواست برداشتها و نگاه شخصی خود را درباره عشق با او در میان بگذارند؛ در اثری که اساساً درباره عشق است و راه را برای تأویلهای متفاوت باز میگذارد، اما شروع و پایانش آشکارا با آواز معروفی است که در آن زنی به دنبال مرد زندگیاش میگردد.
در اولین صحنه، هنرمندان مختلف از کشورهای گوناگون تکتک وارد صحنه میشوند و با خود صندلیای را به همراه میآورند که بهنوعی امضای پینا باوش محسوب میشود.
این آغاز روایتی است که طبق معمول داستانگو نیست و بیشتر نوعی گسترش عرضی را درصحنههای مختلف و متفاوتی پیگیری میکند که به شکلی مینیمال در کنار هم قرارگرفتهاند: از رقصهای مکرر بر روی صندلی تا پریدن از روی همدیگر، از گریه و فریاد و شوخی تا افتادن روی کارتنهای بزرگی که بهدقت چیده میشوند، همه و همه جهانی را خلق میکنند که تنها میتواند به پینا باوش تعلق داشته باشد.
درعینحال باوش در این اثر بیش از آثار دیگرش به مایههای سیاسی اجتماعی اشاره دارد. تمام هنرمندان و شخصیتهای اثر دائم از سوی مأموران کنترل میشوند و باید گذرنامه خود را ارائه کنند.
باوش مفهوم گذرنامه و کارکرد آن را به چالش میکشد و درواقع به سخره میگیرد: هم از سویی خود همواره هنرمندانی از کشورهای مختلف و نژادهای گوناگون را به کار میگرفت و هم اینجا مستقیم به قوانین محدودکننده نژادی و جغرافیایی طعنه میزند تا آنجا که درصحنهای یک مأمور پس از کنترل گذرنامه یکی از شخصیتها از او میخواهد که صدای بز دربیاورد و بهمانند سگ چهار دستوپا راه برود و زوزه بکشد.
از طرفی در اقدامی جسارتآمیز چهار سگ واقعی در تمام اجراها به روی صحنه میآیند. پلیس شهر ووپرتال با قرض دادن سگهایش در اجرای اول این اثر مخالفت کرده بود چراکه به گمان آنها موسیقی و سروصدای صحنه میتوانست سگها را از کنترل خارج کند. حالا اما چهار سگ بزرگ بر روی صحنه ظاهر میشوند تا مهاجرانی در حلقه پلیس را به نمایش بگذارند که با خشونت از آنها گذرنامهشان را میطلبند.
هرچند میخکها بهترین اثر باوش نیست، اما تمام دغدغهها و علایق او را بازتاب میدهد و جسارت طراح حرکات موزون خارقالعادهای را با ما قسمت میکند که از سکوت و سکون نمیهراسد و درصحنههای مختلف از گروه میخواهد که بیحرکت بایستند یا ساکت باشند تا تماشاگر فرصت تفکر داشته باشد.
از طرفی فاصلهگذاریهای شگفتانگیز او کماکان در این اثر هم دیده میشود؛ جایی که هنرمندان با تماشاگر حرف میزنند و در نزدیک به انتها از آنها میخواهند تا بایستند و چند حرکت انجام دهند.
این اثر بهمانند تمامی آثار باوش درباره روابط انسانی است و از «نشدن»ها و عشقهای شکستخورده حرف میزند. جایی در انتها تمام گلهای سرزنده ابتدایی شکسته و خردشدهاند و بازیگران تنهای اثر- گویی شکستخورده در عشق- هر یک درباره چگونگی شروع کار و علاقهشان میگویند و پینا با حرفهای طنزآمیز آنها، با جسارت رقص را هم به هجو میکشد.