همه کارهای ما نوعی ارتباط است
سلام؛ لحظههایتان به طراوت و روشنایی صبح باشد. امروز موقع سر زدن سپیده، وقتی چشمهایمان را باز کردیم و از گوشهٔ پرده پنجره به آسمان و به سپیده صبح سلام کردیم، سپیده صبحگاهی هم مطمئناً با ارسال انرژی بیکرانش به سمت ما سلام ما را بیجواب نخواهد گذاشت.
نگاه کردن شکلی از ارتباط است و اصولاً همه کارهای ما نوعی ارتباط است مانند زمانی که به موسیقی صبح گوش فرا میدهیم- موسیقی صبح همان سکوت است که با صدای پرندهها و گاه با صدای رهگذرها آمیختهشده است. این ارتباط گرچه کوتاه و عمر آن تا بیرون آمدن بیشتر همشهریها برای شروع روزی تازه است، اما اهمیت زیادی برای ما دارد چراکه این فرصت به ما کمک میکند تا با خودمان و با طبیعت که جزئی از آن هستیم مرتبط بشویم و احساس آرامش کنیم. بهتر است بدانیم وقتی از خانه بیرون میآییم شکل نگاه کردن ما به افراد و نحوه برخوردمان با محیط و همینطور ارتباط صلحآمیز ما با طبیعت و انسانها احساسات و گرایشهای ما را نشان میدهد و این پیام را به دیگران و کائنات منتقل میکند که چه تصویری از خودمان داریم و انتظار داریم آنها چگونه با ما رفتار کنند.
چگونگی ارسال یک پیام چگونگی دریافت آن را معین میکند؟
وقتی باران قطرهقطره و نمنم روی خاک میغلتد و همینطور پوست ما را نوازش میکند، وقتی با تنفس عمیق رایحه باران و خاک را در وجودمان سرازیر میکنیم و نوک بینی ما خنک از هوای بارانزده میشود همهٔ اینها برای ما پیام دارد، پیام آرامش، طراوت و امید.
در این مواقع بیشتر ما دوست داریم جایی برویم که سرسبز و پردرخت باشد. خودمان رو بسپاریم به دست نوازش باران و باد ملایم تا یک حس قوی که همراه بانشاط و آرامش است درون قلبمان شروع به تپیدن کند، اما حالا تصور کنیم که این باران لطیف شروع به شرشر باریدن کند بهقدری سریع و تند ببارد که روی زمین سیل سرازیر شود، آن زمان دلمان میخواهد این باران سیلآسا زودتر تمام شود تا احساس امنیت به ما بازگردد. باران همان باران است اما لحن تندوتیز آن دیگر حس آرامش را به ما نمیدهد. جملات ما هم بسته به اینکه چگونه آن را بیان میکنیم پیامهای متفاوتی را به شنونده انتقال میدهد، حواسمان باشد هنگامیکه حرفی را بیان میکنیم آیا نگاهمان لحن و حالت بدنمان با آنچه میگوییم همسو هستند؟
یکوقتهایی از محبت و حمایت و مهربانی میگوییم اما نمیدانیم چرا شنونده طاقت شنیدن حرفهای ما را ندارد و انگار که در زیر باران سیلآسا گیرکرده باشد به دنبال پناهگاه میگردد. بیایید هنرمندانه آنچه به دیگران میخواهیم بگوییم را بهگونهای انتقال دهیم که آنها هم بتوانند پیام ما را درست دریافت کنند.
آنچه اهمیت دارد دریافت پیام است و نه ارسال آن
اواخر تابستان و اوایل پاییز زمان رسیدن میوه درخت سیب است. درختی که ریشه در خاک و سر رو به آسمان دارد در فصل برگریزان، به اعتبار آمدن بهار و به یاد شکوفههای گلآذین سفید و صورتیاش همچنان استوار باقی میماند. درختی که شاید روزها در زیر سایه آن به خواندن شعر گذرانده باشیم: زندگی خالی نیست، مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست، آری تا شقایق هست زندگی باید کرد.
و شاید از لابهلای شاخهها و برگهایش، پرتوهای نور خورشید را به تماشا نشسته باشیم. یا شاید هم دوستی را بهصرف چای و گفتوگوی صمیمانه در کنارش مهمان کرده باشیم و در میان فصول سرد و گرم ارتباطی را با این موجود زنده برقرار کردهایم. در فصلی که به بار نشسته است به یمن دوستی و ارتباطش با ما سیبی را هدیه میکند؛ سیبی را برایت میاندازم اگر مایلی مرا دوست داشته باشی آن را بردار! و ما سر آسیمه از اصابت سیب بر خودمان از جا میپریم و با ناراحتی و فریاد از درخت دوری میکنیم.
پیام و نیت درخت صلح و دوستی است اما عملکرد او نیت خیرخواهانهاش را نشان نمیدهد! ما انسانها در خیلی از مواقع نیت خیر داریم اما رفتار ما چیزی را نشان میدهد که مغایر با نیتمان است، این مغایرت ارتباط را دچار مسئله میکند و ما نمیتوانیم به آنچه از رابطه میخواهیم برسیم پس بهتر این است که هماهنگ با نیتمان رفتار کنیم.
زندگیتان بهمانند رایحه و شیرینی سیب باشد و از آن لذت ببرید.
مریم نورافشان (کارشناس ارشد روانشناسی بالینی خانوادهدرمانی)