توصیف رابطه میان پیکرهها
پیش از هر چیز، حتی پیش از مواجهه با ترکیببندی، حالت پیکرهها یا نقابهایی که بر چهره بعضی از این پیکرهها به چشم میخورد، رفتار نقاشانه شهرزاد قاضیزاده نظر را جلب میکند؛ زمانی که او با ضربات متعدد قلممو و رفتاری شبیه به رفتار اکسپرسیونیستی، سطح بومها را میپوشاند.
پس فارغ از مضمون یا آنچه قرار است از تماشای این ترکیببندیها در یادمان زنده شود، با نوع رفتار هنرمند مواجه میشویم که گاه و در بعضی از آثار تا مرز انتزاع هم میرود.
بااینحال عنوان نمایشگاه، «میزانسن»، ما را به ترکیببندیها و نسبت میان پیکرهها بر روی بوم ارجاع میدهد. اصطلاح بهکاررفته -ملهم از هنرهای نمایشی- لااقل بومهای بزرگتر که ترکیبی از دو یا چند پیکره را نمایش میدهند، وصف میکند.
در مورد بومهای کوچکتر به نظر میرسد که میتوان همچنان از اصطلاحاتی نظیر پرتره استفاده کرد. آثار کوچکتر تکچهرههایی را نمایش میدهند که با همان تکنیک بومهای بزرگتر به تصویر کشیده شدهاند، ولی میتوان آنها را ذیل همان ژانر پرتره -با تمام تفاوتها یا اشتراکاتی که میتوان میان نمونههای مختلف این جریان هنری در طول تاریخ دید- توصیف کرد.
اما آثار بزرگتر که به تعداد بیشتر بر روی دیوارهای گالری نیان به چشم میآیند، پیکرههایی را تصویر میکنند که نسبتی مشخص با فضای منفی اطرافشان دارند. شیوه کاری هنرمند در این آثار یا حذف کامل پسزمینه و محیط اطراف پیکره است یا محدود کردن طراحی فضای عمومی تا جایی که تنها حسی از فضا را منتقل کند.
این شیوه، هم نگاه را بهتمامی روی پیکرهها متمرکز میکند و هم به هنرمند امکان میدهد تا رفتار اکسپرسیوش با رنگ را به پیروی از شیوه نقاشی انتزاعی و بدون نگرانی چندانی روی تمامی سطح بوم بسط دهد که به خلق فضای بصری آثار هم کمک میکند؛ اما مهمتر از اینها، این نوع رفتار به قاضیزاده امکان میدهد تا راهحلی فرمی برای آنچه تصویر کرده است، بیابد.
اگر هدف هنرمند را توصیف رابطه میان پیکرهها فرض کنیم، آنگاه میتوانیم از مجموع ترکیببندیها، رفتار نقاشانه و درنهایت نقابی که بر برخی چهرهها به نظرمان میرسد به مفهومی عمومی نزدیک شویم؛ آیا هنرمند با تصویر کردن نقاب بر چهرهها در تلاش است بهنوعی روابط میان پیکرهها و به شکل کلیتر روابط میان انسانها در مناسبات مختلف اجتماعی را توصیف کند؟
در یکی از آثار نمایشگاه که تعداد پیکرهها در آن به نسبت زیاد است، دختربچهای به چشم میخورد که برخلاف پیکرههای بزرگسال، لبخند بر لب دارد و به نظر میرسد نگاهش بلاواسطه نقابی تصویر شده است. در پردهای دیگر زن و مردی را میبینیم که در مقابل هم ایستادهاند و باز انگار میتوان نشانههایی از یک نقاب را بر چهره مرد دید.
آیا با تماشای این دو اثر باید قائل به تفسیری از مناسبات اجتماعی شد که نقاش در قالب این تمثیل کموبیش آشنا به تصویر کشیده؟
تکرار این الگو در آثار دیگر را میتوان مشاهده کرد؛ پس به نظر میرسد قاضیزاده در پی تصویر کردن تفسیری از مناسبات فردی و اجتماعی ماست که در قالب این بیان بصری به نمایش درآمده است.
ایده نقاب بر چهره در مناسبات فردی و اجتماعی را میتوان یکی از محبوبترین و پرتکرارترین ایدهها در توصیف مناسبات فردی و اجتماعی در نظر گرفت که در نمونههای مختلف در طول تاریخ تکرار شده است. ازاینرو نگاه هنرمند را سخت بتوان منحصربهفرد توصیف کرد.
اما شهرزاد قاضیزاده با انتخاب نوعی رفتار ملهم از اکسپرسیونیسم، فضای بصری را خلق کرده که از توانایی او حکایت دارد. بااینحال، به نظر میرسد نقاش هنوز با زبان و نگاهی که بتوان منحصربهفرد خواند، فاصله دارد؛ نگاهی که شاید با دقت بیشتر بر مناسبات انسانی از یکسو و ممارست در بسط زبان بصری ممکن شود. پس انتظار میکشیم تا شهرزاد قاضیزاده در این مسیر قدم بردارد.