به بهانه زادروز گلچهره سجادیه

گلچهره سجاديه

حضوری ماندگار

حضور بازیگران زن در سینمای ایران معمولاً با محدودیت‌های متنوعی روبه‌رو بوده و هست و فضای عمدتاً مردانه سینما آن‌چنان عرصه جولانی برای زنان ایجاد نمی‌کند. از یک‌‌سو عموماً فیلم‌نامه‌نویسان مردند و در عمده فیلم‌نامه‌ها نیز نقش زنی که دارای شخصیت‌پردازی مناسبی بوده و جای کار و پرداخت مناسبی برای بازیگر ایجاد کند، بسیار معدود است؛ از سوی دیگر بازیگری چون با ظاهر فرد نیز ارتباط مستقیمی دارد، بازیگران زن پس از دوره‌ای کوتاه و گذر از دوران جوانی در صورت عدم تکیه‌بر توانایی‌های بازیگری‌شان به‌سرعت از گردونه خارج می‌شوند و جای خود را به بازیگران نورسیده می‌دهند؛ اما در این میان معدود بازیگرانی می‌توانند فراتر از جذابیت‌های ظاهری و با اتکا به هنرشان بدرخشند و در سنین مختلف در یادها بمانند.

این مسیر تفاوت‌های ظریفی با مسیر ستاره‌های رایج دارد و بازیگر پس از معروف شدن باید در عین انتخاب‌های دقیق، بتواند بر وسوسه پرکاری و استمرار کلیشه‌ها، سودای پول و حواشی انحرافی و اغواکننده فائق‌ آید که البته راهی بسیار دشوار است. البته شانس و فرصت کار کردن با کارگردانانی که بتوانند زمینه لازم جهت بروز توانایی و خلاقیت‌های بازیگر را فراهم کنند نیز نکته مهمی است که کلیشه شدن بازیگر در نقش‌های تجاری می‌تواند آن را بسیار کم کند.

گلچهره سجادیه
گلچهره سجادیه بسیار کند وارد فضای حرفه‌ای شد و هیچ‌گاه عطش پرکاری یا دیده و شناخته شدن نداشت.

گلچهره سجادیه با کمتر از ۲۰ فیلم و سریال طی حدود ۴۰ سال یکی از این دسته بازیگران است. او بسیار کند وارد فضای حرفه‌ای شد و هیچ‌گاه عطش پرکاری یا دیده و شناخته شدن نداشت. ریشه این نگاه هنرمندانه را شاید بتوان توفیق شاگردی بهرام بیضایی در دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران و آموزه‌های فراتر از درسِ استادی چون او دانست. تنها تجربه پیش از انقلابش نیز ایفای نقش کوتاهی در فیلم ارزشمند «کلاغ» (۱۳۵۶) استادش بود که حدوداً هم‌زمان با فارغ‌التحصیلی‌اش اتفاق افتاد. پس از انقلاب نیز تا رسیدن به اولین نقش مهمش در «ایستگاه/ یدالله صمدی» (۱۳۶۶) تنها حضوری کوتاه در فیلم مهجور «موج توفان/ منوچهر احمدی» (۱۳۵۹) و همکاری با افرادی چون داریوش مؤدبیان و اسماعیل خلج در چند تله‌تئاتر را تجربه کرد.

«ایستگاه» فیلم خوش‌ساخت و جدی زنده‌یاد صمدی پس از دو فیلم طنز، برای گلچهره سجادیه فرصت خوبی بود تا هم در کنار بازیگری چون پورحسینی بیاموزد و هم برخلاف فیلم‌ها و فیلم‌نامه‌های عمدتاً بی‌حضور مؤثر زنان در نیمه اول دهه ۶۰ در فیلمی که نقش زن مهمی در داستان خود داشت، حضور یابد.

 گلچهره سجادیه
رضایت کیمیایی از بازی او سبب شد تا سال بعد نقش گلبختِ فیلم متفاوتش یعنی «گروهبان» را هم به او بسپرد.

در فیلم کمتر دیده‌شده «سِفرعشق/ ابوالحسن داودی» (۱۳۶۷) آن‌چنان به چشم نیامد تا شاه نقش زیور در فیلم درخشان «دندان مار/ مسعود کیمیایی» (۱۳۶۸) که نقش متفاوت زن جنوب شهری با آن خشونت در برابر آدم‌ها و محیط نابسامان و چهره‌ای معصوم و دردکشیده در برابر برادرش رضا (تنها پناهش) به مدد نگاه و حضور فیلم‌سازی چون کیمیایی با جبران یک دهه کم‌کاری سکوی پرش بلندی برای گلچهره سجادیه شود.

کیمیایی در کنار شخصیت‌های مرد فیلم‌هایش، زنانی را نیز به تصویر می‌کشد که به دلیل شناخت دقیق او از ویژگی‌های شخصیتی و طبقه اجتماعی آن‌ها فضای لازم را برای بازیگرش ایجاد می‌کند تا دیده شود. پس از انقلاب و درخشش فریماه فرجامی در سه نقش متفاوت فیلم‌های «خط قرمز»، «تیغ و ابریشم» و «سرب»، نوبت گلچهره سجادیه بود که توانایی‌هایش را در فیلمی از کیمیایی به رخ بکشد. اشاره‌ای به یکی از سکانس‌های فوق‌العاده مؤثر فیلم مؤید این موضوع است.

حضور زنانی که اتکایشان به هنرشان باشد تا ظاهر و چهره در سینمای ما بسیار معدودند و به جرات گلچهره سجادیه یکی از این هنرمندان است

در میزانسنی فوق‌العاده زیور که در شرف جدایی از همسر معتادش است، درحالی‌که در کنار وانتِ هندوانه‌اش با او که در میانِ دشتی از ماشین‌های اسقاطی پرسه می‌زند با صدای بلند کل‌کل می‌کند، متوجه حضور برادر تازه‌رسیده‌اش می‌شود و ناگهان در مواجهه با او چهره و لحنِ مهاجم و پرخاشگرش تبدیل به‌بهت و معصومیت و استیصال زنی تنها می‌شود: «از این‌ورا داداش! اومدی پیشم بمونی؟» و سپس به دنبال رضای پریشان که او نیز به دنبال پناهی آمده، به آن‌سوی جاده می‌رود. نحوه صحبت، حرکت و بازی گلچهره سجادیه با آن حالت جلو کشیدن روسری در میان ماشین‌های سرگردان در رفت‌وآمد، صحنه‌ای بسیار مؤثر و به‌یادماندنی را رقم می‌زند.

رضایت کیمیایی از بازی او سبب شد تا سال بعد نقش گلبختِ فیلم متفاوتش یعنی «گروهبان» را هم به گلچهره سجادیه بسپرد. گلبخت، زن مهاجری که در نبود شوهرش برای گذران زندگی در یک تعویض‌روغنی به کار مشغول است، هرچند شباهت‌هایی به زیور داشت، اما جنس بازی عمدتاً در سکوتِ سجادیه شخصیتی به‌یادماندنی را در آن فیلم شکل می‌دهد. در سکانس افتتاحیه فیلم -که یکی از سینمایی‌ترین افتتاحیه‌های فیلم‌ها است- گلبخت که در چاله زیر ماشین در حال تعویض روغن است با دیدن پوتین‌های زواردررفته از فاصله بین زیر ماشین و کف مغازه، متوجه بازگشت شوهرش از جنگ پس از مدت‌ها می‌شود؛ او درحالی‌که نور چراغ تونلی در دستش بر صورتش می‌لغزد، بی‌هیچ دیالوگی، بغض و تنهایی و امیدش را فقط با حرکات ظریف چهره و نگاهش بازمی‌تاباند و باخم شدن گروهبان و دیدن چهره‌اش در آن فضای محدود به اشک می‌نشیند.

گلچهره سجادیه
«دندان مار» مسعود کیمیایی با جبران یک دهه کم‌کاری سکوی پرش بلندی برای گلچهره سجادیه شد.

دیالوگِ نگاه‌های این سکانس اوجی را دربازی‌های سجادیه و نجفی و ملکی (برادر گروهبان) می‌آفریند که خلقش فقط از فیلم‌سازی چون کیمیایی برمی‌آید. در ادامه نیز دو تک‌گویی تلخ و سرد و پر حس او در برابر شوهرش (قهرمان غالباً خاموش فیلم) یکی در اولین حضور گروهبان در خانه و دیگری پس از ضرب و شتمش که با صورتی باندپیچی روی تخت بیمارستان خوابیده، آمیزه‌ای از امید و ناامیدی و نگرانی و اضطراب را با بازی ظریفی (آن‌هم عمدتاً با چهره و نگاه و لحن) به نمایش می‌گذارد.

«ردپای گرگ» در سال ۱۳۷۱ سه‌گانه همکاری گلچهره سجادیه با کیمیایی را کامل می‌کند. «طلعت» که سال‌هاست از رضا بی‌خبر است و با دوختن لباس عروس گذران می‌کند، با برگشت او دوباره به دنیای عشق و خون و معرفت پرتاب می‌شود. عاشقانه‌های طلعت و رضا در سکانس معروف عکس گرفتن ابتدای فیلم و سپس خیال رضا پس از برگشت و شبی که در هتل دربند می‌گذراند، جنس بازی دیگری از او را به نمایش می‌گذارد که متأسفانه بیشترش در نسخه‌های موجود سانسور شده است.

گلچهره سجادیه هرچند در سال‌های پایانی دهه ۶۰ موقعیت بسیار مطلوبی در سینما پیداکرده بود، اما از پیشنهاد داود میرباقری برای بازی نقش پر افت‌وخیز «رعنا» در سریالی به همین نام نیز استقبال کرد تا نقش مهم دیگری را به کارنامه‌اش بیفزاید. این کار متفاوت میرباقری پس از «گرگ‌ها» و نقش زنی که در بخشی عینی به دنبال پسرش می‌گردد و در بخشی ذهنی با همسر کشته‌شده‌اش در ارتباط است، بازهم مهارت او را در ترسیم خلاقانه نقشی خوب نوشته‌شده یادآوری می‌کرد.

گلچهره سجادیه
سجادیه هرچند در سال‌های پایانی دهه ۶۰ موقعیت بسیار مطلوبی در سینما پیداکرده بود.

گلچهره سجادیه در نیمه اول دهه ۷۰ تنها در دو فیلم حضور یافت: اولین ساخته احمدرضا معتمدی «هبوط» (۱۳۷۲) که هرچند اقبالی در اکران نداشت ولی در جشنواره دوازدهم فجر برای اولین بار او را کاندیدای جایزه بازیگری کرد و «آرایش مرگ/ افشین شرکت» (۱۳۷۳) که فیلمی حادثه‌ای بود در امتداد این ژانرِ در آن سال‌ها محبوب که از حیث بازیگری دستاوردی برایش نداشت. او در سال‌های میانی دهه ۷۰ که تولید تله‌تئاتر رونق بیشتری پیداکرده بود، با همکاری کارگردانانی چون داریوش مؤدبیان و منیژه محامدی در چند تله‌تئاتر نظیر «پرده عجایب» و «خانه عروسک» نیز حضور موفقی داشت.

در سال ۱۳۷۵ احمدرضا درویش، فیلم‌سازی که فیلم چهارمش «کیمیا» در حیطه سینمای جنگ خوش درخشیده بود، نقش اصلی زن فیلم جنگی «سرزمین خورشید» را به سجادیه سپرد. این فیلم که حدود یک‌‌سوم اولش حال و هوایی جنگی و دوسوم بعدی به‌صورت فیلمی جاده‌ای بود، فضای متفاوتی نسبت به فیلم‌های قبلی سجادیه داشت و نقش «هانیه» امدادگری که پس از درگیری‌های اولیه فیلم به‌اتفاق یک نوزاد برای نجات از دست دشمن اجباراً با چند نفر دیگر هم‌سفر می‌شود، نقش پرتحرک و سختی بود که او با چهره‌ای مصمم به‌خوبی آن را به تصویر کشید و برخلاف نقش‌آفرینی‌های موفق قبلی‌اش که در جشنواره فجر نادیده گرفته‌شده بودند، در این فیلم توانست سیمرغ جشنواره پانزدهم را هم به دست بیاورد.

سلیس نیوز

این توفیق سبب شد تا زنده‌یاد «رسول ملاقلی‌پور» که سینمایی عمدتاً مردانه داشت، او را برای نقش اصلی فیلم خوبِ «هیوا» برگزیند. فیلمی که بخش‌هایی از آن روایت زنی بود که جهت پیدا کردن اثری از همسر مفقودالاثرش به محل تفحص می‌آید و بخش‌هایی دیگر از آن در روایتی ذهنی به‌مرور خاطراتش با او می‌پردازد. حفظ مرزهای واقعیت و خیال که در انتها به‌نوعی درهم می‌آمیزند، بازی ظریفی را می‌طلبید که سجادیه به‌خوبی از پس آن برآمد و برای بار دیگر در جشنواره هفدهم نیز جزو نامزدها بود.

دومین همکاری گلچهره سجادیه با معتمدی در «زشت و زیبا» (۱۳۷۷) نیز همچون فیلم اول به چشم نیامد. به‌تدریج با تغییر موضوعات و فضای سینما پس از تحولات فرهنگی اواخر دهه از یک‌سو و گزیده کاری سجادیه از سوی دیگر کارنامه کاری او در دهه ۸۰ را منحصر به دو فیلم «نگین/ اصغر هاشمی» (۱۳۸۰) و «حوالی اتوبان/ سیاوش اسعدی» (۱۳۸۷) می‌کند که هرچند فیلم‌های اجتماعی شریفی هستند، اما نقش‌هایش چیزی به کارنامه باکیفیت او نمی‌افزاید. چند فیلم و سریالش در دهه ۹۰ نیز ویژگی خاصی نداشتند و شاید بتوان اقتضائات حرفه‌ای یا شغلی را به‌عنوان دلیلی برای حضور او عنوان کرد.

گلچهره سجادیه
زنده‌یاد «رسول ملاقلی‌پور» که سینمایی عمدتاً مردانه داشت، او را برای نقش اصلی فیلم خوبِ «هیوا» برگزیند.

به‌هرحال به دلایلی که در ابتدای این نوشتار ذکر آن رفت، حضور زنانی که اتکایشان به هنرشان باشد تا ظاهر و چهره در سینمای ما بسیار معدودند و به جرات گلچهره سجادیه یکی از این هنرمندان است که به گواه کارنامه کم‌حجم و باکیفیتش، خصوصاً در ۶ حضور ماندگارش در «دندان مار»، «گروهبان»، «ردپای گرگ»، «سرزمین خورشید»، «هیوا» و «رعنا» یکی از زنان موفق و بی حاشیه سینمای ایران است که متأسفانه سال‌هاست که کمتر کارگردان و نقش و فیلمی که بتواند ظرفیت‌های بازیگری‌اش را عیان کند در مسیر کار حرفه‌ای‌اش قرارگرفته است.

امید جوانبخت، اعتماد

سلیس نیوز

خاتون

آیتم های مشابه

نگاهی به نمایش «توافق‌نامه» کار کورش سلیمانی

مدیر

آیا رنگ مشکی دوباره به دنیای مد بازمی‌گردد؟

مدیر

به بهانه زادروز «توشیرو میفونه»

ناصر سهرابی