دورهمیم دیگه، بقیهاش الکیه!
«خاتون»، سریالی که با شوق به تماشایش نشستم و بسیار مأیوس شدم. تقریباً همهچیزش مأیوسکننده بود. شاهنقش نابجایی که نگار جواهریان مثل باتلاق وسطش گیر افتاده، بازیهای تصنعی دیگران، نادیده گرفتن برهه زمانی در انتخاب واژگان و لحنهای نادرست، فضاسازی غیرواقعی، چهرهپردازی مبتذل مثل آرایشهای غلیظ، سبیلهای کاریکاتوری جورواجور و لبها و ابروهایی که از صورتها جداست، طراحی لباس نامرتبط و…
قرار است تصویربرداری پرطمطراق بخش شمال به زیبایی نمود کند، که میکند ولی موقعیتها و بازیهای کاریکاتوری جادوی تصویر را مختل میکند. سریال در بازسازی بستر تاریخی و اجتماعی روایت آنقدر سطحی و مغرض است که همهچیز بیاعتبار میشود. در سراسر شهر تروتمیز تهران یک زن چادری نمیبینیم، همه کلاه بر سر و کتودامن به تن دارند و در شهر بهتنهایی قدم میزنند و به سینما میروند. شلوار کوتاه و کلاه کپی پسر روزنامهفروش و بقیه گدایان و اشرار هم، تهران را به بیرمنگام با حضور پیکی بلایندرز شبیه میکند.
نقشها آنقدر اغراقشدهاند که گویی پارودیاند، سرهنگ به حدی اخم میکند که یادآور شخصیت آقای عصبانی در کارتون «یوگیودوستان» است. نگار جواهریان بجای در نظر گرفتن گویش دوره زمانی هشتاد سال پیش، با لحن لوس و نوک زبانیاش خاتون را به یک دختر طبقه متوسط امروزی ساکن یکی از محلههای تازه رونق یافته تهران تبدیل میکند.
موقعیتها هم به این فضای جعلی دامن میزند. در کل شهر چهارتا ماشین بیشتر نیست اما پلیس نمیتواند خاتون و معشوقاش را شناسایی کند و آنها بدون پوشش به هفتتیرکشی مشغولاند و بینهایت موقعیتهای نامعقول دیگر. گفتگوها هم در همین سطح نازل کیفیاند. در سکانسی، خاتون در مقابل پدرش اعتراف میکند که از شوهر سابقش حامله است اما عاشق مرد دیگری است: بابا میخوام بچه مو بندازم، آخه عاشق رضا هستم!
نمونه گفتگوی پدر و دختری حدود هشتاد سال پیش، به همین مضحکی!
بازیگران جاافتاده با کوشش بسیار خودشان را اداره میکنند. آدم از روی خانم نونهالی، خانم پناهیها، آقای امکانیان و حتی آقای شریفینیا خجالت میکشد. حتی از روی میر سعید مولویان، بازیگری که در فیلم «تومان» کشفش کردم و اجرای ظریفش میان این بیسلیقگی به هدر رفت هم خجالت کشیدم.
و مهران مدیری هم تنها سنگرش یک سبیل است. پرانتزی میان دورهمی بازکرده و وسط سریال تاریخی جلوس کرده. گاهی که نگاهش از لنز دوربین میگذرد، با همان لحن آشنا و ته خنده همیشگی انگار به ما میگوید: دورهمیم دیگه، بقیهاش الکیه!
واقعاً هم الکیه.