همهچیز امکانپذیر است
آنا د آرماس تا قبل از ساخت فیلم «بلوند» کارنامه متوسطی از فیلمهای هالیوودی و سریالهای مختلف تلویزیونی داشت اما فیلم زندگینامهای «مریلین مونرو» دریچهای تازه به دنیای بازیگری این هنرپیشه تازه کشفشده گشود.
آنا د آرماس یا به تعبیری آنا سلیا د آرماس کاسو متولد ۳۰ آوریل ۱۹۸۸ در هاواناست. وی دانشآموخته رشته تئاتر از مدرسه ملی هنر کوباست و بازیگری را از شانزدهسالگی آغاز کرد. سودای بازیگری او را رهسپار اسپانیا کرد و به مدت ۸ سال در این کشور زندگی کرد. برای موفقیت تنها راه سفر به آمریکا بود. به همین راهی لسآنجلس شد تا همکاریاش را با هنرمندان پرآوازهای مانند جاناتان کوبوویز، تاد فلیپس، الی راث و با بازیگرانی همچون رابرت دنیرو، کیانو ریوز، ادگار رامیرز، جونا هیل، مایلز تلر و اسکات ایستوود و رایان گاسلینگ آغاز کرد.
آنا د آرماس که تابش نور خورشیدِ نیمه بعدازظهر کالیفرنیا چهرهاش را برازندهتر کرده است میکوشد زمان یا چگونگی اولین برخوردش با مریلین مونرو را به خاطر بیاورد؛ اما درنهایت این ستاره سینما (که بهسرعت پلههای ترقی را طی کرده و به شهرت رسیده است) نمیتواند بگوید که چه زمانی مسیرشان با هم برخورد کرد: «صادقانه میگویم که یادم نمیآید کی اولین بار او را دیدم.»
احتمالاً دههها پیش در شهر سانتا کروز دل نورته کوبا بوده و شاید زمانی که یکی از فیلمهای مونرو در تلویزیون پخش میشد، آرماس بی آنکه بداند او بخشی از سرنوشتش خواهد بود، برای نخستین بار تصویری از وی را دیده است؛ اما آرماس زمانی حقیقتاً مجذوب تصویر محو نشدنی مریلین مونرو شد که در ۱۸ سالگی زادگاه کاراییبی خود را ترک کرد و به اسپانیا مهاجرت کرد؛ دورهای که جهانش پذیرای فیلمهایی شد که قبلاً به آنها دسترسی نداشت.
آنا د آرماس ۳۴ ساله با نسخهای داستانی از ستاره «بعضی داغش را دوست دارند» (که با نام نورما جین مورتنسن متولد شد) بازیگر اصلی فیلمی با عنوان «بلوند[۱]» درباره مریلین مونرو و اثر اندرو دامینیک که از رمان سال ۱۹۹۹ جویس کرل اوتس اقتباسشده است.
این فیلم در طول ۹ هفته در ۲۰۱۹ فیلمبرداری شد و سپس نمایش عمومیاش به دلیل شیوع جهانی کووید-نوزده به تأخیر افتاد. البته تأخیر در عرضه «بلوند» به اختلافنظر شدیدی میان دامینیک و نتفلیکس هم برمیگشت و آقای فیلمساز حاضر نبود ازنظرش در خصوص زمان و ایده اصلی فیلم کوتاه بیاید.
بههرحال، باوجود تمام جنجالها و اعتراضهایی که از سوی بازیگران و سازندگان فیلم به «انجمن سینمای آمریکا» (مسئول درجهبندی فیلمها) صورت گرفت، «بلوند» به یکی از معدود آثار نتفلیکس با درجه نمایشی «انسی-هفده» بدل شد.
«بلوند» در مدت نزدیک به ۳ ساعتهاش به وقایعنگاری رویدادهای مهم و متعددی از زندگی مریلین مونرو میپردازد؛ بیماری روانی مادرش، آزار جنسی، روابط بیثبات، به هم ریختن اوضاع کار وزندگیاش و انتظارهایی که استودیو از او داشت، مردانی که او را احاطه کرده بودند و در کل افکار عمومی؛ که همه اینها باهدف تقبیح فروکاستن فردیت نورما جین به یک کالا و نادیده گرفتن درد و رنج او به نمایش درمیآیند.
برای آنا د آرماس به دست آوردن نقش این شمایل آمریکایی تقریباً غیرممکن به نظر میرسید: «من روی کاغذ قرار نبود نقش مریلین مونرو را بازی کنم. من یک بازیگر کوبایی هستم. در کدام دنیا میتوانستم تصور کنم که چنین اتفاقی روی خواهد داد؟ هرگز چنین فکری نمیکردم. پس این واقعیت که چنین فرصتی برایم فراهم شد، فقط یک اتفاق غیرمعمول است.»
دامینیک اولین بار در فیلم ترسناک سال ۲۰۱۵ الی راث با عنوان «تقتق[۲]» شاهد افسون آرماس بود که نقش مهمانی کشنده را مقابل کیانو ریوز بازی کرد؛ و البته از همان زمان بود که متوجه شباهت فیزیکی او به مونرو و کیفیت وصفناپذیر حضور سینمایی این بازیگر شد.
درهرصورت، آرماس در جریان آزمون بازیگری نقش، نه بهعنوان افسانهای مورداحترام که با رویکرد ایفای نقش آدمی ارزشمند که شرایط فوقالعادهای را تجربه میکند و احساسات خاص خودش را دارد، با این شخصیت مواجه شد: «مهم نیست که داریم درباره بازیگر مشهوری چون مریلین مونرو صحبت میکنیم یا نه او همچنان یک زن است؛ و من میدانستم دستکم این بخش را درک میکنم.»
آنا د آرماس وقتی بهصورت رسمی شروع به کسب آمادگی برای بازی در این نقش کرد، هنوز سر صحنه فیلمبرداری «چاقوکشی[۳]» به نویسندگی و کارگردانی راین جانسن بود؛ و درحالیکه روزی دوازده ساعت سر صحنه بود، بازهم زمان و انرژی داشت تا روزی سه ساعت با زوم با مربی آوای خود در «بلوند» کار کند: «باید خیلی خوب حالتهای چهرهاش را نظاره میکردم، دهانش، گردی لبهایش و اینکه چطور دندانهای پایین خود را نشان میداد… صدای هر آدمی آوایی است بیش از یک لهجه مشخص؛ و خیلی چیزها درباره آن فرد به دیگران میگوید.»
دامینیک به این موضوع اشارهکرده است که صدای سینمایی مونرو در طول سالها و بسته به مربیاش تغییر میکرد. دورهای که زیر نظر ناتاشا لیتِس بود، بیشازحد روی حروف بیصدا تأکید میکرد. اواسط دهه ۱۹۵۰ لحنی بچه مانند پیدا کرد و درنهایت با هدایت لی استراسبرگ به بیانی طبیعیتر رسید. باوجوداین، صدای موردنظر دامینیک و همینطور د آرماس، صدای مونرو در پشت دوربین بود.
آنا د آرماس به این باور هم رسید که اداها و اطوارهای مونرو، جلوههایی از درماندگیها و نیازهای احساسی برآورده نشده او هستند که بازه آواییاش فقط یک نمود بیرونیشان به شمار میرفت. اینها گویای هدف بزرگتر این بازیگر جوان هستند که در شناخت کامل نورما جین خلاصه میشد: «برای من مهمتر این بود که درک کنم او در هر زمان و با هر دیالوگی که به زبان میآورد در چه حالوهوای احساسیای قرار میگرفت، هر بار به چه چیزی فکر میکرد و چه احساسی را تجربه میکرد؛ اینها برای من از همهچیز مهمتر بودند؛ که همه در یک هدف خلاصه میشدند: درک کردن و فهمیدن او.»
آنا آرماس یک سال را صرف گوش کردن به تمام صداهای موجود از مریلین مونرو کرد. او در بخشی از پژوهش خود متوجه شد که مونرو در کلاسهای خصوصی فن بیان شرکت میکرد چون مطمئن نبود که صدایش به چه تعبیرهایی از او و کارهایش دامن میزند. البته آرماس بدون اینکه بهاندازه مونرو خودش را تحتفشار قرار دهد میگوید که با میل به پیشرفت و دیده شدن بهعنوان هنرمندی چندلایه ارتباط برقرار کرد: «او این موضوع را با جدی گرفته شدن مرتبط میدانست و تمام زندگیاش با آن دستبهگریبان بود. درواقع میخواست بهعنوان یک بازیگر جدی دیده شود اما این چیزی نبود که مردم از او طلب میکردند.»
اساس بازی آنا د آرماس و شخصیت موردنظر فیلم، با تفکیک نورما جین و مریلین مونرو مشخصشده است. درواقع کار آرماس این بود که شخصیتی را بازی کند به نام نورما که گاهی در قالب مونرو «بازی» میکند: «او ممکن بود بهگونهای درباره مریلین صحبت کند که انگار فرد دیگری است؛ موضوعی که انگار مواجهه با آن برایش راحت نبود. بُعد مریلین مونرو ناگهان برای او اتفاق افتاد و او مجبور بود با آن ادامه دهد؛ و درواقع یک رابطه عشق و تنفر را با مریلین پیش میبرد. او از یکسو نمیتوانست این تصویر از خودش و انتظاری را که میرفت تاب بیاورد؛ و از سوی دیگر، این همان چیزی بود که برای بقا به آن نیاز داشت.»
آنا د آرماس ابتدا بهطور غریزی باخشم و حالت دفاعی درصحنههایی واکنش نشان میداد که بیعدالتیها و سوءاستفادههای متعدد از نورما را به تصویر میکشیدند تا اینکه دامینیک، او را بهگونهای هدایت کرد که باعث شد بفهمد نورما چطور پیش میرفت و روزگار میگذراند: اندرو به من گفت: «تو اجازه نداری ابراز خشم کنی چون چنین چیزی در جعبه بقای این فرد وجود نداشت. او نمیتوانست چنین واکنشی داشته باشد. تو باید راههای دیگری برای دررفتن از مخمصههایش پیدا کنی و با شیوههای دیگری زنده بمانی… چطور میشود یک زندگی عادی را پیش برد بدون اینکه بتوانی ابراز خشم کنی یا حدومرزی وجود داشته باشد؟»
آرماس باید به شیوهای میرسید که نورما خودش را بیدفاع نشان میداد و از چنین تدبیری بهعنوان سازوکار دفاعی بهره میبرد. او ازآنجاییکه نمیتوانست مبارزه کند یا جوابی به نظامهای مردانهای بدهد که وجودش را تحت کنترل داشتند، به راهحل یافتن حامیانی رسید که ناجیاش باشند؛ و همین موضوع راهنمای جسمانی و فیزیک او شد و اینکه چطور با دنیا تعامل میکرد: «هر چیزی در ارتباط با طریقه راه رفتن، شیوه صحبت کردن، لحن او، نفسهایش که به گوش میرسید، حالتهای بیانی چهرهاش و لبها و نفسانیت او، همه و همه با احساسات او مرتبط بودند. البته حسابشده و عمدی نبود. وقتی حمایتی را که لازم دارید پیرامون خود نمیبینید، زمانی که تنها هستید، کاملاً تنها، چهکار میکنید؟ خب، بهترین کاری که از دست شما برمیآید.»
درحالیکه آرماس روی ویژگیهای درونی شخصیتش کار میکرد تا بهترین بازی ممکن را ارائه بدهد، تلاش مشابهی هم صرف بازآفرینی ظاهر خارجی او در قالب این شخصیت شد؛ اما تقلید صرف از چهرهپردازی مونرو روی صورت آنا د آرماس، کاری نبود که نتیجه موردنظر کارگردان را به همراه داشته باشد، برای همین بود که دامینیک به گروه چهرهپردازی و آرایش موی فیلم بلوند گفت: «شما باید آنا را جوری چهرهپردازی کنید که شبیه مریلین شود.» اجازه استفاده از هیچ اندام مصنوعیای داده نشد و فقط با کوچکترین و مؤثرترین تغییرهای ممکن سعی شد تا ویژگیهای اصلی مونرو ازنظر ظاهری روی بازیگرش پیاده شود.
نتیجه این تلاشهای آنا د آرماس و گروه تولید فیلم بلوند این شد که همبازیاش بابی کاناوله (که شخصیتش با الهام از شوهر کوتاهمدت مونرو و بازیکن بیسبال جو دیماجیو خلق شد) اولین دیدارش با آرماس را بالباسهای کامل و درست پیش از فیلمبرداری یکی از صحنههای پرشورشان، چنین توصیف میکند: «تغییر فیزیکی او حیرتانگیز صورت گرفته بود اما ظرافت او در قدم برداشتن در فضای اتاق و تلاش توأمان وی برای نوعی محافظت از خودش، واقعاً برایم چشمگیر بود.»
یکی از صحنههای کاناوله با آرماس شامل خشونت فیزیکی میشود که طبق حرفهای دامینیک با حدومرزهای کاملاً مشخص به اجرا درآمد. این یکی از چند صحنه فیلم است که قهرمان زن داستان، رفتار سوءاستفادهگرانه مردان را تحمل میکند؛ و باوجود برخی نگرانیهایی که پیشازاین، از سوی طرفداران مونرو ابرازشده بود و از پتانسیل سوءاستفاده فیلم از شرایط بدی میگفت که این بازیگر تجربه کرده بود.
هم بازیگر و هم مؤلف «بلوند» میگویند که طبق نیت و هدف اصلیشان پیش رفتند: «ما فیلمی درباره نورما جین ساختیم. در غیر این صورت ممکن بود که نورما نامرئی باقی بماند. ما داریم درباره بُعد دیگر مریلین مونرو صحبت میکنیم؛ درباره تصویری انسانیتر از این فرد که دیده نشده و تمام این تجربههای سخت را پشت سر گذاشته بود؛ و هیچکس را نداشت که به دادش برسد و برنامه یا انتظاری از او نداشته باشد. امیدوارم حالا که مردم از پیکارها و سختیهای او باخبر شدهاند، احترام بیشتری برایش قائل شوند.»
مونرو علاوه بر غوغا و آشفتگی شخصیای که تجربه کرد، قربانی موشکافی و کنجکاوی عمومی هم بود. انگار هر عنصری از زندگی او برای گوشهای از نشریههای آن دوران کافی بود. امروز آنا د آرماس باتجربه خود از نقض حریم شخصیاش و مانور خبری روی رابطه خصوصی و رمانتیکش با بن افلک، خیلی خوب این وضعیت را درک کرده است؛ و گرچه او هرگز در مورد عوارض جانبی شهرت سادهلوح نبود اما میگوید که تجربه حضورش در پروژه «بلوند» برشدت ایستادگی او برای حفاظت از حریم خصوصیاش (به هر قیمتی) افزوده است.
ما فیلمی درباره نورما جین ساختیم. در غیر این صورت ممکن بود که نورما نامرئی باقی بماند. ما داریم درباره بُعد دیگر مریلین مونرو صحبت میکنیم؛ درباره تصویری انسانیتر از این فرد که دیده نشده و تمام این تجربههای سخت را پشت سر گذاشته بود؛ و هیچکس را نداشت که به دادش برسد و برنامه یا انتظاری از او نداشته باشد
او با اینکه صفحه اینستاگرام دارد، اعتراف میکند که اغلب نمیداند این صفحه چه ارزشی دارد و به چهکاری میآید: «این روزها شاید استودیوها مالک بازیگران نباشند اما رسانهها هستند؛ و این موضوع بسیار غمانگیز و خیلی ترسناک است. من میکوشم تا جایی که میتوانم بخشی از آن نباشم و زندگیای را زیست کنم که میخواهم و آنچه را به اشتراک بگذارم که خودم میخواهم. متأسفانه اینها همیشه در اختیار من نیست و این دنیایی است که ما در حال حاضر در آن زندگی میکنیم.»
از سوی دیگر، آرماس مطمئن است که اغلب روزها بیشتر به زبان اسپانیایی صحبت میکند تا انگلیسی و این وجه تمایز زندگی او با نورما جین است که آدمهای دور و برش مانع میشوند درگیر افکار ویرانگر یا ناامیدی شود: «میدانید که چه جوری است و شما همیشه با خانوادهتان از طریق گوشی همراه در تماس هستید؛ و همیشه از «مشکلهای زندگی واقعی» میشنوید. این زندگی روزمره من است و هیچ راه گریزی از آن ندارم. آنها همیشه اینجا حضور دارند (و گوشی همراهش را بالا میگیرد که رابط اصلی پیوندهای او در نقاط مختلفی از کوبا، اسپانیا و لسآنجلس است).»
آنا د آرماس با فرض اینکه سفر «بلوند» برای رسیدن به پرده نقرهای از چند سال پیش آغازشده بود، میگوید حالا از فشار اولیه ایفای نقش مریلین مونرو رهاشده است. او به کارش اعتماد میکند و نگرانیای در خصوص پذیرش تماشاگران ندارد. همینکه فیلم خلقشده و او باوجود تمام مغایرتها و احتمالها، بخشی از آن است، برای او کافی است: «هر اتفاقی برای فیلم بیفتد مهم نیست. این مهم است که ما داستانی را روایت کردیم که به آن باور داشتیم. این مهم است که من شخصیتی را بازی کردم که قرار نبود ایفای نقشش به من برسد؛ اینکه خودم را به چالش کشیدم و بهعنوان یک بازیگر و یک فرد رشد کردم، اهمیت دارند و چیزهایی هستند که نصیب من شدهاند.»
آنا د آرماس در سوی دیگر سختترین نقشی که تا امروز در کارنامه روبه ترقی خود بازی کرده است، به تصویری اشاره میکند که هالیوود از گروههای اقلیت متعددی ارائه میدهد یا درواقع به شیوهای نظاممند اشتباه ارائه میدهد و اغلب تجربههای خاص و منحصربهفرد را به کلیتی کلیشهای تقلیل میدهد: «در خصوص فرصتهایی که این روزها در اختیار ما بازیگران نژاد لاتین قرار میگیرد، میتوانم از زاویه دید خودم بگویم که واقعاً این فرصتها کافی نیستند؛ و در ضمن فکر نمیکنم نقشهایی که نوشته و پیشنهاد میشوند خیلی خوب ماهیت ما را درک کرده باشند؛ اینکه چه کسانی هستیم، چه جوامعی داریم، چه چیزهایی را دوست داریم، چطور کارهایمان را پیش میبریم و…»
آرماس هنوز از ۳ فیلمی که در نوجوانی و روزگار دانشجویی در زادگاهش کوبا کار کرد به نیکی یاد میکند و میگوید این فرصتها بستر لازم برای پیشرفت او را فراهم کردند: «این فیلمها برای من خیلی باارزش هستند و تائید این بودند که بازیگری کاری است که میخواهم انجامش بدهم و اینها آدمهایی هستند که میخواهم دوروبرشان باشم؛ و این دنیایی است که من در آن شادترین هستم؛ و احساس میکنم در خلاقترین حالتم قرار میگیرم. ساخت این فیلمها بهقدری باحال بود و خوش گذشت که من حتی متوجه نشدم که ساختن یک فیلم چگونه بود.»
آنا د آرماس که آشکارا احساسی شده است از پیامی در فیسبوک یاد میکند که یکی از همکلاسیهای سابقش در کوبا گذاشته و با عکسی یادگاری از آن روزها، موفقیتهای امروز بازی در بلوند را به او تبریک گفته بود: «این همان وقتی است که شما میفهمید فرصتی که به دست آوردهاید بزرگتر از شماست. بازتابی از مردمان شماست؛ و اصلاً به آنها نشان میدهد که همهچیز امکانپذیر است. طرف من چه همکلاسی سابقم باشد و چه بچههای جدید مدرسه درام، حالا میتوانند باور کنند که نقشهایی مثل مریلین مونرو را میتوانند به دست بیاورند. به همین خاطر بود که این نقش را بازی کردم. البته شاید وقتی این نقش را پذیرفتم نمیدانستم که مردم چنین احساسی نسبت به آن خواهند داشت، اما در ژرفای درونم، این کار را برای آنها انجام دادم.»
لسآنجلس تایمز، کارلوس آگیلار، ترجمه رضا حسینی
[۱]. Blonde
[۲]. Knock Knock
[۳]. Knives Out