یک اثر سیاسی بدون شعار
نمایش «توافقنامه» نوشته فیلیپ کلودل به کارگردانی کورش سلیمانی، یک کمدی طنزآلود «لارمویانت» است که در آن اشک و رشک جایگزین تلخ خندههای روزمره و آنی میشود.
کارگردان این اثر توانسته با سلطهای که بر انواع کمدی دارد، به این نوع کمدی چهرهای دوباره ببخشد. لارمویانت را کمدی چندپهلو یا آیرونیک[۱] نیز مینامند. کارگردان در این ژانر باید بر ادات کمیک، سلطهای بی صوت و گفت داشته باشد و بتواند دستآخر کاری مقتدرانه و سازگار با حال و هوای صحنه نمایش ارائه دهد. به قول سعدی: «بهشت آنجاست کازاری نباشد / کسی را با کسی کاری نباشد»
در اثر کلودل نیز بهظاهر چند فرانسوی در انتخابات سال ۱۹۸۱ پاریس، برای ایفاد یک قرارداد فروش خانه، گرد هم میآیند تا بتوانند سر آخر یکخانه کلنگی کهنه و زهوار دررفته را از فروشنده خانه یعنی دنی به دووال قالب کنند. رغمارغم همه کوششهای دو دوست، مرد خریدار که کار اصلیاش تله گذاری برای راسو و موش است، نمیتواند کاری از پیش ببرد و این دو تن حین دوستی کهنه و قدیمی، سر آخر خانه را به فروش میگذارند.
آنچه در این نمایش مهم است، طعم طنز تلخ آلود آن است که در دیالوگهای این دو تن که هرکدام گرایشهای سیاسی خاصی دارند جلوه میکند و از سویی ایام نیز زمان انتخابات فرانسه است که این دو میکوشند تا ژیسکار دستن را از گود رقابت خارج کنند و کار کشور را به فرانسوا میتران واگذار نمایند. درهرحال اگرچه این کار یک اثر کامل و جامع و تابع النعل بالنعل سیاسی نیست، اما میتوان در آن سرتاپا ایام انتخابات را دید و چشید.
از دیگر سو، ما با دووال برخورد داریم که با بازی خوش و خیالانگیز رامین ناصر نصیر، یکی از زیباترین طنز بازیهای خود را نشان میدهد و میکوشد تا حال و هوای صحنه را در همان حدود و حوالی انتخاب میتران بهجای دستن در ابعادی مکفی و مستوفا نمایش دهد.
درهرحال کمدی لارمویانت یکی از رایجترین انواع کمدی است که این روزها در فرانسه نیز سخت موردتوجه تئاتریها قرارگرفته و در آن میتوان ورق به ورق حال و هواهای دهه ۸۰ پاریس را دید و دریافت؛ اما این قصه کار است که نمیتواند جذابیت کاملی داشته باشد.
آنچه در این نمایش توفیق را رفیق میکند، بازیهای خوب و پاکلوحانه کورش سلیمانی، بهنام تشکر و رامین ناصرنصیر است که یک پانل زیبا و شکوهمند را از اعماق سیاست تا سطح گفتوگوهای روزمره به بالا و برتر میکشانند.
شاید کلودل تمامت اندیشههایش را در این قالب کمدی نتوانسته بروز دهد و نیز بازهم محتمل است که نوع کمدی اسلپ استیک گویاتر و بلیغتر بتواند اندیشههای نویسنده را نشان دهد، اما درهرحال انتخاب با نویسنده است و کارگردان نیز با دریافت همین نکته، به قولی خوب به اثر خیانت کرده و توانسته تمامیت کار را به نحو مقتضی بر صحنه بیاورد.
میزانسنهای هوشربای سلیمانی، به همراه سیکلهای بازیسازی او و نیز نگاهی که به درون دنیای بازیگری خویش دارد، در کل متن را زنده میکند و در این نگاه چندباره، ما را با دنیای درونی خود آشنا میسازد. باشد تا کار کورش بیش از اینها بدرخشد و در آتیهای نزدیک بتوانیم جزییات کارهای پرجذبه او را بر صحیفه کاغذ بیاوریم.
برای آنکه دریابید ملموس بودن و نزدیک بودن به یک اثر کمیک میتواند جذابیتهای همیشه و هماره را نشان بدهد، به یاد مغازههای بارانی فروشی یا پالتو فروشی خیابان مونمارتر پاریس بیفتید که در آن بارانیهای با مارک «بنی» باقیمتی گزاف به فروش میرسد. از انواع پوشاکهای موردتوجه فرانسوا میتران یکی همین پوشاکهای بنی بود که من اینجا به آن وقر و وقاری مضاعف بخشیدهام. در نمایش نیز اشاراتی به کاپشنهای بنی میشود. باری، هزار وعده خوبان یکی وفا نکند.
این از یکسو؛ از سوی دیگر بهنام تشکر ایفاگر نقش دنی، ثابت میکند که یک شکسپیرین تراز اول است. او برای ایفای نقشی از نمایشنامه کلاسیک و بسیار دشوار توفان اثر ویلیام شکسپیر، بیگمان چند لحظه ما را به حال و هوای یک اثر شکسپیری میبرد.
حیرتانگیز است، اما واقعیت دارد که تشکر با ایفای نقشی از توفان توانست نشان بدهد که یک بازیگر طور و تراز اول آثار شکسپیر است، آنهم از یکی از زیباترین متون او که توفان باشد. همان چند دقیقه کافی بود تا لذت اجرای اثری از شکسپیر را بر بن و بیخ حضور خویش لمس کنیم. سخنی که از ویکتور هوگو به میان میآید نیز نشاندهنده یکی از آثار چپگرایانه این ادیب بزرگ فرانسوی است.
کارگران دریا شاید جزو اولین متون تندوتیز سیاسی فرانسه است که اینهمه مدیون و وامدار هوگو است که توانسته آثاری اینهمه متقن و زیبا را بر صحیفه کاغذ بیاورد. سخنی نیز از ساموئل بکت و یادکردی از در انتظار گودوی وی نیز در این نمایش مطمح نظر میشود که این هم با بازی خوب تشکر، ما را با حال و هوای تئاتر مدرن آشنا میسازد.
درهرحال غرض ما از ذکر این موارد، نه قطار کردن مستندات و مفاد قوالب دراماتیکی است که در این اثر از آنان ذکر خیر میشود، بلکه هدف ما ذکری از بازی بسیار زیبای بهنام تشکر است که پهنای صحنه را میپیماید و تماشاگر را با خود به هرجایی که کارگردان خواسته، میکشاند.
شاید بهتر باشد که بگوییم نمایش توافقنامه یک نمایش در نمایش است. نمایش اول برخوردهای دو دوست با یکدیگر که کموزیادش طی اجرا حس میشود و از سوی دیگر رجعت دوباره در انتهای نمایش به ابتدای آن است. اینجاست که روشن میشود نمایش در نمایش چگونه با نازکای خیال نویسنده درهمآمیخته میگردد و با نگاهی سلطهپذیر و ملموس از سطح رویینه کار به انتهای آن نقبی به نور زده میشود.
«توافقنامه» یک نمایش سیاسی معاصر است، اما سیاسی با کی؟ با سلطان حسین بایقرا؟ دوستان من! سهتایی دنی، مارتن و دووال به زیبایی سیاست ورزی و حسن مطلع سیاسی را به قاذوره میگیرند و میکوشند اثری کمیک را بر صحنه بیاورند. باری، در نیمههای اجرا بود که به یاد این تکه از شعر سهراب سپهری افتادم: «در این تپشهای مشکوک، یک لیوان آب صریح بنوشیم»
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی که رساله دکترایش در کتاب صور خیال در شعر فارسی چاپشده، دو بیت شعر از حافظ میآورد که گویا و بیانگر کل کار کورش سلیمانی است: از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیفزود / زنهار از این بیابان، وین راه بینهایت / این راه را نهایت، صورت کجا توان بست / کش صد هزار منزل، بیش از در بدایت. اما چرا این شعر حافظ را اینجا آوردهام؟
چون دکتر کدکنی میگوید وقتی با ادبیات مدرن و نوین جهان آشنا میشود، درمییابد که کتاب صور خیال در شعر فارسی چقدر کاستی و کمبود دارد. پس کاری میکند کارستان و در بازپیرایی متن این کتاب، از هیچ کوششی فروگذار نمیکند. به اعتقاد من، کارگردان اثر موردبحث ما نیز، بهخوبی به اثر خیانت کرده و توانسته آرمانهای خویش را در این اثر از عمق بیخویشی تا نهایت خویشتنداری و خوش باشی زنده کند.
وقتی نمایش توافقنامه تمام شد، دیدم کورش سلیمانی سخت نگران مخاطبان سیاسی و امروزه روز اثر است و اینکه آیا آنان واقعاً توانستهاند با این اثر ارتباط برقرار کنند یا نه. تمام اشارات و مناجات اثر را دریافتهاند یا نه. خودش هم چند مثال آورد، من همانجا به او گفتم کار سیاسی اگر با هنر آغشته نباشد، یک اثر بدون شعار است. شعار، زندگی نیست، بلکه سیاست است و ازاینرو کورش سلیمانی توانسته یک اثر سیاسی بدون شعار را بر صحنه بیاورد.
بازیها درنهایت خوب و به قاعدهاند. ایپسهای بدنی بهنام تشکر، صدای دلربای رامین ناصرنصیر و نیز بازیتر و تمیز و شستهرفته کورش سلیمانی توانسته به سراسر کار شکلی بدیع و نوآورانه ببخشد. همه اینها در تئاتر مدرن مستحیل میشوند و نباید نگران ایجاد ارتباط شد.
وارد سالن که میشویم و آن پراتیکابلهای چوبی را میبینیم، درمییابیم که با یک اثر مدرن سروکار داریم. اثری که حداقل مینیمال کارش را نشان میدهد و حبذا کورش که تا پایان کار همین حال و هوای مینیمال را حفظ میکند. زبان متن با ترجمه شهلا حائری بسیار زیبا و دلنواز است و توانسته به مجموعه متن و بازیها و کارگردانی شکلی جالب و جذاب ببخشد.
درهرحال شاید من در این وجیزه نمونههایی چندانکه درخور کار کورش سلیمانی باشد نیاورده باشم، اما دلوجان شیفته من هماره با کار است و هماره با کورش سلیمانی. بازیها را پاس میدارم و به یکیک بازیگرانش درود میفرستم.
و این چند بیت، سروده موسی عصمتی که هدیت و تُحفتی است پیشکش به کورش سلیمانی، بهنام تشکر و رامین ناصرنصیر:
«جهان به شعر شما تا همیشه مدیون است/ به واژهای که نگفتی برای نان شاعر – تو را به رودکی چشمهایمان سوگند/ بخوان برای من از جوی مولیان شاعر – ردیف کن همه شعرهای نابت را / برای قافیهای از صمیم جان شاعر – جهان حکایت این روزها نخواهد ماند/ اگر تو شعر بخوانی برایمان شاعر»
همایون علیآبادی
[۱]. Ironic