قصهپرداز ایرانی
۱۴ آذر ۱۳۷۵ سالروز درگذشت زندهیاد علی حاتمی، ایرانیترین فیلمساز سینمای ماست. کارگردانی که عاشق و شیفته فرهنگ، هنر و آدابورسوم ایرانی بود و آثارش گویای این دلبستگی است. علی حاتمی میگفت: «همه تلاش من رسیدن به زبان و سبک قصهپردازی ایرانی است».
عباس علی حاتمی در خانوادهای سنتی رشد کرد. مادرش خانهدار بود و پدرش صفحهآرای چاپخانه. میگوید: «از کودکی علاقه وافری به موسیقی داشتم. عمویم نوازندهای گمنام و در عزلت بود و دنیایش به آن خانه قدیمی در خیابان شاهپور محدود.»
کلاس نهم بود که به شوق فیلمنامهنویسی به هنرستان هنرپیشگی تهران و سپس ۲۰ ساله بود که به هنرستان آزاد هنرهای دراماتیک رفت. ۲۱ ساله بود که نخستین نمایشنامهاش «دیب» (دیو) را نوشت که چند کودک آن را ۳ شب در تالار نمایش هنرهای دراماتیک اجرا کردند.
۲۲ ساله بود که به استخدام تلویزیون ملی در آمد و ۲۳ ساله که فیلم کوتاه «شب جمعه» را ساخت. یک سال بعد از تلویزیون بیرون آمد و به ساختن فیلمهای تبلیغاتی روی آورد و افزون بر آن مینوشت.
۲۶ ساله بود که یکی از ماندگارترین آثارش نمایش «حسنکچل» را نوشت و با داوود رشیدی در تئاتر سنگلج روی صحنه برد: «فرهنگ ایرانی آمیخته غم و شادیها است و روایت من در قصه حسنکچل همین بود. روزگار کودکیام بهسختی گذشت، روح من در کشاکش این آلام به پختگی رسید و آنچه هماکنون بهعنوان این دانش اندک دارم زایده آن نوجوانی پرفرازونشیب است».
۳۰ ساله بود که برای تلویزیون «مجموعه داستانهای مثنوی» را ساخت.
در ۳۸ سالگی همزمان با جنگ تحمیلی فیلم «حاجی واشنگتن» را عرضه کرد.
علی حاتمی سالها بعد سریال «هزاردستان» را در تلویزیون به نمایش گذاشت و برای ترسیم زنده تهران قدیم، یک شهرک سینمایی ساخت که پس از او بارها توسط گروههای فیلمسازی استفاده شد.
بسیاری از دیالوگهای فیلمهای او در میان عموم مردم متداول شده و به ضربالمثل درآمده: «همه عمر دیر رسیدیم». یا همانکه بعدها نوشته روی سنگ مزارش هم شد: «آیین چراغ خاموشی نیست»
علی حاتمی میگفت: «لحن حرف زدن ما کمی شباهت به زبان قصهها دارد. حتی دورهگردها هم کالایشان را با لحنی ریتمیک و با قافیه عرضه میکنند: «آهای باقلای تازه، خدا وسیله سازه». ما حتی برای اظهار مقاصد اجتماعی و سیاسی هم از ریتم و قافیه استفاده میکردیم. این زبان خلقوخوی فرهنگ مردم ماست».
از علی حاتمی، لیلا حاتمی به یادگار مانده است.
علی حاتمی؛ حافظ ارزشهای دیرین
سفره از صفای میزبان خرّم میشه نه از مُرصّعپلو
میراث نمایشی علی حاتمی فقید که متجاوز از یک ربع قرن از کوچ زودهنگامش در ۵۲ سالگی میگذرد، آنقدر بسیط و چندوجهی است که میتوان از دریچهها و رویکردهای متفاوت به آن نگریست و به ورطههای تکرار و زیادهگویی نیفتاد، در کنار جنبههای مختلف متنی و فرامتنی که همیشه در بررسی ساختههای این هنرمند تکرار نشدنی موردتوجه قرار میگیرند، بیتردید یکی از مهمترین وجوه آثار او اصرار و ابرامش بر یادآوری و زنده نگهداشتن تمام داشتههایی است که میتوان تحت عنوان «ارزشهای دیرین» یک سرزمین، یک تمدن و یک فرهنگ از آنها یادکرد.
افزون بر کارنامه هنری علی حاتمی در عرصه تئاتر که خود بحث و مجال دیگری میطلبد، نگاهی به مجموعه ساختههای تصویری این کارگردان فقید در طول نزدیک به سه دهه فعالیت او (۱۳۴۸ تا ۱۳۷۵) بر انگیزه تمامنشدنی این هنرمند در حفظ «ارزشهای ملی» ایران تأکید مؤکدی دارد.
برای اثبات این مدعا میتوان بر ۱۱ اثر بلند سینمایی او و سه سریال «داستانهای مولوی»، «سلطان صاحبقران» و «هزاردستان» که در دهههای ۵۰ و ۶۰ خورشیدی روی آنتن رفتند، تعمیق و تأمل کرد و مصداقهای عینی و ملموس را استخراج کرد. اگرچه ارزشهای مورد تأکید حاتمی فقید با درجات مختلف در تمام ساختههای او قابل رصد هستند؛ اما در یک نگاه تفکیکشدهتر این ارزشها در آثار او به اقتضای بنمایه و ماهیت اثر شدت و غلظت متفاوتی دارند.
علی حاتمی در اولین اثر بلند سینمایی خود «حسنکچل» به یکی از قصههای عامیانه فرهنگ ایرانی جان میبخشد تا حکایت عامیانه پسری تنبل و تمهید سیب چینی مادرش را که دههها و شاید سدهها سینهبهسینه از نسلی به نسل دیگر انتقال داده میشد، در قالب یک اثر موزیکال ارائه کند که نسبت به اصل حکایت کودکانه بهشدت بالوپر دادهشده و باعث شد تنها در حافظه شفاهی و نهایتاً در کتابهای قصه بچهها محصور نماند و در حافظه نمایشی میلیونها تماشاگر ایرانی برای همیشه به یادگار بماند؛ اثری که مانند بسیاری از دیگر آثار عامیانه شفاهی گذشته از لایه ظاهری داستانی خود، نکات سرشاری از فرهنگ و آداب و سنن کهن ایرانزمین را هم در خود داشت که مغفول مانده بود.
ارزش کار زندهیاد حاتمی زمانی نمایان میشود که در نظر آوریم پرداختن او به یک قصه فولکلوریک ایرانی در بحبوحه فیلمفارسی و زمانی اتفاق افتاده که ذائقه تماشاگر ایرانی از سوی کارگزاران سینمای فیلمفارسی تا پایینترین سطوح ممکن تنزل دادهشده بود؛ اگرچه در تقسیمبندیهای تاریخچه محور سینمای ایران دو فیلم «گاو» و «قیصر» را بهعنوان آغازکنندگان موج نو سینمای ایران قلمداد میکنند؛ اما واقعیت این است که «حسنکچل» هم درست در همان مقطع تاریخی ساخته و عرضه شد و بهنوعی در کنار دیگر آثار این موج، دریچههای نوینی را به روی سینمای ایران باز کرد.
رویکردی که علی حاتمی فقید در نخستین مجموعه تلویزیونیاش یعنی سریال «داستانهای مولوی» هم دنبال کرد، هرچند این بار دستمایه مورداستفاده نه در داستانهای سینهبهسینه بلکه محتوایی برگرفته از مثنوی معنوی مولانا بود که البته با قلم شیوای حاتمی فقید برای پخش از قاب تلویزیون دراماتیزه شده بود، قدمی مؤثر که ۱۵ سال بعد اسماعیل خلج نیز با ساخت مجموعه «این شرح بینهایت» آن را ادامه داد و متأسفانه بعدها دیگر استمرار پیدا نکرد.
فیلمساز فقید سینمای ایران که علاقه پایانناپذیرش به تاریخ بر کسی پوشیده نبود، بسیاری از «ارزشهای دیرین» اشارهشده را در ساختههای تاریخی سینمایی و تلویزیونی متنوع کارنامهاش داشت؛ دو مجموعه تاریخی «سلطان صاحبقران» و «هزاردستان» را که به ترتیب در نیمه دهه ۵۰ و نیمه دهه ۶۰ خورشیدی از طریق آنتن شبکه اول تلویزیون عرضه شدند، نمیتوان تنها با رویکرد روایت فرازهایی از تاریخ معاصر و بازه زمانی نزدیک به آن مدنظر قرار داد.
علی حاتمی در این دو اثر و البته مجموع آثار تاریخی کارنامه خود در عین توجه به فصلهای مهمی مانند «صدارت و شهادت امیرکبیر»، «پشت پردههای سیاسی اواخر قاجار و پهلوی اول»، «زندگی کمالالملک» و «سفارت حاجی واشنگتن» گنجینه سرشاری از آدابورسوم ایران قدیم، ارزشها و ضد ارزشها، عرف جاری در جامعه ایران در زمان وقوع روایت و… را در قالب همان شاعرانگی دوستداشتنی آثارش به تصویر کشیده که نهتنها در جای خود مهم و ارزشمند است بلکه بهمثابه سرمشقی درست و کم نقص برای مجموعهسازان و فیلمسازان نسلهای بعد از او شناخته میشود؛ رویکردی که افزون بر آثار تاریخی در دو فیلم غیر تاریخی این کارگردان تأثیرگذار هم نمود دارد.
فیلم تحسینشده «مادر» که در ابتدای دهه ۷۰ خورشیدی ساخته شد؛ اگرچه در جوهره و بنمایهاش «مقام و جایگاه مادر» را مدنظر دارد؛ اما حتی عامترین و غیرمتخصصترین تماشاگر این فیلم هم متوجه چندلایگی و وجوه متفاوت و ریشه داشتنش در فرهنگ کهن و رو به اضمحلالی میشود که در خطر قربانی شدن به دست برداشتهای سطحی از مفهوم مدرنیته است.
علی حاتمی در «دلشدگان» هم همین روال را دنبال میکند و ساخته فراموشنشدنی او هم از «موسیقی سنتی» ایران به لحاظ علم موسیقی آکنده است و هم سرگذشت ضبط نخستین صفحات موسیقی ایرانی در اواخر سلسله قاجاریه را روایت میکند و البته مانند دیگر ساختههای این فیلمساز نخبه، نگذشتن از کوچکترین جزئیات و عشق و علاقه به سرزمین و تمام داشتههای فرهنگی، هنری و تاریخی آن را در بطن و باطن خود دارد.
عشقی عجیب و مهارنشدنی که اگر به دست آن سرطان نابهنگام از جوشش و خروش نمیافتاد، به کارنامه حاتمی بزرگ علاوه بر فیلم «جهانپهلوان»، آثار درخشان دیگری هم اضافه میشد. روحش سبز و یادش مانا.
مازیار معاونی