باید درستوحسابی چکیده زمان خود بود
نیما یوشیج تنها ۶۲ سال زندگی کرد اما روزهای عمر نهچندان طولانیاش در «سایه مرگ مدام» سپری شد. نیما در بیست و یکم آبان ۱۲۷۶ متولد شد و امروز عکسهای زیادی از او در دست نیست.
شمس لنگرودی در کتابی که درباره زندگی و اندیشه نیما نوشته، تعبیری جالب درباره اندک عکسهای بهجامانده از نیما دارد: «در همان تعداد عکسی که از جوانی تا پیری از او بهجامانده، مردی سودایی و مغرور را میبینیم و اگرچه بهمرورزمان، اطمینان شادی بخشش به اندوهی عمیق بدل میشود، ولی هرگز تردید و دودلی را در او راه نیست».
اشعار و آرای محکم نیما سبب شد او بتواند بعد از هزار سال، آغازی دیگر در برابر شعر فارسی قرار دهد. او هنوز هم چهرهای معاصر است نهفقط به این دلیل که نقطه آغاز منطق شعری تازهای در شعر فارسی است یا نهفقط به این خاطر که او زبان شعری را از قیدوبندهای کهنه آزادکرده است؛ فراتر از اینها، شعر نیما نقطه گشایشی است که از پی آن امکانهایی تازه پیش روی ادبیات ایران قرارگرفته است.
نوع نگاه نیما به شعر آغاز نوعی تفکر و اندیشه جدید در باب ادبیات و هنر در ایران است. نگاهی که هم برآمده از شناخت او از سنت ادبی فارسی است و هم نتیجه آگاهی از جریانهای هنری و ادبی معاصر جهان. در نگاه نیما، شاعر معاصر کسی است که بهجز شناخت ادبیات قدیم و جدید، از وضعیت تاریخی و اجتماعی خود هم شناخت داشته باشد.
نیما یوشیج برداشت و درکی مشخص از اجتماع و محیط زندگی خود داشت و به عبارتی دارای تحلیلی مشخص از وضعیت زمانهاش بود. او معتقد بود که «در هنر من سرگذشت ملت من حس میشود» و این همان ویژگی است که در شعر چند چهره شاخص شعر معاصر فارسی که از پیروان نیما بودند هم دیده میشود.
نیما معاصر عصر خودش بود و این معاصر بودن هم به شناخت او از شعر دوران خود مربوط است و هم به شناخت زندگی در زمانه خود. منطق شعری نیما یوشیج با زبان دورانش منطبق است و شاید حتی او برای روایت تجربههای تاریخی و اجتماعی دورانش دست به تغییر در ساختمان شعر فارسی زد. نیما در یکی از نامههایش نوشته است که «باید درستوحسابی چکیده زمان خود بود».
شعر نیما چکیده زمان نیما است. چنین است که درک دقیقتر شعر نیما یوشیج با آگاهی از دوره سروده شدن هر شعر او به دست میآید. بااینحال شعر نیما اسیر زمان نیست و فراتر از هر واقعه تاریخی میایستد چراکه او وضعیت تاریخی و اجتماعی دورانش را از فیلتر نگاه زیبایی شناسانه گذرانده و بعد به شعرش راه داده است.
مواجهه نیما یوشیج با وضعیت تاریخی زمانهاش مواجههای خاص و آگاهانه است. نیما بیآنکه کارش به شعار دادن بکشد، روح زمانهاش را در شعرهایش روایت کرده و در شناخت وضعیت تاریخی اطرافش از اغلب شاعرانی که بیش از او درگیر سیاست بودند جلوتر بوده است. برای نشان دادن این ویژگی در نیما به بسیاری از شعرهایش میتوان اشاره کرد اما «کار شب پا» از بهترین نمونههایی است که نشان میدهد او چقدر از معاصرانش معاصرتر بود.
«کار شب پا» مربوط به دورهای است که گفتمان چپ، گفتمان غالب بود، نیما از سالهای جوانیاش به اندیشه چپ گرایش داشت اما گذر زمان و خاصه آنچه بر سر برادرش آمده بود، او را پختهتر از بسیاری از نویسندگان و شاعران همدورهاش کرده بود.
نیما یوشیج بهجای آنکه دل به صداهای زودگذر زمانه بدهد، روح زمانهاش را درک میکرد و در شعرش بازمیتاباند و درعینحال در انزوایش میکوشید که استقلال خود را حفظ کند.
مواجهه نیما یوشیج با وضعیت تاریخی زمانهاش مواجههای خاص و آگاهانه است. نیما بیآنکه کارش به شعار دادن بکشد، روح زمانهاش را در شعرهایش روایت کرده و در شناخت وضعیت تاریخی اطرافش از اغلب شاعرانی که بیش از او درگیر سیاست بودند جلوتر بوده است.
او یکبار دریکی از نامههایش نوشت: «من کاری جز این ندارم. مثل حمال بالباسهای کهنه و مندرس و لکهدار بیرون آمده به سوراخهای خانه خود برمیگردم. اگر چیزی به نظرم رسیده است یادداشت میکنم. هیچچیز از من دل نمیبرد، مگر آنچه در اشعار من است». بااینحال تمام رخدادهای تاریخی و اجتماعی آن دوران درجایی از شعرهای نیما جا خوش کردهاند.
نیما بهواسطه نوعی شک و احتیاط همواره فاصلهاش را با هیاهوهای اطرافش حفظ میکرد و درعینحال در شعرش ادراکش از اجتماع را نشان میداد.
نامهای که او به احسان طبری در ۲۲ خرداد ۱۳۲۲ نوشته نشان میدهد که چقدر نسبت به محیط زندگیاش حساسیت داشته و درعینحال چقدر به معیارهای ادبی متعهد بوده است: «…ما در قبرستانی بیش زندگی نمیکنیم. در میان چقدر استعدادهای سوخته و جهنمی و ذوقهای کور و با تاریکی سرشته و ترسو و عذاب دوست. همهچیز بوی استخوان و کفن گرفته است… آنچه را که مردم نمیتوانند بفهمند، بهطوریکه چهبسا بیمعنی مییابند، چطور میتوانید مرمت کنید. آیا دانش عمومی و اینقدر عادی و خشک در هنر و استتیک، کافی است؟
آیا طبق این دانش ماشینوار میتوان در کار و موضوع هنر به استحصال پرداخت و مانند سرمایهداران، قوای کارگران در این رشته را برای محصول بیشتر و دلچسبتر به رنج درآورد؟ باز باید اعتراف کرد که هنر از این دقیقتر است. هنگامیکه از آفریدن آن صحبت به میان است. چیزی که به دست همه ساخته میشود، شعر نیست بلکه معجونی است که بیشتر اوقات تهوع میانگیزد و خاطر را مشوب کرده و دردسر میآورد، درصورتیکه هرگاه چیزی از همه به وجود بیاید و از روی همه ساخته شود، شعر است. لازم نیست هرکس آن را بفهمد وقتیکه برای همهکس گفته نشده، لازم نیست کودکوار به هرکس با سماجت التماس عجیبی فهمانید و کوشید که قبول کنند آن شعر به حد زیبایی خود رسیده است».
«کار شب پا» در بیست خرداد ۱۳۲۵ سروده شده و نیما یوشیج بیآنکه شعرش را به شعار دادن در حمایت از کارگران و زحمتکشان تقلیل دهد، روایتی از زندگی و وضعیت آنها به دست داده است. نیما در «کار شب پا» صدای کسانی را به گوش میرساند که هیچگاه صدایی اینچنین واضح و مستقل نداشتهاند.
«کار شب پا» روایت جان کندن آدمهای حاشیهای و بیچیز برای زنده ماندن است. کار اجباری آنها را به حدی ازخودبیگانگی رسانده که حتی باید میان مرگ خانوادهشان و کار کردن یکی را انتخاب کنند و این کار است که ادامه دارد، حتی اگر بچههایشان در وضعیتی وخیم جان دهند. شب پا، هیچ گزینهای جز کار کردن در هر شرایطی ندارد، اما این کار نه باعث تداوم زندگی او و خانوادهاش که مایه نابودی آنهاست.
«کار شب پا» از بهترین نمونههای شعر نیما یوشیج است که در آن بیآنکه سیاست زدگی و شعارزدگی وجود داشته باشد انتقاد از نظم مسلط اقتصادی دیده میشود. مقایسه این شعر نیما با شعر شاعران دیگری که در آن دوران درباره کارگران نوشتهاند نشان میدهد که نیما چند گام پیشتر از زمانهاش ایستاده بود.
پیام حیدرقزوینی
شعر «مهتاب» نیما یوشیج با صدای احمد شاملو
میتراود مهتاب
میدرخشد شبتاب
نیست یکدم شکند خواب به چشم کس و لیک
غم این خفتهی چند
خواب در چشم ترم میشکند
نگران با من استاده سحر
صبح میخواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم به جانباخته را
بلکه خبر
در جگر لیکن خاری
از ره این سفرم میشکند
نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ایدریغا به برم میشکند
دستها میسایم
تا دری بگشایم
بر عبث میپایم
که به در کس آید
درودیوار بههمریختهشان
بر سرم میشکند
میتراود مهتاب
میدرخشد شبتاب
مانده پای آبله از راه دراز
بر دم دهکده مردی تنها
کوله بارش بر دوش
دست او بر در میگوید با خود:
غم این خفتهی چند
خواب در چشم ترم میشکند