«گیجگاه»؛ ادای دین به سینما
عادل تبریزی گرچه نخستین فیلمش «گیجگاه» را ساخته اما دستیاری کارگردانهایی مثل مهرجویی، کیمیایی، نعمتالله و صدر عاملی، پشتوانه محکمی برای عقبه فیلمسازی اوست که سینما را بشناسد. ضمن اینکه سینما خوانده و مهمتر از همه عاشق سینماست. فیلمش نشان میدهد نوعی شور و شیدایی به سینما و فیلم ساختن در او موج میزند.
خودش گفته از مهرجویی و کیمیایی شور سینما را آموخته. بااینحال نخستین فیلمش حکایت از نگاه مستقل او به سینماست، نه تقلید فیلمسازان صاحب سبکی که تجربه دستیاری آنها را داشته.
خود فیلم هم نشان میدهد از اداواطوارهای تکنیکالی که برخی از فیلمسازان اول دارند، پرهیزکرده و همین صداقت است که فارغ از ضعف و قوت اثر به فیلمش اعتبار بخشیده و گویی از دل آمده و بر دل مینشیند. «گیجگاه»، داستان زنی بهنام مهتاب است که چند وقتی میشود با شوهرش متارکه کرده و همراه با پسرش عرفان و خواهر و شوهر خواهرش در یک خانه بزرگ قدیمی زندگی میکنند.
کل این خانواده، عاشق فیلم و سینما هستند و شبی نیست که با دیدن فیلم بهروز نینجامد. عرفان، کلاس کاراته میرود و مربیاش، حسن آقا از معلمان مدرسه است. حسن درواقع هم معلم ادبیات است، هم معلم ورزش؛ مانند بسیاری از معلمهای بیربط دهههای ۶۰ و ۷۰ که درس ورزش را هم تدریس میکردند نیست و سعی کرده، ارتباطی بین فنون کاراته و شاهنامه فردوسی پیدا کند.
آشنایی مهتاب و حسن منجر به یک رابطه عاشقانه میان این دو میشود که عرفان آنچنان با این رابطه موافق نیست. پدر عرفان هم از این ماجرا دلخوشی ندارد اما طلبکاری در بیرون از زندان دارد که دائماً خانواده را تهدید میکند و دستش بهجایی بند نیست.
ماجرای عاشقانه این مادر و مربی کاراته، سردرازی پیدا میکند و وقایع گوناگونی برایشان پیش میآید که حوادث فیلم را شکل میدهند.
واقعیت این است که «گیجگاه»، کمدی به معنای متعارف یا گیشهایاش نیست، گرچه رگههایی از کمدی هم دارد. فیلم سرشار از خاطره بازی است اما در نوستالژی توقف نمیکند و شاید بهتر است بگوییم، از آن عبور میکند. همین ویژگیها کمک کرده تا با فیلم سرخوشانهای همراه شویم که دلنشین است و جفنگگویی نمیکند.
فیلم بهواسطه همین صداقت بهروشنی فیلمسازش را معرفی میکند؛ فیلمسازی که فردیت پررنگی دارد و این در شرایط امروز سینمای ایران چیز کمی نیست. این فردیت البته به خودبسندگی ختم نمیشود که دلیلش را میتوان در شمایل و ساختار فیلمش جستوجو کرد.
اینکه او از هر آنچه در این سالها با تحصیل رشته سینما، دستیاری و ساخت فیلمهای کوتاه و مستند به دست آورده، در این فیلم به کار بسته که حاصلش فیلمی است که در یک هویت بینامتنی کمدی و جدی، شبیه به هیچ فیلم دیگری نیست.
نگاه کلاژگونه او به قصه تأکیدی بر همین معناست گرچه گاهی داستان را دچار چندپارگی و یکدستی میکند. به همه اینها بیفزایید عشق به سینما را که در اتمسفر فیلم پیداست.
در یک دهه اخیر شاهد نوعی بازگشت به دهه شصت بودیم که اغلب در ژانر کمدی و با نگاهی نوستالژیک به آن ساختهشده است که مهمترین آن شاید «نهنگ عنبر» باشد اما در «گیجگاه» این بازگشت به گذشته که به اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد برمیگردد، با این فرمول ساخته نشده و در یک فضای بینامتنی بیش از همه با خود سینما و عشق به آن، خاطره بازی کرده و قصهاش را حول آن صورتبندی میکند.
درواقع «گیجگاه» را میتوان ادای دین فیلمساز به سینما، سینمای ایران و عشق فیلمها دانست. چقدر صحنههای مربوط به کلوپ فیلم، تداعیگر دورانی است که همنسلهای من تجربه کردهاند. ویدئوکلوپهایی که انگار میعادگاه عاشقان سینما بود و در این فیلم به یک خاطره لذتبخش بدل میشود.
مهمترین ویژگی فیلم در سویه خاطره بازی و نوستالژیک این است که نگاهی حسرتخوارانه به گذشته ندارد. ضمن اینکه به دهه هفتاد هم در کنار دهه شصت توجه کرده است. گرچه گاهی به نظر میرسد دچار تداخل زمانی شده و جابهجایی تاریخی غلط در آن رخ میدهد.
فیلم را میتواند واجد سویه مردم شناسانه هم دانست که البته به تاریخ معاصر میپردازد. فیلم یک حامد بهداد خوب دارد که میتواند به یک قهرمان بدل شود. یک قهرمان خاکستری که واجد فرازوفرود در موقعیت قهرمانی خود است و چقدر نسبت بین معلمی و مربی کاراته بودن در عمق بخشیدن به جایگاه اجتماعی و فردی او کمک میکند.
عادل تبریزی با «گیجگاه» ما را به دورهای از تاریخ معاصر میبرد که هم عشق به سینما را در وجود ما احیاء میکند، هم مجالی برای یکی از عجیبترین دورانی که انگار بین سرخوشی و غم در نوسان بودیم و البته یک سروش صحت متفاوت دارد که تجربه متفاوتی در کارنامه حرفهای او نیز محسوب میشود.
«گیجگاه» ریتم مناسبی دارد و بلد است قصهاش را تعریف و مخاطب را با لحظات خوشش همراه کند. آنچه این فیلم را از نمونههای مشابه از حیث توجه به گذشته نوستالژیک متمایز میکند، همین نگاه متفاوت فیلمساز به زمانه و زمینه قصه است.
شاید بتوان گفت برخلاف فیلمهایی مثل «نهنگ عنبر» که سویههای کمیک پررنگی برساخته از دهه ۶۰ داشت، رویکرد «گیجگاه» بیشتر تجدید خاطره است و همانطور که در شعار فیلم آمده: «گیجگاه» فیلم نوستالژیک نیست، درباره حالی است که دیگر نیست.