رنجنامه بازیگران کودک
حضور کودکان در آثار نمایشی که ضرورتی اجتنابناپذیر است چالشی است مهم و چند سویه که بهاندازه قدمت ساخت این آثار پیشینه دارد.
چالشی که از دشواری سازندگان این آثار برای انتخاب و آموزش اصول مقدماتی بازیگری به کودک گزینششده آغاز میشود و در ادامه به تغییر شرایط پیرامونی کودک بازیگری میرسد که از دوران رنگارنگ و ساده کودکی به دنیای مناسبات حرفهای پای گذاشته و مؤلفههای دشواری همچون آموختن چگونگی نقشآفرینی مقابل دوربین، بده و بستان با بازیگران بزرگسال و مواجهه با مواهب و تبعات شهرت بدون آمادگی ازنظر سنی و کسب تجارب لازم را در بطن خود دارد.
سویه آخر این چالش که مهمترین سویه این مقوله محسوب میشود و در خصوص اغلب کودکان بازیگر هم مصداق دارد به سرنوشت هنری کودکانی مربوط میشود که پس از قرار گرفتن در موقعیت خاص دیده شدن، شهرت و شاید هم محبوبیت با پایان تبوتاب اکران فیلم یا سریال موردنظر و حداکثر یکی دو اثر دیگر که آنها هم در همان دوران کودکی و نوجوانی اتفاق میافتند بهیکباره از آنهمه شور و هیاهو فاصله گرفته و در بازگشت به مسیر زندگی عادی و معمولی خود تبعات روحی غالباً سختی را از سر میگذرانند.
حکایتهای گاه پرسوزوگداز شرایط زندگی نامطلوب کودکان بازیگری که به سن بزرگسالی رسیدهاند هرازگاهی در روزنامهها و مجلات هنری بازتاب یافته و مخاطبانی را که با آن فیلم یا سریال خاص و قهرمان کودکش خاطرههای خوشایندی داشتهاند متأثر و از بیتوجهی و بیوفایی سازندگان آن آثار ناراضی و ناخشنود میسازد.
بیتردید با خواندن همین مقدمه چند سطری تصویر و خاطره شماری از کودک/بازیگرانی که در سالهای دور در آثار نمایشی مهمتر سینما و تلویزیون ایران نقشآفرینی کردهاند در ذهن خوانندگان تداعی میشود؛ بازیگرانی نظیر مهدی باقربیگی (بازیگر نقش مجید در سریال قصههای مجید ساخته زندهیاد کیومرث پوراحمد)، مجید نیرومند (بازیگر نقش امیرو در فیلم دونده ساخته امیر نادری)، عدنان عفراویان (بازیگر نقش باشو در فیلم باشو غریبه کوچک ساخته بهرام بیضایی)، بابک احمدپور (بازیگر نقش محمدرضا نعمتزاده در فیلم خانه دوست کجاست به کارگردانی عباس کیارستمی)، ستاره جعفری (بازیگر نقش لیلا در سریال گل پامچال ساخته محمدعلی طالبی) و دیگرانی که مطمئناً با اندکی تأمل به ذهن مخاطبین آثار نمایشی خواهند رسید و همه آنها در موضوع فراموششدن در بزرگسالی و نزول از شهرت به گمنامی باهم مشترک هستند.
بیتردید مخاطبین جدیتر دنیای سینما از یاد نبردهاند که حدود یک دهه پیش پیگیریها برای یافتن عدنان عفراویان جواب داد و مشخص شد او که زمانی بازیگر فیلم استاد بیبدیل عرصه نمایش ایران بوده به دکهداری در شهری دور و فروش تنقلات و دخانیات مشغول است، سرنوشتی ناخوشایند که دل طرفداران سینما بهویژه دوستداران آثار بیضایی را به درد آورد.
البته سرنوشت بابک احمدپور بازیگر فیلم «خانه دوست کجاست» هم بهتر از این نبود و او در سن بزرگسالی به سرایداری دریکی از آپارتمانهای شمال شهر تهران مشغول شده و بهکل از دنیای بازیگری و شهرت فاصله گرفته بود.
در چنین شرایطی گروهی از طرفداران احساسیتر دنیای سینما که زیست در فرهنگ ایرانی/شرقی هم برشدت احساساتشان میافزود فیلمسازان این آثار را به بیوفایی و سراغ نگرفتن از قهرمانان کودکشان متهم میکردند ولی سویه منطقی قضیه این است که نمیتوان برای کارگردانان آثار سینمایی وظیفه رسیدگی به شرایط زندگی این بازیگران کم سن و سال و حمایت آنها تا سن دور بزرگسالی را قائل شد گو اینکه در مواردی چنین حمایتهایی هم تا حد امکان از سوی برخی از فیلمسازان انجامگرفته است.
به نظر میرسد چنین حمایتها و جلوگیری از هرز رفتن استعدادهای کشفشده را باید به نهادهایی مرتبطتر با گروه سنی کودک و نوجوان مانند کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان سپرد که مأموریت ذاتی پرورش استعدادهای نسل آینده را بر عهدهدارند.
البته در مقابل این گروه پرشمارتر فراموششده گروه بهشدت کم تعداد تری هم هستند که مسیر شهرت و دیده شدن از کودکی تا بزرگسالی را با موفقیت طی نمودهاند که علی شادمان بازیگر سریال سرزمین مادری (سرزمین کهن) که این نوشتار به بهانه حضور او دریکی از نقشهای اصلی سریال «سرزمین مادری» نوشتهشده یکی از همانهاست، بازیگری که از آخرین ساخته رسول ملاقلیپور یعنی «میم مثل مادر/۱۳۸۵» که کودکی کم سن و سال بود تا همینالان که در آستانه ۳۰ سالگی قرارگرفته او را بر قاب شیشهای و پرده سینما بهکرات دیدهایم و یکی از شناختهشدهترین بازیگران جوان سالهای اخیر این دو مدیوم بهحساب میآید.
سرنوشت هنری این بازیگر و قوس رو به صعودش در عرصه بازیگری که در آثار سالهای اخیر همچون فیلم سینمایی «شنای پروانه» و سریال «یاغی» هر دو ساخته محمد کارت بهشدت مشهود است، اگرچه مثال نقضی است برای گزارههایی که پیشتر از آنها یاد شد ولی واقعیت این است که وجود چنین گزینههای محدودی نمیتواند ناقض نمونههای بیشتری باشد که ذکرشان رفت؛ البته برای کاملتر شدن بحث به فهرست بازیگرانی که از سنین کودکی و نوجوانی به این عرصه واردشدهاند میتوان نامهای دیگری همچون «پولاد کیمیایی»، «پگاه آهنگرانی» و… را هم اضافه کرد، چهرههایی که برخی از آنها به جایگاه خوبی دست پیدا کردند و برخی دیگر بهرغم برخورداری از حمایتهایی غیرقابلانکار و همهجانبه توفیقی در این عرصه نداشتند.
ولی نباید از یاد برد که نکته اصلی و اساسی در مقوله سرنوشت هنری کودکان بازیگر، سرگذشت کسانی نیست که حتی در صورت ناکامی در بازیگری بازهم حمایتهای خانوادههای سینماگرشان را تام و تمام دارند، بلکه سرنوشت کودکان برخاسته از خانوادههای کم برخورداری است که بدون پشتوانه خانوادگی انتخابشده و از خود استعدادی بروز میدهند و براثر عدمحمایتهای لازم نهتنها در بازیگری پیشرفتی نمیکنند که در زندگی شخصی خود هم دچار افسردگیهای ناشی از شکاف وسیع شرایط دوران کودکی و روزهای بزرگسالی میشوند.
مازیار معاونی