نقاشیهای پرییوش گنجی نه به سنت وفادارند و نه به مدرنیته گردن نهادهاند
در نیمقرنی که گذشت، نام «پرییوش گنجی» بهتدریج بدل شد به نماد زن ایرانی هنرمند، کاونده و روشنگر. هنرمندی که با زبان رنگ و فرم، جهان درون و بیرون را چون آینهای روشن در برابر ما گسترد.
گنجی در سال ۱۳۲۲ در شهر تبریز چشم به جهان گشود؛ شهری که دیرزمانی است خاستگاه ریشهدارترین جلوههای هنر ایرانی است: از کاشیهای لاجوردی مسجد کبود گرفته تا نقاشیهای قاجاری و خط شکستهنستعلیق. تبریز با آن حافظه تاریخی پرصلابت، گویی نخستین جرقههای فهم زیباییشناسی را در وجود این دختر هنردوست روشن کرد؛ دختری که بعدها نقاشی را نه بهمثابه تصویرسازی که بهمثابه مراقبهای معنوی در پیش گرفت.
شرقِ درون، شرقِ بیرون
پرییوش گنجی در دوران جوانی خود راهی لندن شد و در مدرسه هنرهای سنتمارتین تحصیل کرد؛ اما شاید مهمترین تغییر مسیر هنری او زمانی رخ داد که در دهه ۱۹۷۰ میلادی به ژاپن رفت. آنجا در سرزمین آفتاب تابان، به آموختن هنر سومی - نقاشی با جوهر- پرداخت.
سومی، برخلاف سنتهای تصویری غرب بر خلوص فرم، نرمی خط و تجریدی روحانی استوار است. این تأثیر ژاپنی، که گنجی خود نیز به آن معترف است، همچون نسیمی مدام در جان نقاشیهای او جاری است: رنگهای لطیف، فضاهای خلوت و ترکیببندیهایی شبیه به تنفس.
اما او تنها دریافتکننده نبود؛ بلکه با خود چیزی از ایران به ژاپن برد. از کاشیکاریهای صفوی، از خطوط اسلیمی، از هندسه منور اسلامی، چیزی در جانش با هنر شرق دور آمیخت و زبان بصریاش را ساخت. نه کپیکار بود، نه مقلد.
گنجی در پی آن بود که از دل این برخورد تمدنها، صدایی تازه بسازد؛ صدایی که در عین ایرانی بودن، جهانشمول باشد.
نقشمایههای نور و سکوت
در آثار پرییوش گنجی، ما با جهانی روبهرو هستیم که در آن صداها خاموش شدهاند، اما هر سطح، هر منحنی، فریادی درونی دارد. او نه روایت میکند، نه بازنمایی میسازد، بلکه «حال» میآفریند.
بومهایش، میدانی برای خلوت و تأملاند. نقطه، دایره، موج، لکههای رنگ… همهچیز در نقاشیهای او بر بنیان سکوتی آگاهانه و معنوی شکل میگیرد. رنگ در نقاشیهای او یک عنصر تزیینی نیست، بلکه جوهر معناست.
آبیها، زرینها، لاجوردهای سوزان، برآمده از جهان اسلامی و عرفانیاند. گنجی از فیگور انسانی فاصله میگیرد اما انسان در آثارش جاری است؛ نه در شکل که در تجربه زیستن و دیدن.
در مجموعههایی چون «نقش آفتاب»، «رقص نور» یا تازهترین آثارش که در گالری بنیاد لاجوردی به نمایش درآمد، ما با جهانی مینیمال، شفاف و خالص روبهرو هستیم. نقاش در این آثار نهتنها از شلوغی پرهیز کرده، بلکه با حذف و کاهش، به روح فرم دستیافته است.

نقاشی بهمثابه مراقبه
پرییوش گنجی بارها در گفتوگوهایش تأکید کرده که نقاشی برای او حالتی مراقبهگونه دارد. آنچه ما بهعنوان «اثر» میبینیم، حاصل ساعتها مکاشفه، تکرار، حذف و رسیدن بهنوعی خلوص است.
در این معنا، گنجی بیشتر به سنت نقاشان شرقی نزدیک است تا نقاشان مدرن غربی. او از هیچچیز نمیترسد؛ نه از سفیدی بوم، نه از سادگی، نه از ابهام.
نگاه او به نقاشی، نوعی زیست جهان است؛ جهانی که فرم در آن صرفاً ابزار نیست، بلکه هدفی خودبسنده است.
زن بودن در جهان هنر
شاید کمتر هنرمند زنی در ایران توانسته باشد همچون پرییوش گنجی، در عین حفظ استقلال فردی، جایگاهی استوار و فاخر در عرصه جهانی برای خود بسازد. او زن بود، ایرانی بود و درعینحال جهانی اندیشید. بدون وابستگی به نهادهای رسمی، بدون غوغاسازی رسانهای، راه خود را رفت. نه در حاشیه ماند، نه فریاد کشید؛ بلکه با تمرکز بر جوهر کار خود، به هنرمندی بدل شد که آثارش در توکیو، لندن و تهران به یک اندازه خوانا هستند.
زن در آثار گنجی غایب است اما حضور دارد؛ نه در قامت سوژه، بلکه در ژرفای شهود و لطافت دیداری.
آخرین تجلی: گالری بنیاد لاجوردی
نمایشگاه اخیر او در بنیاد لاجوردی -که مجموعهای از آثار تازه و نیز بازنگریشده پیشین را شامل میشود- خود سندی است بر زندهبودن این نگاه. در این آثار، نقاش دیگر در پی ابداع نیست، بلکه در مرحلهای از زندگی هنریاش قرار دارد که آنچه پیشتر آزموده را به صیقلیترین شکل ممکن میرساند.
فرمها در این آثار کمتر جنبش دارند، اما تأملبرانگیزترند. رنگها اشباعشدهترند، اما هنوز شفافاند و شاید مهمتر از همه، حضور زمان در این آثار مشهودتر است: گذر زمان، تجربه، سنجش دوباره و درنهایت رسیدن به جوهر فرم.

پیوند شرق و مدرنیته
نقاشیهای پرییوش گنجی نه به سنت وفادارند و نه به مدرنیته گردن نهادهاند. او راه سومی ساخته که در آن عرفان شرقی، هندسه اسلامی و رویکردهای تجریدی مدرن درهمتنیدهاند. این هنر، نه «شرق زده» است و نه «غربگرایانه» بلکه گونهای از نقاشی است که درونزا، مستقل و خودبسنده است.
او همانقدر از مکتب تبریز و کاشیکاریهای مسجد کبود تأثیر گرفته که از زِن ژاپنی، مینیمالیسم و حتی نقاشی انتزاعی آمریکا؛ اما این تأثیرات به چسب ناهمگون بدل نشدهاند، بلکه در وجودی روشنفکرانه، هنرمندانه و زنانه آمیختهاند و محصولی کمنظیر ساختهاند.
روشنایی آرام
پرییوش گنجی هنرمندی است که از هیاهو میگریزد و در سکوت، جهانی از نور و تأمل بنا مینهد. او از شهر تبریز برخاست، در جهان زیست، از فرهنگهای دور آموخت و بازگشت تا از دل اینهمه، نقاشیهایی بیافریند که در آنها ایران و ژاپن، شرق و غرب، زن و هنر، رنگ و معنا درهمتنیدهاند.
آثار او چون آینهای زلال، نه گذشته را بازنمایی میکنند و نه آینده را پیشگویی، بلکه اکنون را روشن میدارند؛ اکنونِ دیدن، اکنونِ اندیشیدن، اکنونِ زیستن.
پرییوش گنجی با زبان سکوت و رنگ، ما را بهجایی میبرد که واژهها از توصیف بازمیمانند؛ بهجایی که فقط میتوان نگاه کرد، مکث کرد و در دل گفت: «اینجا، چیزی هست.»
حسین نوروزی، اعتماد

