اضمحلال اعضای بدن
«دیوید کراننبرگ» فیلمساز کانادایی در جدیدترین «جنایات آینده» اثرش ردپایی بر نظریات روانتنی و فیزیک بدن در آینده اکونومیستی بشر از خودش بهجای گذاشته است تا همواره او را یکی از پیشتازان ژانرهای علمی-تخیلی[۱] و ترسناک[۲] سینما توأمان در حوزه «وحشت جسمی»[۳] (به کاری در گونه وحشت گفته میشود که ترس را اساساً از طریق نابودی یا اضمحلال واضح بدن ایجاد میکند. اینگونه کارها ممکن است با چیزهایی مانند پوسیدگی، بیماری، انگل، جهش یا قطع عضو در ارتباط باشند) قلمداد کنیم. قتل کودک پلاستیک خور «بِرکِن» توسط مادرش حادثه محرک اولیه فیلم «جنایات آینده» است که بهسرعت به وقوع میپیوندد تا فیلمساز سایهای از نقطه عطف دوم و آخر و دراماتیک فیلمش را کاشته باشد.
رویارویی مادری سنتی و با تفکرات کلاسیک در برابر نسل جدید تهی شده از معنا و عاطفه از قرار معلوم تفاسیر جدیدی را در لایه درونی پیرنگ بیرونی اثر جستوجو میکند.
در جهان برساخت کراننبرگ درد در واقعیت خارجیاش از بین رفته است و باید آن را فقط در خواب حسش کرد.
در مرکز ثبت اندام جدید متخصصان ثبت اندام مسئول تتو اندام جدید درونی هستند که از نگاه آنها ثبت اندام جدید جلوهای از زیبایی است.
آنها این اندام را موروثی و در نسلها و فرزندان جدید قابل توسعه میدانند و میگویند بهاحتمالزیاد نسلهای جدید دیگر آن انسان سنتی و قدیمی نیست.
تفکرات نویسنده کانادایی از همین مجرا قابلیت تفسیر شدن مییابد تا او همواره با ماخولیای ذهنی خود که برتافته از درک جدی فراواقعیات بشر در قرن آینده است، انسان امروزی را متوجه مشکلاتش در جامعه ملتهب تکنولوژی زده کند. اضمحلال اعضای بدن و نوسازی آن بهموازات نابودی و بنای مجدد معیارها و ارزشهای اخلاقی جامعه انسانی قرار است تا جهان کراننبرگی را شاخ و برگ بدهد.
واحد سارک (تختخواب کالبدشکافی) قلمموی نقاشی دستیار سائول، کاپریس است. کاپریس با بازی «لئا سیدو» حککننده اندام درونی سائول با بازی «ویگو مورتنسن» است. تنانگی بشر از روی دستگاه سارک به سازوکاری جدید میرسد. تعریف واژگان عشق و لذت در نقطه عطف اولیه فیلم در واحد سارک، شکافی است که به تغییرات ریشهای از خود دست میزند.
نمایش واحد سارک با هدایت کاپریس جنون سادیسمی را در افراد جامعه گسترش میدهد و تغییراتی شگرف در حوزه تعاریف زیباییاندام و خودشیفته محوری آنان به وجود میآورد. دیالوگهای زیر متندار در سراسر اثر به چشم میخورد تا معنا را در بدنهای پوچ و پلاستیکی و تهی شده به تفسیر وادارد. واحد ثبت اعتقاد دارد که اندام درونی جدید و خلق آنها توسط افرادی مثل سائول خلق یک اثر هنری است زیرا رنج واقعی برای خلق آن در بدن، توسط سائول کشیده شده است.
کراننبرگ شیمی بدن را سوژه تنانگی بشری قرار میدهد و با بینهایت قلمداد کردن آن بسان سرزمینی ناشناخته اثرش را بر پایه کشف اسرارآمیز بدن استوار میکند. تغییر یا اضافه شدن به تعاریف هنری در مسیر نمایشی تنانه در دستور سورئالیسمی فیلمساز است. سائول میخواهد رنجی تصادفی را به اختیارش درآورد تا خلق اندام درونی با درایت ذهنی خودش متولد شود تا با مفهوم اصلی واژه «هنر» به سبب زیباییشناسی معناگرا همسو شود.
تختخواب و صندلی دستساز با ترکیبات استخوانیاش، سائول را در هضم درونی غذا و خواب راحت کمک میکند، انسان سمبولیکی که از کارکرد اندامهای عادیاش بازداشته شده و وقتش صرف خلق و توسعه اندام جدید و تتوی آن است.
کاپریس نیز در سرایت این حس وهمانگیز بهسوی زخم برداشتن توأم با لذت دخیل میشود تا درک جدیدی از زیبایی برای آنان از درد و رنج زخمهای آغشته به خون رقم بخورد.
اُبژه جنسی در نگاه کراننبرگ بر اساس شیمی بدنهایی که تحت تأثیر فناوریهای جهان معاصرند، تغییر میکند و از تعاریف کلاسیکش خارج میشود. انسانهای جدید بهسوی خودشیفتگی توأم با درد و رنج تنانه همراه میشوند و زیباییهای جدید ظاهری در تعارض با زیباییهای کلاسیک قدیمی قرار میگیرد. خبرچین بودن «سائول تنسر» و کار پنهانی او برای دولت وقت خبر از اشاعه قانونی و بااحتیاط اخلاقی جامعه نو است که دولتها نیز از آن باخبرند و با این تغییرات، انسانها را مشغول مفاهیم نوانگارانه و هدایتشونده بر اساس بحران غذایی حاضر میکنند.
دو کارشناس دولتی ماشینآلات جراحی و نگهداری بیو دارویی افراد تحت نمایش از شرکت لایف فرمر نیز قوه مضاعف آنتاگونیستی قصه کراننبرگ کانادایی است. کارشناسانی که خود آلوده لذات جدید شدهاند و با دستور نماینده قانونی دولت «کاپ» افرادی نظیر دکتر ناساتیر از سد راه تحقیق و پژوهش برای درک چرایی لذات جدید با کشته شدن کنار میروند.
در فرآیند فیلم شدن «جنایات آینده»، عمل جراحی نوعی احساس در اُبژه جنسی است. شکنجه و آزارگری بدنی در مسیر تنشها و روزمرگیها مرهمی برای دردهای بشری بهحساب خواهد آمد. مادر برکن (قاتل) معتقد است همسرش لنگ داتریس بچه آنها را اختراع کرده است. او از حس مادری به دور است و تولد فرزندش را با واژه اختراع عوض میکند. داتریس یک کارگاه شکلاتسازی مصنوعی دارد که رفتهرفته با اعضای جدید بدن و نسلهای جدید همسو میشود تا آنها را به خوردن پلاستیک و ترشح هورمونهای جدید هضمکننده آنها وادارد.
موسیقی «هوارد شور» کانادایی با بهرهگیری از سازهای اکوستیک، بادی و زهی مخاطبش را به ورطهای سهمگین از جنس تاریکی با چگالی ضد ماده پرتاب میکند تا موسیقی متن فیلم «جنایات آینده» از شاخصترین عناصر سبکی اثر جدید فیلمساز کانادایی بهحساب آید.
خرده پیرنگ جذبشوندگی تیملین (کارمند ویپت در بخش اندامنگاری) به سائول بر اساس قدرت کاریزماتیکش کنایه از مسیر قدرتمند خالی شدن از تعاریف کلاسیک اخلاقی و تغییر در شیوه لذت بردن انسانی را نوید میدهد. زنی با صدای شبه ربات که با درک جدیدی از حواس پنجگانه بهخصوص حس لامسه طرف میشود. لمسی که در اثر سرایت وجودی اعضای جدید و درونی سائول او را راهی سرزمینی نو و بکر از معنا کرده است. معناگرایی که از مصنوعات ساخت بشر او را در جنون و مرز بین خودی و پرتگاه بیخودی قرار داده است.
نقطه عطف ثانویه، نمایش اندام درونی پس از کالبدشکافی جسد بِرکِن است. کالبدشکافی که قدرت اندام مصنوعشده و تمامعیاری از یکمرده را به نمایش میگذارد. اندام به تکامل رسیدهای که از مسیر انسان بودن دور میشود و انسانی جدید را پایهگذاری میکند؛ انسانی که نهتنها غذایش شکلات بنفشی است که از پلاستیک ساختهشده بلکه رفتارهایش نیز همسنگ با ماشینها خواهد بود. نقطه اوج روایت یعنی نمایش کالبدشکافی بِرکِن باقدرت ماورایی درک انسانهای اطراف و استحاله آنان روبهرو است تا جایی که سائول به جسد مرده بِرکِن و پدرش که به دست نیروهای دولتی کشته میشود بهعنوان شخصیتهای آرمانگرا لقب شهید را میدهد.
جسد بیجان بِرکِن در هالهای از نورهای بنفش و آبی از خودش زیبایی محض تولید میکند تا او کعبه آمال پرستش بسان انسانی مقدس به شمار برود. نمایش هیولایی اندام تتو شده بِرکِن و معنایی که در بدن او نهفته است توسط مادرش به امحا میرود تا هرجومرج درونی به زیست و زندگی نوین نزدیک نشود. سازگاری بدن سائول با شکلات بنفش در سکانس پایانی نشانگر تغییرات اکونومیکی جدید در عصر آینده خواهد بود.
دیوید کراننبرگ فیلمش را در لامکانی و لازمانی محض طراحی صحنه کرده تا سوژه خوردن و تناول مصنوعات بشری در هر زمان و مکانی محتمل باشد.
موسیقی «هوارد شور» کانادایی با بهرهگیری از سازهای اکوستیک، بادی و زهی مخاطبش را به ورطهای سهمگین از جنس تاریکی با چگالی ضد ماده پرتاب میکند تا موسیقی متن فیلم «جنایات آینده» از شاخصترین عناصر سبکی اثر جدید فیلمساز کانادایی بهحساب آید.
جهان رادیکال، سیاه، کوچک، فشرده و عمیق «دیوید کراننبرگ» در «جنایات آینده» نویدبخش دگرگونی بنیادین در اعضای بدن و تعاریف متضاد زیباییشناسی انسانی و تغییر در رفتارهای تنانه و احساسات آدمیان در قرن آتی است تا کماکان پیرنگ اصلی فیلم همانا واژه «کشف» باقی بماند؛ کشف انسانهای پسامدرن در عصر جدید که در بحران آب و هوایی و غذایی قرار خواهد گرفت.
مسخ انسان سنتی درگرو شیمی و زیست بدنی که با مصنوعات ساخت بشری همجهت میشود تا در رقص مهیب فناوریهای روز او نیز بهسوی رُبات شدن و زیست ماشینی نیل کند و در این میل واحد مفاهیم اخلاقی و انسانیت به باریکترین و کمرمقترین شکل ممکنش درآمده و در واپسین جان دادنهایش در موزه معاصر انسانهای کراننبرگی بایگانی میشود.
رضا بهکام، اعتماد
[۱]. Sci-fi
[۲]. Horror
[۳]. Body Horror