در ستایش قهرمان سالهای دور
سعید راد، بازیگر نامآور سینمای ایران این روزها در حال درمان شکستگی استخوان لگن خود است و خوشبختانه روند بهبودی را طی میکند.
این بازیگر باسابقه سینمای ایران در بیش از پنج دهه نقشآفرینی، در فیلمهای شاخصی حضورداشته و از «تنگنا» و «عقابها» تا «دوئل» و «چ» بر پرده نقرهای خاطره سازی کرده است.
احمد سعید حقپرست راد، مشهور به سعید راد، بازیگر و نمایشنامهنویس ایرانی، متولد چهار آبان ۱۳۲۳ در تهران است. وی از سال ۱۳۴۷ فعالیت خود را در سینما آغاز کرد.
سعید راد در انتهای دهه چهل پس از نقش کوتاهی که در «فاتحین صحرا» (محمد زریندست) بازی کرد با استعداد و تیپ فتوژنیکی که داشت بهسرعت به سطح نقش اول فیلمها رسید.
هرچند شروع جدیاش با کشف و حمایت امیر نادری در «خداحافظ رفیق» اتفاق افتاد اما کاریزمای مؤثر بازیگریاش همزمان هم مطلوب فیلمسازان تجاری قرار گرفت و هم فیلمسازان نوگرایی که در دهه پنجاه به دنبال فضایی تازه در سینما بودند.
او با هوشی که داشت بهخوبی توانست به مدت یک دهه روی این مرز باریک حرکت کند. فیلمهای تجاری چون «طغرل» (یاسمی)، «سالومه» (ژورک)، «تیغ آفتاب» (شروان)، «کمین» و «کنیز» (قدکچیان)، «هدف» (قادری) «آب» (کاوش)، «تیغ آفتاب» و «همراهان»(شروان) و… موقعیت تجاری او را بین انگشتشمار بازیگران ستاره آن زمان تثبیت میکرد و همکاری با امیر نادری (تنگنا و ساخت ایران)، فریدون گله (کافر)، کامران شیردل (صبح روز چهارم)، ناصر تقوایی (صادق کرده) و مسعود کیمیایی (سفر سنگ و خط قرمز) نیز فرصت مناسبی بود تا با بروز استعداد و تواناییهایش بتواند سطح کارش را ارتقا دهد.
در این دوره هرچند تعداد فیلمهای تجاری او تقریباً دو برابر فیلمهای متفاوت اوست اما همراهی فیلمسازان متفاوت آن سالها چهره او را از سایر بازیگران سینمای عامهپسند متمایز میکرد.
در سینمای پیش از انقلاب بهغیراز او فقط وثوقی توانسته بود در این مرز باریک حرکت کند. انقلاب همان انگشتشمار ستارههای پیش از انقلاب را از گردونه خارج کرد و نسل جدیدی که عمدتاً تئاتری بودند بهعنوان چهرههایی جدید به میدان آمدند.
فیلمهای متفاوت سعید راد در دهه پنجاه و بهویژه «سفر سنگ» که بهنوعی پیشبینی تحولات اجتماعی سالهای انقلاب را در خود داشت ناجی او جهت ادامه حضور در سینمای بعد از انقلاب شد. او در دوره دوم کاریاش، طی شش سال با حضور در هفت فیلم تبدیل به اولین قهرمان سینمای پس از انقلاب شد. این هفت فیلم هرکدام از جهاتی ویژگیهایی داشتند که قابلتوجه و تعیینکننده بود.
«مرز» (جمشید حیدری) نخستین فیلمی بود که به جنگ (که تازه شروعشده بود) میپرداخت و در آن راد با قیافه جدیدی (ریش و دستارِ سر) نقش یک قهرمان روستایی را داشت و با داود رشیدی همبازی بود.
او در «فرمان» (کوپال مشکات) نیز نقش سید قهرمانی که در روستا علیه ظلم و ستم برمیخیزد را با تیپی متفاوت (ریش و سبیل سفید) ایفا کرد، اما در «خط قرمز» فیلم برجسته کیمیایی با موضوع ملتهبی که داشت، او با تیپ آشنای قبل (فقط سبیل) حضور یافت.
این موارد و بیحجابی فرجامی حساسیت آفرین و باعث توقیف فیلم شد. این نقش که تحرک آنچنانی نداشت بازی ظریف و پر نوسانی را میطلبید که او بهخوبی از پس آن برآمد و تبدیل به نقطه اوجی در کارنامهاش شد.
حضورش در «برزخیها» در کنار سه ستاره قبل از انقلاب فردین، ناصر ملکمطیعی و ایرج قادری در فیلمی با مضمون موردپسند آن سالها (همراه شدن تعدادی زندانی فراری با روستاییان جهت دفاع از وطن) نیز که میتوانست هموار کننده ادامه مسیر بازیگری آنها باشد با اعتراضات تندروها و خاتمه زودهنگام اکران آن، بر حساسیتها افزود.
در «عبور از میدان مین» (جواد طاهری) راد نقش افسری را بازی میکرد که میخواهد با گذر از مسیری که میدان مین است محمولهای را به گروهی از نیروهای در محاصره برساند. فیلمی جنگی و مهیج که در اکران نیز موفق بود.
او در فیلم «دادشاه» که به مبارزات شخصی به نام دوستمحمد بلوچ علیه حضور خارجیان میپرداخت، در نقش دادشاه ظاهر شد که تیپ او با سبیلهای پرپشت و لباس و دستار سفید بلوچی (و البته صدای با ابهت منوچهر اسماعیلی که بر اغلب نقشهای این دورهاش میافزاید) هیبت قهرمانی موردنظر فیلم را به بهترین شکل به نمایش میگذاشت.
فروش مطلوب این دو فیلم علیرغم داستانهای کلیشهای مورد تائید و باب روزشان، نشان از اقبال عمومی به ستارهای چون سعید راد بود که توأمان هم ورزیدگی جسمی موردنیاز فیلمهای پرتحرک را داشت و هم بازیگر قابلی بود.
ساموئل خاچیکیان کارگردان نامدار دهه سی و چهل که پس از انقلاب قصد ادامه فیلمسازی را داشت برای نقش اصلی فیلم جنگیاش «عقابها»، سعید راد را برگزید. نقش خلبانی که در یکی از مأموریتهایش در خاک عراق سقوط میکند و صحنههای پرتحرک فیلم با تواناییهای راد منطبق بود و این بار نیز اقبال عمومی از فیلم چنان بود که حتی اکرانهای مجدد فیلم در سالهای بعد هم فروش کم برخی از فیلمها را جبران میکرد.
در سالهای ۶۳ و ۶۴ بهتدریج تولید فیلمهای مهیج و جنگی بیشتر شد و این فیلمها نیز برای توفیق عمومی نیاز به بازیگرانی باجذبه سینمایی و آمادگی جسمانی داشتند. در کنار راد که امتحان خود را پس داده بود، فرامرز قریبیان با دو فیلم «سناتور» و «پایگاه جهنمی» و جمشید هاشمپور با «تاراج» و «عقابها» به عنوان ستارههای جدید این عرصه به میدان آمدند و نقش عمدهای در فروش فیلمها داشتند.
سعید راد تنها ستاره باقیمانده از نسل قبل از انقلاب با رویکرد جدید وزارت ارشاد، چند شانس همکاری با فیلمسازانی چون تقوایی و کیمیایی را از دست داد و با مهاجرت از ایران در نیمه دهه شصت دوره دوم فعالیتش با عقابها به پایان رسید.
او شاید اگر در ایران میماند پس از دورهای محدودیت، همچون هاشمپور میتوانست دوباره به سینما برگردد اما تصمیم او در شرایط نامعلوم آن سالها و جنگ رفتن بود.
حدود یک دهه در غربت و انجام کارهایی بیارتباط با سینما برای او آنچنان ملالآور بود که با تغییر شرایط فرهنگی اواخر دهه هفتاد و دعوتی که از سوی ناصر تقوایی برای بازی فیلم «زنگی و رومی» داشت دوباره به ایران بازگشت.
زنگی و رومی با حساسیتهای تقوایی و داستان و بازیگرانی که داشت (قرار بود همراه با راد، قریبیان و هدیه تهرانی نیز حضورداشته باشند) میرفت تا همچون «ناخدا خورشید» اثر برجستهای شود و برای راد اعلام حضور قدرتمند مجددی باشد که با پا پس کشیدن تهیهکننده و اختلافات ظاهراً حل نشدنی در همان ابتدای کار متأسفانه برای همیشه متوقف شد.
آشنایی راد با فیلمساز خوبی چون درویش سبب شد تا نقش اسکندر در فیلم جنگی و خوشساخت «دوئل» نصیبش شود و شروع دوره سوم بازیگریاش با این فیلم رقم بخورد. نقش منفی مؤثری که با صدای خشدار او و پرداخت و نگاه هوشمندانه فیلمساز شروع مؤثری برای دوره سوم بازیگری راد بهحساب میآمد، اما بدشانسی او در این دوره این بود که دوره فیلمهای قهرمان محور در اواخر دهه هفتاد به سر آمده بود و در جریان غالب فیلمهای جوانانه نیز نقش چشمگیری برایش وجود نداشت.
حضورش در فیلمهایی چون «پروانگی» (جعفری، ۹۰)، «گیرنده» (غفارزاده، ۹۰)، «پایان خدمت» (زرگرنژاد، ۹۲) و «عشق و جنون» (نجفی، ۹۲) نه جذابیتهای فیلمهای قهرمانانه را داشت و نه ارزشهای فیلمهای متفاوتش را.
او ترجیح داد نقشهایی خاص در فیلمهای فیلمسازان توانمندی که از قابلیتهای بازیگری او بیشتر استفاده میکردند را بپذیرد هرچند که نقش اصلی نباشند. حضور در نقش تیمسار فلاحی در «چه» حاتمیکیا و رضاشاه در سریال «در چشم باد» جعفری جوزانی نشان از بازیگری جذاب و توانا داشت که در آستانه هفتادسالگی هنوز قابلیتهای زیادی دارد، خصوصاً نوسانات نقشی چون رضاشاه در سالهای پایانی سلطنتش که با بازی گیرای راد، علیرغم زمان نسبتاً محدود، تبدیل به یکی از نقاط عطف سریال در چشم باد شد.
دریکی، دو دهه اخیر هرازگاهی خبرهایی از فعالیتهای جدید او به گوش میرسد ولی هنوز نقش و فیلم و کارگردانی که سبب شود تا دوباره بهروزهای اوجش برگردد پیش نیامده.
شاید از بدشانسی اوست که فیلمنامه دست تنهای کیمیایی حدود یک دهه پیش به سرانجام نرسید تا دوباره بتواند همچون سفر سنگ و خط قرمز با فیلمسازی کار کند که قدر بازی او را میداند.
هنگام تماشای «خائن کشی» جدیدترین فیلم کیمیایی (که اخیراً با تدوینی جدید بهصورت سریال به نمایش درآمد) به این فکر میکردم که اگر کیمیایی (که بهترین بازیهای شماری از بازیگران مهم را در فیلمهای او به یاد داریم) برای نقش سهراب، آدم مرموزی که با همه دستهها و گروهها ارتباط دارد بهجای مهران مدیری از سعید راد استفاده میکرد هم فرصت خوبی برای راد بود تا با اکسیر فیلمسازی بازیگر شناس جنبههای دیگری از تواناییاش را بروز دهد و هم نقش (و بهتبع آن فیلم) چقدر مؤثرتر از کار درمیآمد.
هرچند در شرایط مغشوش کنونی تولید فیلم که سیطره فیلمها و بازیگران کمدی از یکسو و هزینههای سرسامآور تولید از سویی دیگر فیلمها و فیلمسازان مستقل و خوب را به حاشیه رانده، آنچنان عرصهای برای عرضاندام بازیگرانی چون سعید راد فراهم نیست. حیف از ویولن خوشدستی چون او که قدرش دانسته نمیشود. برای او آرزوی سلامت داریم.
امید جوانبخت