نگاهی به نمایش «آواز عاشقانه دختر دیوانه»

آواز

تئاتر بدنه

گویی آن شکلی از اشرافیت که در رمان «ریش آبی» املی نوتوم بازنمایی می‌شود، نفسش به شماره افتاده و روزگارش به پایان محتوم خویش نزدیک شده است.

شمایل این اشرافیت در حال زوال اروپایی، به میانجی خلقیات «دُن المیریو» نمایان می‌شود که زندگی مرموز و انزواطلبانه‌اش با وفاداری به مسیحیت کاتولیک همراه شده و رابطه‌اش با زنان را معنایی تازه بخشیده است.

دُن المیریو ثروتمند و عزلت‌نشین، دل‌زده از اشرافیت اروپایی دیرزمانی است که در خلوت‌خانه‌ پناه گرفته و تنهایی خویش را با ابراز عشق به زنانی می‌گذراند که شرط او را برای هم‌خانه شدن پذیرفته‌اند.

رمان‌نویسی چون املی نوتوم، حکایت فولکوریک مشهوری را برای نوشتن انتخاب کرده که به «ریش آبی» معروف است: «روزی روزگاری در سرزمینی دور مردی زندگی می‌کرد که از مال‌ومنال دنیا هیچ کم نداشت. کاخی مجلل، خانه‌های ییلاقی اعیانی، ظروف نقره و طلا و اسب‌های اصیل و… اما افسوس! از بخت بد این مرد ثروتمند، ریشی آبی داشت که تمام زنان و دختران را از او فراری می‌داد. البته ترس زن‌ها علت دیگری نیز داشت: ریش آبی تابه‌حال چندین همسر اختیار کرده بود که همگی پس از مدتی ناپدیدشده بودند و هیچ‌کس ازشان خبری نداشت.»

آواز
طلا معتضدی نویسنده آواز عاشقانه دختر دیوانه سعی کرده اقتباسی قابل‌اجرا از رمان ارائه کند

رمان «ریش آبی»، شرح عاشقی و مصائب پیش‌بینی‌ناپذیر دُن المیریو است با دختری زیبا و باهوش به‌نام ساتورنین. رابطه‌ای ستودنی و خطرناک مابین دختری از طبقه متوسط جامعه با یکی از اشراف‌زادگان مشهور اروپا که فرجامی تراژیک اما درنهایت عادلانه می‌یابد.

این وصال و جدایی، استعاره‌ای است از ناممکن بودن یک رابطه برابر. همچنین استعاره‌ای است از پایان اشرافیتی که قافیه را به سرمایه‌داری باخته و این روزها ترجیح داده از جامعه فاصله گرفته و به خلوت قصرهایش پناه برد.

گریزی از این اضمحلال وجود ندارد و دُن المیریو به‌عنوان یکی از مشهورترین نمایندگان این طبقه در حال حذف تاریخی است.

طلا معتضدی در جایگاه نمایشنامه‌نویس سعی کرده اقتباسی قابل‌اجرا از رمان ارائه کند. ناگزیر در این خوانش دراماتیک، چیزهایی حذف‌شده و صحنه‌هایی کنار گذاشته‌شده است. بیشتر حذفیات مربوط است به مکالمات فلسفی و الهیاتی ساتورنین و دُن المیریو، بنابراین وجه اندیشگانی نمایشنامه نسبت به رمان «ریش آبی» کمتر است و درنتیجه تضادهای طبقاتی و ایدئولوژیک این دو عاشق و معشوق، چندان‌که باید آشکار نمی‌شود.

روایت آواز عاشقانه یک دختر دیوانه بیشتر بر مسائل عاطفی تکیه دارد و از تضادهای هستی شناختی‌ دور شده است. البته گریزی از این تقلیل‌گرایی نیست و زمان کوتاه یک نمایش، اجازه نمی‌دهد پیش‌ازاین به سویه‌های پیدا و پنهان ماجرا پرداخته شود.

بنابراین نمایش «آواز عاشقانه یک دختر دیوانه» از شوخ‌طبعی، حاضرجوابی، ماجراجویی و خودآگاهی ساتورنین می‌کاهد، همچنین اشراف‌منشی دُن المیریو را چنانکه باید بازنمایی نمی‌کند.

آواز
روایت آواز عاشقانه دختر دیوانه بیشتر بر مسائل عاطفی تکیه دارد و از تضادهای هستی شناختی‌ دور شده است

الناز شاکردوست باآنکه در سینما چهره موفقی است و توانسته در این سال‌ها باپشتکار و ممارست، نقش‌های ماندگاری را خلق کند، اما به نظر می‌آید هنوز با واقعیت یک اجرای صحنه‌ای به‌تمامی نتوانسته کنار بیاید.

از حضور در نمایش «غسالخانه»، چند سالی گذشته و این بازیگر موفق پروژه‌های سینمایی، در این مدت طولانی از صحنه تئاتر دور بوده و لاجرم این قضیه بر کیفیت بازی‌ صحنه‌ای‌اش تأثیر گذاشته است.

الناز شاکردوست نشان داده، بازیگر بااستعدادی است و می‌تواند با حضور بیشتر بر صحنه تئاتر، نقش‌های متفاوت و دشواری را بازی‌ کند. به‌هرحال کیفیت بازیگری بر صحنه تئاتر استلزامات دیگری می‌طلبد و به نسبت سینما، تکنیک‌های متفاوتی را نیاز دارد.

این مسئله برای نوید پورفرج هم به شکل دیگری اتفاق افتاده و او هم نتوانسته حال‌وهوا و ژست‌های اشراف‌منشانه دُن المیریویی را چنانکه باید، بر صحنه اجرایی کند. بیشتر با یک مرد مغرور روبه‌رو هستیم که در مواجهه با زنی که دوستش ‌دارد، انعطاف لازم را نشان نمی‌دهد و نمی‌خواهد از موضع فرا دستانه‌اش فاصله بگیرد و گاهی از سر استیصال و نیاز، عشق ساتورنین را تمنا کند.

الناز شاکردوست نشان داده، بازیگر بااستعدادی است و می‌تواند با حضور بیشتر بر صحنه تئاتر، نقش‌های متفاوت و دشواری را بازی‌ کند. به‌هرحال کیفیت بازیگری بر صحنه تئاتر استلزامات دیگری می‌طلبد و به نسبت سینما، تکنیک‌های متفاوتی را نیاز دارد.

از این ‌باب اجرا از رمان عقب است و امیلی نوتوم بامهارت توانسته یک حکایت مشهور فولکوریک را با روایتی جذاب، معاصر ما کند. باآنکه به لحاظ بصری با اجرایی چشم‌نواز روبه‌رو هستیم، اما اقتباس طلا معتضدی از رمان «ریش آبی» که به حذف گفت‌وگوهای مهم الهیاتی و فلسفی شخصیت‌ها منتهی شده، به همراه شیوه بازی‌ بازیگران تا حدودی موجب خستگی و ملال تماشاگران شده است.

آروند دشت‌آرای و مارین ون‌هولک ترجیح داده‌اند به‌تناوب، با وقفه انداختن درروند اجرا، آن‌هم با اجرای رقص مدرن، استفاده از موسیقی و نورپردازی و نمایش تصاویر متنوع، بر این ملال زدگی و یکنواختی چیره شوند. ازقضا اجرا در این دقایق پر از انرژی و بدن‌های رقصان، از جا دررفتگی و گسست را تجربه می‌کند.

دقایقی که دُن المیریو و نوکرش، مِلن با بازی خسرو پسیانی، به بدن خویش پیچ‌وتاب می‌دهند و ناگهان فضایی یکسره تازه و تماشایی از بدن‌های متحرک می‌سازند.

اجرا در این لحظات، سبک‌بال شده و علیه منطق علت و معلولی می‌آشوبد و بار سنگین زبان و مناسک اشرافیت را کنار می‌نهد.

طراحی صحنه نمایش آواز عاشقانه یک دختر دیوانه از امکانات و سخت‌افزار نمایش «پدر» استفاده کرده است. نوعی منطق اقتصادی در استفاده از امکانات موجود و کاهش هزینه‌ها.

آواز
الناز شاکردوست به نظر می‌آید هنوز با واقعیت یک اجرای صحنه‌ای به‌تمامی نتوانسته کنار بیاید

البته اینجا از جابه‌جایی‌های صحنه‌ای نمایش «پدر» چندان خبری نیست و کم‌وبیش با نوعی ثبات روبه‌رو هستیم. در نمایش «پدر» با شدت یافتن زوال عقلی مرد ۸۰ ساله‌ای چون آندره با بازی رضا کیانیان، مدام شاهد جابه‌جایی سازه‌های عظیم‌الجثه صحنه بودیم.

استعاره‌ای از ذهن مشوش و در حال نابودی آندره؛ اما اینجا صحنه، به ثبات و ماندگاری احتیاج دارد و اغلب اتفاقات روی میز درازی به وقوع می‌پیوندد که عرض، سالن اصلی را پرکرده است. اینجا هم مانند نمایش «پدر»، استفاده از تصاویر گرافیکی حدومرزی نمی‌شناسد و بی‌وقفه تماشاگران را در معرض تصاویر با ربط و بی‌ربط قرار می‌دهد.

گاهی حجم این تصاویر چنان زیاد است که موجب خستگی بصری مخاطبان می‌شود. درنهایت می‌توان گفت این اجرا در جذب مخاطب بسیار موفق عمل کرده است اما از منظر زیباشناسی و مطالعات اجرا، حرکت روبه‌جلویی برای آروند دشت‌آرای محسوب نمی‌شود.

مدت‌هاست که دیگر از اجراهای تعاملی دشت‌آرای خبری نیست و همه‌چیز برمدار تئاتر بدنه و پرفروش می‌گردد. هر دو نمایش سالن اصلی تئاتر شهر -«پدر» و «آواز عاشقانه یک دختر دیوانه»- مورد استقبال تماشاگران طبقه متوسط قرارگرفته و به لحاظ مالی یک موفقیت محسوب می‌شود، اما این تضمین مادی، پیشنهاد تازه‌ای به تئاتر ما نمی‌دهد. اجراهایی به لحاظ بصری زیبا که توان بحرانی کردن نظم نمادین را ندارند.

محمدحسن خدایی

آواز

آیتم های مشابه

یادداشتی درباره نمایش «باغ شب‌ نمای ما» کار هادی مرزبان

مدیر

نگاهی به نمایش «من و گربه پری» کار شهره سلطانی

مدیر

نقشی از جهان در بوم‌های انتزاعی خاطره بیتا وکیلی

مدیر