یک دنیای ارژینال تیم برتونی
کمتر تماشاگری پیدا میشود که در مورد فیلمهای تیم برتون موضع پنجاهپنجاه داشته باشد و بگوید دوست دارم و دوست ندارم؛ این دنیای درهمبرهم اجقوجق خُلوچلی را یا باید عاشقش شد، یا گفت مال بچههاست و آدمهای هپروتی. یا میشود ربطی بین این دنیا با دنیای واقعی پیدا کرد یا باید به اتهام بیدردی و بیاعتنایی به مشکلات «واقعی» کنارش گذاشت.
دنیای اجقوجق و خُلوچلی
حالا وقتی با سریالی سروکار داریم که بهشدت تیم برتونی است، قاعده همان است!
سریال «ونزدی» ماجراهای دختر نوجوانی است به همین نام که عاشق مرگ است اما از هر موجود زندهای سمجتر و سختجانتر است، از مردم متنفر است اما فداکارانه تلاش میکند نجاتشان دهد، از هر نوع آموزش هدفمند و سیستماتیک بیزار است اما از همهچیز سر درمیآورد و در شاخههای مختلف علوم و مهارتهای بشری اطلاعات کاربردی دارد!
ونزدی را آلفرد گاف و مایلز میلر طراحی کردهاند، تیم برتون علاوه بر اینکه تهیهکنندهی اجرایی (و سرمایهگذار) است چهار اپیزود از هشت اپیزود را کارگردانی کرده، اما تمام اجزا و عناصر سریال چنان تیم برتونیاند که نمیتوانیم سهم او را منحصر به همین عناوین درجشده در تیتراژ فرض کنیم. اینکه استاد در دههی هفتم زندگی چنان سرحال است که پای تولید این سریال پرزحمت ایستاده و کار را به بهترین شکل پیش برده باعث مسرت است.
تیم برتون و مؤلفههای همیشگی
نکتهی شوقانگیز در ونزدی این است که یک تیم برتون سرحال و بسیار وفادار به مؤلفههای همیشگی را میبینیم که انگار این سریال را درست بعد از بیتل جوس و ادوارد دست قیچی ساخته. گذشته از شباهت آشکار تم اصلی موسیقی، حرکتهای دَوَرانی فیگورها در تیتراژ، طراحی صحنه و لباس، طراحی چهرهها و بسیاری از جزئیات سبکی، ایدههای مشابه داستانی هم فراوان است.
جذابیت دنیای مردگان
قهرمان اصلی یعنی ونزدی آدامز نسخهی دیگری است از ادوارد که در کنج آن قصر پناهگاهی پیداکرده بود و تمایلی به معاشرت با دیگران نداشت و بسیار یادآور کاراکتر لیدیا در بیتلجوس که نوع لباس پوشیدن، دلبستگیاش به رنگ سیاه و نگاههای خیرهاش از پس سگرمههای همیشه درهم، جینا اورتگا در نقش ونزدی را به رونوشتی از وینونا رایدر در نقش لیدیا تبدیل میکند، با همان دلبستگی به دنیای مردگان و سفر به دیگر سو.
ونزدی از جهتی نشاندهندهی همهی آن تأثیرگذاریها و تأثیرپذیریهاست، از جهت دیگر یک اثر تیم برتونی خالص است. از یکسو منابع الهامبخش تیم برتون را نشان ما میدهد، از سوی دیگر مشخص میکند که همهی اینها چطور به شکلگیری یک دنیای ارژینال تیم برتونی انجامیده؛ تماشاگر سابق، حالا خودش روایت میکند.
اما پیگیری این شباهتها باعث میشود به نکات جالبی دقت کنیم؛ سریال ونزدی متکی است به کاراکترهای مشهوری که چارلز آدامز (طراح و کارتونیست آمریکایی) خلق کرده؛ خانوادهی آدامز که تشکیل میشود از مادری قدبلند و پدری کوتاهقد، پسری به نام پاگزلی و دختری به نام ونزدی که سیاه میپوشند، غیرعادی و ترسناکاند، رابطهی سالمی با همسایهها ندارند و مشکوک به سوابقی در جادوگری، ارتباط با ارواح و شاید چند فقره قتل و جنایتاند. عمو فستر و یک دست بدون بدن بهنام Thing هم از اعضای اصلی خانوادهاند.
وقتی به این خانواده نزدیک میشوی به این نتیجه میرسی شاید برایشان حرف درآوردهاند و قلبی از طلا در پس ظاهر عجیبوغریبشان نهفته است ولی خب البته که بیشتر آدمها ترجیح میدهند به چنین خانوادهای نزدیک نشوند!
خانوادهی آدامز
چارلز آدامز مجموعهای طراحی بر اساس این کاراکترها را در نشریهی نیویورکر منتشر کرد، بعدازآن، داستانهای خانوادهی آدامز شاخ و برگ بیشتری پیدا کرد، در چند فیلم سینمایی، انیمیشن و سریال تلویزیونی روایت شد، وارد فرهنگعامهی آمریکاییها شد و در موسیقی، کتابهای کامیک و عرصههای دیگر هم میشود رد حضورشان را دید.
تیم برتون بهعنوان یکی از همان مخاطبانی که از نوجوانی داستانهای خانوادهی آدامز را دنبال کرده بوده، این تأثیرپذیری را در کنار دیگر ایدههای موردعلاقهاش که از داستانهای ادگار آلن پو و اقتباسهای سینمایی راجر کورمن از این داستانها برآمده، سالها در آثارش استفاده کرده.
آدمهای راندهشده جامعه
از همان انیمیشن کوتاه «وینسنت» که داستان پسربچهای است شبیه ونزدی که از مردم گریزان است و در دنیای خیالی خودش با ارواح و اشباح معاشرت میکند تا لیدیای بیتلجوس، بروس وینِ منزوی در بتمن و ادوارد در ادوارد دست قیچی با همین کاراکترها سروکار داریم تا جلو بیاییم و برسیم به سرگذشت عجیبترین کارگردان تاریخ سینما در ادوود و قصهی یک آرایشگر جنایتکار در سویینی تاد؛ سلسله داستانهایی دربارهی آدمهای راندهشده و مطرود که جامعه کنارشان گذاشته تا در گوشهای به حال خود رها شوند.
کاراکترهایی که ترجیح میدهند در خانهشان به روی دیگران بسته باشد و مردم را با استانداردها و ایدهآلهای همهپسند خودشان تنها بگذارند، جامعه هم گاهی نمایندهای روانه میکند برای حذف اینها و خلاص شدن از شر خودشان و رفتارهای غریبشان.
خانوادهای که در بیتل جوس میبینیم درواقع تلفیق پدر و مادری متعلق به جامعهی متعارف آمریکایی با دختری عضو خانوادهی آدامز است: پدر و مادر میخواهند در خانهی تازه، زندگیشان را بکنند اما دختر ترجیح میدهد خانه را تحویل صاحبان اصلیاش (مردهها) بدهد و خودش هم به دخترخواندهی اشباح تبدیل شود.
رد پای ادگار آلن پو
پای ادگار آلن پو هم که همیشه در میان است: از انیمیشن کوتاه وینسنت که گفتار متنش با پیروی از الگوهای شعر مشهور Raven نوشتهشده بود و با صدای وینسنت پرایس (بازیگر فیلمهای اقتباسشده از داستانهای ادگار آلن پو) خوانده میشد تا بیتل جوس که خود کاراکتر بیتل جوس به لیدیا لقب «دختر ادگار آلن پو» داده بود و ارجاعهای پیاپی همین سریال ونزدی به Raven، باز شدن در انجمن مخفی نایتشید در پشت مجسمهی پو، اسم مدرسه که قافیهی اصلی تکرار شده در شعر Raven یعنی Nevermore است و نمونههای دیگر.
ارجاعهای آگاهانه
ونزدی ارجاعهای آگاهانهای به فیلمهای ساختهشده بر مبنای کاراکترهای خانوادهی آدامز هم دارد و مثلاً انتخاب کریستینا ریچی برای بازی در نقش ضدقهرمان اصلی، شوخی بامزهای با فیلم بری ساننفلد در سال ۱۹۹۳ محسوب میشود که در آنجا کریستینا ریچی نقش خود ونزدی آدامز را بازی کرده بود، حالا در این سریال مقابلش ایستاده.
وقتی درصحنهای به ونزدی میگوید من و تو خیلی به هم شباهت داریم، علاوه بر اینکه میشود به شباهتشان بهعنوان دخترهای دو خانوادهی داستان فکر کرد که دشمن همدیگرند، یاد شباهتشان بابت بازی در یک نقش واحد هم میافتیم.
بنابراین اهمیت دارد که حواسمان باشد سریال ونزدی از جهتی ارجاع مجدد به ظرفیت موجود در داستانهای خانوادهی آدامز و شاخ و برگهایی است که دهه به دهه در طول ارائه شدنهای پیاپی، به اصل قصه افزودهشده، از سوی دیگر همهی اینها از فیلتر ذائقهی خاص تیم برتون در ارائهی این داستانها عبور کرده و تبدیل به چیزی شده که در این سریال تماشا میکنیم.
یک دنیای ارژینال تیم برتونی
ونزدی از جهتی نشاندهندهی همهی آن تأثیرگذاریها و تأثیرپذیریهاست، از جهت دیگر یک اثر تیم برتونی خالص است. از یکسو منابع الهامبخش تیم برتون را نشان ما میدهد، از سوی دیگر مشخص میکند که همهی اینها چطور به شکلگیری یک دنیای ارژینال تیم برتونی انجامیده؛ تماشاگر سابق، حالا خودش روایت میکند. مخاطب نوجوان دههی ۱۹۷۰ حالا خودش وارد دنیای داستانها شده، روایت تازهای میسازد و قراردادهای تازهای به این دنیا اضافه میکند.
ایدهی دیگری هم که در ونزدی به خرده داستانهای قبلی اضافهشده، قرار دادن کل رخدادها در یک مدرسهی غیرعادی است که تا حدودی یادآور هری پاتر و استفاده از هاگوارتز بهعنوان مدرسهی جادوگری است. همانقدر که شاگردان آن مدرسه شامل شهروندانی غیرعادی با قابلیتهایی ناکارآمد در دنیای مدرن محسوب میشدند، اینجا هم جمع گرگینهها و سایرنها و دیگران جمع است. سرنوشت دو مدیر مدرسه هم قابلمقایسه است.
ونزدی برای دوستداران تیم برتون ضیافتی تمامعیار است تا هرچه انتظارش را میکشند عایدشان شوند، با یک گروه بازیگری خوب که درک درستی از نقشهایشان و ریتم اجرا دارند، خصوصاً جینا اورتگا در نقش ونزدی که میدرخشد. امیدوار باشیم نتفلیکس و شرکا پیشاپیش مقدمات تولید فصل دوم را مهیا کرده باشند.
حسین معززینیا