در جستوجوی جامعه انسانی و آرمانی
تئاتر سیاسی را، در وهله نخست میبایست تئاتری انتقادی قلمداد کرد. تئاتری که مؤلفههای حال حاضر سیاست اعم از طبقه حاکم قدرت و سیستمهای اعمال قدرت در آن و همچنین مسائلی چون پیدایش جنگ و صلح را نقد میکند و میخواهد افکار عمومی را با روشنگری و شفافسازی بیدار و آگاه کند. تئاتر سیاسی شاید در کلامش از آزادی بیان و افشاگری شایانذکری برخوردار نباشد؛ ولیکن تمام تلاشش را به کار میبندد تا به شکلی غیرمستقیم و با استفاده از ایهام و اشاره، ناگفتههای مستترش را به گوش مخاطب برساند.
نمایش «پیش از کشتن» به نویسندگی شهرام احمدزاده و با طراحی و کارگردانی آرش دادگر شاید ابتدابهساکن و در ظاهر امر روایتگر نمایشنامههای ادغامشده اورستیا و الکترا باشد؛ اما بهمرور تماشاگر درمییابد که نمایش بستری متافورگونه برای داستانگویی برگزیده است. بنابراین آن چیزی که نمایش «پیش از کشتن» را به یک پدیده تراژیک مبدل میسازد، بازسازی قصه الکترا (اثر سوفوکل) نیست، بلکه ایجاد حس همذاتپندارانهای است که درروند روایت به وجود میآورد و میتوان آن را به عدم جداسازی اعمال تأثیرگذار سیاسی دولت از اقتصاد فرد فرد اعضای آن جامعه مرتبط دانست.
ازآنجاکه آدمهای جهان نمایش، مفهومیت خود را از سیستمسازی طبقه بالادست به دست میآورند، بنابراین برطرف سازی نیاز اولیه آنها یعنی گرسنگی تبدیل به یک اصل و یک ضرورت زیستی بقا برای آنها میگردد. چنانچه نمایش تعارفات مرسوم را کنار میگذارد و بیاهمیت بودن مردمان را تا جایی پیش میبرد که رفع کردن عطش گرسنگی آنها را همقطار با حیوانات تصویرسازی میکند. حتی نمایش نمیتواند موضوع عالمانگی مردمان معاصرش را تاب بیاورد و آنها را صرفاً به کارگران ماشین شدهای تبدیل میکند که حق سواد آموختن را ندارند و نگاه ماشینیستی، از آنها دستگاههای سلاخی بیرحمی میسازد که چون برای آنها کار ایجاد کرده است، نباید از حدود معینشدهشان تعدی و قصور کنند و حتی این موضوع در خط سیر راه رفتن آنها چارچوببندی شده نمایان میشود و بنابراین هیچکس حق ندارد از خط تراز شده و به خط شدهاش خارج شود.
نمایش «پیش از کشتن» را میتوان به الهگان انتقامی تعبیر کرد که خون را با خون میشوید. نمایش بیپرده ابراز میدارد که ضرورت زیستی در حاکمیت پاکسازی است؛ خواه این سلاخی به دست ملکه کلوتایمنسترا با همدستی آیگیستوس (با بازی امین طباطبایی) صورت پذیرد و خواه به دست کاراکترهای الکترا و اورستس به خاطر کشتن پدرشان آگاممنون (با بازی آرش دادگر) انجام شود.
نمایش تیغ و تبر را نیز اصلاح جامعه جهت مدرن شدن مینامد و فلسفه وجودی جنگ را به همان اندازه که برای حاکمیت لازم میداند، از نگاه مردمان بیهوده مفروض میدارد. جنگی که بر سر هلن باشد یا جنگی که بر سر هووی کلوتایمنسترا یعنی کاساندرا باشد یا جنگی که بر سر کاراکتر ایفیگنیا باشد. همه جانیان «پیش از کشتن» بهمرور تبدیل به حیوانات قربانی شدهای میشوند که در بستر زمانهای غیرخطی، کیفر جنایات خود را باید ببینند و ازاینرو دودمان خاندانی بر باد خواهد رفت.
دخترکشی، مادر کشی و معشوقه کشی، همه و همه باعث میشود که این سؤال پیش آید که آیا همیشه پای یک زن در میان است و چگونگی نافذ شدن قدرت در دست مرد و زن در بازههای زمانی مختلف، پرسشگری تمایز در شکل رهبری جامعه را پدید میآورد؟ نمایش در طراحی لباس، غالب بودن و قالب بودن را به الهگان سیهپوشی سپرده است که چه بر تن عوامالناس باشند و چه رخت فرمانده، نمیتوانند به پیشواز و پیشگویی عذابی از پیش تعیینشده و مقدر نروند و مردان دامن پوش را پشت حجاب زنان قد علم کرده جامعه معرفی میکند!
نمایش بهظاهر کهن «پیش از کشتن» به حوزه عمومی مدرنشدهای ورود پیدا میکند و آن مقوله خبر و پیامآوری در بطن جامعه و قدرت مدیا است. جامعهای که جوری بار آمده و بهبیاندیگر مسخشده است که صلح و پیشرفت را باید بهصورت اخبار روزانهای مستمع باشد و بر پیامآوری بیداد و ظلم روی میز کارش چشم ببندد و حتی بابت خبرچینی مواجب و مزد دریافت کند. جامعهای که دستاورد جنگ را حتی با از دست دادن اقوام یا فقدان دست و پای آنها باید غنیمت بشمارد تا از چشم حاکمیتی چون کاراکتر آیگیستوس نمکنشناس قلمداد نشود و به دروغگویی و دزدهای آکاممونها در جیرهبندی غذا عادت کند و خودش را وقف دهد؛ وگرنه حتی روی کروکی جسدشان روی زمین تی کشیده میشود و بهمرور از اذهان عمومی محو خواهد شد.
در چنین جامعه بی آیندهای حتی پیشبینیهای شخصیت کاساندرا برای ملتی بیفایده است؛ زیرا بهخودیخود جنگ و بیعدالتی، آیندهای بهجای نگذاشته است و شعار «مرگ یا رفراندوم» و شبنامهها در نطفه خفه و نیست و نابود میشود.
داستان «پیش از کشتن» باآنکه باستانی جلوه میکند ولیکن مفهوم مکان فیزیکی زمانمندیشده را پس میزند و در جستوجوی جامعه انسانی و البته آرمانی است که پس از مردن خیلیها و مثله شدن آنها به وجود خواهد آمد و پسازآن در پی داشتن یکزبان با مفاهیم مشترک میگردند. جامعهای که بودن و هستن را در ادبیات و نوشتن یافت میکند و اگر در آینده درختی برای نوشتن واقعیت نمودی فاتحان تاریخ وجود نداشته باشد، زبان صفر و یک کامپیوتری را برای ساختن و نگاشتن به کار میبندد!
آریو راقبکیانی