شصت سال پس از مرگ مریلین مونر، ستاره پرآوازه سینما نام او همچنان در صدر رسانهها قرار دارد.
مریلین مونر پیش از آنکه بازیگری ستایش شده باشد، یکی از محبوبترین نمادهای زیبایی و جذابیت جنسی دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ در فرهنگعامه به شمار میرفت. او بانام اصلی نورما جین مورتنسون، بازیگر، مدل و خواننده یکی از مشهورترین شخصیتهای زمان خود محسوب میشد. در سال ۱۹۹۹ انستیتوی فیلم آمریکا، مریلین مونر را در رتبهی ششم فهرست بزرگترین افسانههای نمایشگر زن در دوران طلایی هالیوود قرار داد و مدتها پس از مرگش، همچنان نماد اصلی فرهنگعامه به شمار میرود.
شهرت مریلین مونر پس از مرگش هرگز فراموش نشد و ماجراهای عاشقانه و مرگ عجیبش همچنان موردتحقیق و گفتوگوست. درباره او فیلم و کتابهای مختلفی منتشرشده که هریک سعی در بیان گوشههای تاریک و ناگفتههای تازه از زندگی این ستاره جذاب غمگین داشتهاند.
دختر موطلایی احمق ولی جذاب
اگرچه برخی شهرت مریلین مونر را مدیون بازی در شخصیتهای کمدی «دختر موطلایی احمق ولی جذاب» میدانند اما گرگ شرینر، رئیس باشگاه هوادارن مریلین مونرو معتقد است «او در زندگی واقعی بسیار باهوش و شوخطبع بود و کتابهای فلسفی و عمیقی میخواند.»
زندگی حرفهای مریلین مونر بسیار موفقتر از زندگی شخصیاش بود. او در بیش از ۳۰ فیلم شامل «بعضیها داغشو دوست دارن» و «آقایان موطلاییها را ترجیح میدهند» بازی کرد. برخی از فیلمهای او به موفقیتهای بزرگ دست یافتند و برخی دیگر از فیلمهای کلاسیک سینما به شمار میروند.
نماد فرهنگی
چه چیز باعث درخشش مریلین مونر شد؟ آیا ظاهر او، استعداد بازیگریاش یا مشکلات زندگی شخصیاش بود که او را چنین مشهور کرد؟ برخی کارشناسان موفقیت او را به این دلیل میدانند که او نمایانگر برههای از تاریخ است که تغییرات عظیم فرهنگی در آن اتفاق افتاده است. ویل شیبل، استاد مطالعات فیلم و تصویر دانشگاه سیراکیوز میگوید: «مونرو برای بسیاری بهطورکلی نماد فرهنگی جنسی دهه ۱۹۵۰ است. درواقع زمانی که درخشش او رو به افزایش بود، تغییرات بسیاری در فیلمها و فرهنگعامه درجهت افزایش آزادیهای جنسی در حال وقوع بود.»
همچنان مورد توجه
باگذشت شش دهه پس از درگذشت مریلین مونرو، او همچنان چهرهای بینالمللی و مورد تقلید بسیاری از سلبریتیهای دنیای مدرن است. اخیراً کیم کارداشیان، سلبریتی آمریکایی در مراسم مت گالا لباسی از مریلین بر تن کرد. مریلین این لباس را برای اجرای آهنگ «تولدت مبارک» در زادروز جان اف کندی، رئیسجمهور وقت آمریکا و در حضور وی پوشیده بود. این اجرای مونرو که تقریباً آخرین حضور قابلتوجه او در محافل عمومی بود، در زمان خود به شایعاتی مبنی بر رابطه عاشقانه او با جان اف کندی دامن زد.
باگذشت شش دهه پس از درگذشت مریلین مونرو، او همچنان چهرهای بینالمللی و مورد تقلید بسیاری از سلبریتیهای دنیای مدرن است. اخیراً کیم کارداشیان، سلبریتی آمریکایی در مراسم مت گالا لباسی از مریلین بر تن کرد.
این روزها هم فیلم «بلوند» جدیدترین اقتباس سینمایی از زندگی خصوصی مریلین مونرو به روی پرده سینماها آمده است. کارگردان این فیلم اندرو دومینیک است و آنا دیآرماس در نقش ستاره مشهور هالیوود ایفای نقش میکند. فیلم «بلوند»، با محو کردن مرز بین داستان و واقعیت، زندگی پیچیده ستاره سینمای دهه ۱۹۵۰ آمریکا را با دقت و موشکافی بینظیری به تصویر میکشد. فیلم سعی کرده از ورای آن چهرهی بشاش و لب خندان، موهای طلایی، آرایش غلیظ یکسان همیشگی و سبک ویژه صحبت در میان مردم و روی پرده سینماها تصویر واقعی از زندگی خصوصی فردی با موهای طبیعی تیره به نام «نورما جین» با گذشته و حالی پرمشقت و دلی پردرد و غمگین ارائه دهد.
درونمایه چندگانه
مریلین مونرو متولد یکم ژوئن ۱۹۲۶ در لسآنجلس است. او در فقر بزرگ شد، بدون پدر و مادر. مادرش، همانند مادربزرگش، به روانپریشی دچار بود و از بیماری شیزوفرنی رنج میبرد. جدایی مریلین از مادرش در هشتسالگی اتفاق افتاد. او یک سال در پرورشگاه بود و پسازآن حق حضانتش به دوست صمیمی مادرش، گریس مکی، سپرده شد.
مریلین مونرو در سالهای اولیه زندگیاش نزد زنی بود که حق نداشت او را مادر خطاب کند. او در کودکی بارها پس گرفته و پسزده شد، مورد بیاعتنایی قرار گرفت و نادیده گرفته شد. در طول سالها، نگهداری مریلین مونرو به ۱۱ خانواده مختلف سپرده شد. او در دومین خانه مورد تجاوز قرار گرفت. این تجاوز تأثیرات روانی عمیقی بر او و بهویژه رفتار جنسی او گذاشت؛ او بهطور دردناکی احساس ناامنی میکرد.
مریلین مونرو در ۱۴ سالگی به زنی جذاب تبدیلشده بود و این تغییر چنان او را ازخودبیگانه ساخت که شروع کرد به اینکه خود را بهعنوان دو نفر توصیف کند: دخترکی که کسی او را نمیخواست و دوست جادوییای که در آینه میدید. حالا دیگر او نادیده گرفته نمیشد: موردتوجه مردان بود وزنان پشت سرش حرف میزدند. نورما جین خیلی زود فهمید که جسمش سرمایه اوست.
فقر و زندگی سخت
وقتی مادرخواندهاش ازدواج کرد، او از کنترل مداوم سرپرستانش خارجشده بود. شش سال بعد زیبایی ظاهرش یکبار دیگر مسیر زندگیاش را تغییر داد، شغل او بهعنوان مدل عکاسی سبب شد وارد مرحله جدیدی از زندگیاش شود. حالا مریلین مونرو از ناشناسی، به زن مشهوری تبدیل شد. نهتنها نام جدیدی گرفت بلکه چانه و بینی جدیدی. موهایش به رنگ بلوند روشن درآمد و لباسهایش همتغییر کرد. این وضعیت جدید سبب شده بود دیده شود، حالا به یک نهانگاه تبدیلشده بود. او بعدها گفت: «احساس میکنم همه این چیزها برای کسی اتفاق میافتد که درست در کنار من ایستاده است. من همینجا هستم، میتوانم بشنوم، ولی درواقع این اتفاق برای من نمیافتد.»
مریلین مونروی نوظهور شروع به آموختن هنرپیشگی کرد: به نظر میآمد که حرفه بازیگری کاملاً به او که درهرحال نقش بازی میکرد، برازنده است. اگرچه وضعیت مالیاش تعریف نداشت اما سعی میکرد به زندگی جدیدش ادامه دهد. «هفتهای سیصد دلار درمیآوردم و بیشترش را صرف کلاسهای رقص و آواز و بازیگری میکردم. در یک اتاق زندگی میکردم و هنوز مجبور بودم طوری آشفته زندگی کنم که انگار شغل مشخصی نداشتم. هر هفته مجبور میشدم هفتهای ده دوازده دلار قرض کنم. فقط چیزی که فرق کرده بود این بود که قرضهایم را خیلی سریعتر میتوانستم ادا کنم، حتی گاهی در همان هفته قرضم را تسویه میکردم.»
زندگی در فقر کابوس مریلین مونرو بود. «برای آزاد کردن ماشینم از دست بدهی، مجبور شدم برای یک تقویم چند عکس برهنه بگیرم. برای دختری جوان و زیبا مثل من راههای بهتری برای درآوردن آن پنجاه دلار در هالیوود وجود داشت که لازم نباشد اینطور جلوی دوربین برهنه شود. میدانستم که مردم هم این را میدانند. شبح فقر خیلی بیشتر از ارتکاب به یک گناه مرا مورد تاختوتاز قرار میدهد.»
خود شیفتگی
هویت بخشی به مریلین مونرو از طریق جسمش و این نتیجهگیری که نمیتوان هویت او را جدا از بدنش دید، بهطور غیرقابل بخشایشی جنسیتی است و درعینحال اجتنابناپذیر است. هویت او را به میزان زیادی تفاوت میان درون و بیرون، میان نورما جین تنها و مریلین مونرو توجه طلب تعیین میکرد.
«ترومن کاپوت» در کتاب «کودک زیبا» روزی را توصیف میکند که با مریلین مونرو مانند یک دوست خوب سرکرده بود. در داستان که در سال ۱۹۵۵ در نیویورک روی میدهد، مریلین مونرو همانطور است که دوستان باهم هستند: صریح، بدجنس و شوخ. او به توالت میرود و بعد از ۲۰ دقیقه هنوز برنگشته، ترومن کاپوت به دنبالش میرود. او مریلین مونرو را جلوی آینه میبیند و میپرسد چهکار میکنی؟ مونرو جواب میدهد: دارم به او نگاه میکنم؛ و لبهایش را رژ قرمز میزند.
«جویس کارول اوتاس» در کتابی داستان گونه که درباره او نوشته است، توصیف میکند که مریلین مونروی جوان چطور در آینه مانند یک کودک گناهکار به خودش نگاه میکند؛ نه از روبهرو بلکه از کنار، ترسان از اینکه صورت زشت و حسرت آلود نورما جین را در چهره آرایششده مریلین مونرو ببیند. چشمان زل زده و پرحسرت نورما جین در درون چشمان بهدقت آرایششده مریلین مونرو.
فمینیست یا علیه فمینیسم؟
لویس بنر نویسنده کتاب «شور و تضاد» مریلین مونرو را جزو نخستین فمنیست ها میداند و یکی از نقاط تمایز کتاب خود را با آثار دیگر موجود، همین نکته عنوان میکند. وی برای این ادعا دلایلی را نیز برمیشمارد. باید توجه داشت که جنبش فمینیستی پس از مرگ مریلین مونرو آغاز گشت. باوجوداین، نویسنده او را در زمره اولین فمنیست ها. مریلین کنترل کامل بر تصویر خود در رسانه داشت و به ایجاد کمپانی تهیه فیلم برای مبارزه با سیستم نابرابر و بهشدت جنسی و مردسالار هالیوود همت گماشت.
مریلین مونرو استودیوی خود را ایجاد کرد ولی هالیوود از آن استقبالی نکرد، هالیوود تمایل داشت که او را در نقش کلیشهای «بلوند احمق» ببیند و نقشهای آبکی ملودرام به او بدهد. او میخواست که پلههای ترقی را طی کند و به آن افتخار میکرد، درعینحال هنرپیشه موفقی بود. این درگیریها بالاخره در ۱۹۶۲ منجر به اخراج مریلین گشت. دوروبر این بازیگر خوشسیما مردان کنترلکننده و بسیار قدرتمندی وجود داشتند، ولی درنهایت خود او بود که تصمیم نهایی را در مورد تهیه فیلم میگرفت.
اگرچه لویس بنر مریلین مونرو را جزو نخستین فمنیست ها میداند، اما خود فمینیستها در سالهای ۷۰ دقیقاً به زنانی که مونرو سمبل آنها بود معترض بودند: کسی که برای رسیدن به هدف از جسمش استفاده میکند!
شاید نتوان بهصراحت مریلین مونرو را نماد رهایی زنان در دهه ۷۰ دانست اما میتوان بهعنوان پیشرو شاخهای از فمینیسم امروزه دید؛ فمینیسم ستارههای مشهور امروز که همزمان ایدئولوژیک و تجاری است و برمدار آزادی از طریق بدن میگردد. هنرمندانی مانند بیانسه ادعای مالکیت ظاهرشان رادارند. آنها دقیقاً از طریق بنمایش گذاشتن بدنشان در پوشش و ژستهای جنسیتی تأکید میکنند که این آنها هستند که تعیینکنندهاند. این، درجایی که قدرت درنهایت در دست مردانی است که باید تائید کنند آنها جنسیتی هستند یا نه یک ساختار شکننده است.
مریلین مونرو آزادی لذت بردن جسمش را نمایندگی میکرد؛ اینجا هم یک وجه مشترک با ستارههای معروف امروز وجود دارد، اما جسم مریلین مونرو و تمام کاستیهایش، همچنین سدی در برابر او بودند بهطوریکه او در کتاب «کودک زیبا» به «ترومن کاپوت» میگوید: «من هرگز رل درست، آن رلی که دوست دارم را نخواهم گرفت. ظاهرم علیه من کار میکند. ظاهرم خیلی خاص است.»
مریلین مونرو لکنت زبان داشت و در خواندن مشکل داشت. بیماری رحم داشت. علاوه بر چند سقطجنین چندین بار هم تحت عمل جراحی قرار گرفت. او از بیخوابی رنج میبرد و به دارو و الکل اعتیاد داشت. نمیتواند جز این باشد که او برخی اوقات از بدنش متنفر بود. همینطور وقتیکه باشخصیتش در فیلمها تداعی میشد. بدنش بهعنوان هنرپیشه مهمترین ابزارش بود و سمبل جنسیت بودن باعث میشد که در فیلمها به او رلهای سطحی داده شود.
مریلین شخصیتهای مختلفی را در خود جای داده بود و میتوانست شخصیتی باشد که دیگران از او میخواهند. وی بر روی این پدیده که بتواند نقشهای مختلف را بازی کند خیلی کار کرد. لویس بنر معتقد است که مریلین خود را سوسیالیست میدانست و از جنبش مدنی آمریکا حمایت میکرد. او همواره میگفت که شهرتش را مدیون مردم است و نه هالیوود. او میگوید: «مونرو اگر زنده بود، کودکی را به فرزندی قبول میکرد و از طرفداران حقوق بشر میشد.»
ازدواجهای نافرجام
گریس مکی، فردی که حق حضانت مریلین مونرو را بر عهده داشت، پیشنهاد ازدواج او با جیم دوگرتی را داد. مریلین ۱۶ ساله بود و جیم تازه از دبیرستان فارغالتحصیل و بازیگر فوتبال در دبیرستان بود. در دوران جنگ و پسازآن ازدواج افراد جوان پس از دبیرستان بسیار رایج بود. آنان در ۱۹۴۲ ازدواج کردند و زمانی که جیم به ارتش برای جنگ فراخوانده شد، مریلین به شغل مدل عکاسی روی آورد. در سال ۱۹۴۶ زمانی که آنها از هم طلاق گرفتند، مونرو تبدیل به مدل عکاسی معروفی شده بود که تصاویرش در همه مجلات کشورخودنمایی میکرد.
بین سالهای ۱۹۴۹ تا ۱۹۵۲ عکسهای برهنهای از مریلین مونرو گرفته شد که انتشار آنها در ۱۹۵۳ بر روی صفحات مجله پلی بوی برایش بسیار ناخوشایند و اضطرابآور بود، چراکه عکسهای هیچ هنرپیشهای تا آن تاریخ در هالیوود بهطور برهنه گرفته نشده بود. چاپ این عکسها که بعدها در سر هر کافهای در کشور دیده میشد برای او اضطرابآور بود.
لویس بنر نویسنده کتاب «شور و تضاد» معتقد است یکی از علل ازدواج مریلین با جو دی ماجیو، قهرمان بیسبال در سال ۱۹۵۴ همین عکسها بود که او را بسیار نامطمئن از وضعیت خویش کرد و میتوانست به اخراج او از استودیوی فاکس بینجامد. جو قهرمان بیسبال، مردی مهربان اما خشن بود که خود را مالک مریلین میدانست. زندگی آنان پر از تنش بود و دوران این ازدواج بیش از ۹ ماه طول نکشید.
در سال ۱۹۵۵ ازدواج آرتور میلر نمایشنامهنویس برجسته آمریکایی با مریلین مونرو رخ داد. زندگی آنان ۵ سال به طول انجامید، او سه بار مجبور به سقطجنین شد. این موضوع تأثیرات روحی اسفباری روی مریلین گذاشت و به قرصهایی که پزشک تجویز میکرد اعتیاد پیداکرده بود. آرتور میلر نویسنده نیز آدم سختی بود و در سر صحنه فیلمبرداری دخالت میکرد و به کارگردان میگفت که مثلاً بخشی از فیلمنامه را که مربوط به مریلین است، باید تغییر دهند.
پس از موفقیت در فیلم «خارش هفتساله» در سال ۱۹۵۵ روابط مریلین مونرو با هالیوود به تیرگی گرایید. او از بازی در فیلم «چگونه میتوان مشهور شد» سر باز زد و بهجای آن به نیویورک گریخت تا بامطالعه تحت نظر لی استراسبوگ در استودیوی بازیگران برای همیشه از شر نقش کلیشهای «بلوند احمق» رهایی یابد.
درمجموع او در سی فیلم ایفای نقش کرد که مشهورترین آن «بعضیها داغش رو دوست دارند» است که در سال ۱۹۵۹ تولید شد. این درگیریها بالاخره منجر به اخراج مریلین در سال ۱۹۶۲ شد.
داستان بیپایان: آخرین فیلم مریلین مونرو
وقتی فیلمبرداری فیلم «یکی باید کوتاه بیاید» در سال ۱۹۶۲ شروع شد، هیچکس نمیدانست که این آخرین فیلم مریلین مونرو خواهد بود. کارگردان فیلم از همان اول، گرفتار ستاره فیلم بود چون مریلین مونرو بهطور مرتب صحنه فیلمبرداری را ترک میکرد. قرار بود لی رمیک جانشین او شود، اما دین مارتین، هنرپیشه نقش اول فیلم، با این کار مخالفت کرد.
دو ماه پسازآن جسد مونرو در ۵ اوت ۱۹۶۲ در منزلش در لسآنجلس کشف شد. مونرو هرگز کاندید جایزه اسکار نشد.
مرگ یا قتل؟
آخرین بار که مریلین مونرو در انظار عمومی ظاهر گشت، در ماه مه ۱۹۶۲ بود که ترانه «تولدت مبارک رئیسجمهور» را برای جان اف کندی رئیسجمهور وقت آمریکا خواند. پلیس علت مرگ را میزان بالای نمک اسید باربیروتیک در بدن و براثر خودکشی اعلام کرد.
لویس بنر احتمال خودکشی او را کم میداند، چراکه میگوید او در فرم بسیار مناسبی بود و برنامههای مختلفی برای زندگی داشت. دراینباره شایعههای بسیاری مطرح است. لویس بنر میگوید: «رابرت کندی برادر جان اف کندی و دادستان وقت عالی آمریکا با او رابطه پنهانی داشت. همسایهها و سرایدار اوایل بعدازظهر روز پنجم اکتبر، رابرت کندی را در منزل مریلین دیدهاند. همه گزارشهای پلیس در عرض چند هفته مفقود شد. رابرت کندی با دپارتمان پلیس ارتباط داشت.»
نویسنده کتاب «شور و تضاد» معتقد است که احتمالاً مافیا برای جلوگیری از افشای روابط پنهانی مریلین با جان اف کندی رئیسجمهور و رابرت اف کندی برادر وی، مریلین را به قتل رساندهاند.
در کتاب خاطرات مدیر برنامههای سابق فرانک سیناترا هم آمده است که او همواره معتقد بوده که مریلین مونرو به قتل رسیده است. تونی اوپدیسانو، مدیر برنامه سابق و دوست نزدیک فرانک سیناترا، در کتاب خاطرات خود به نام «سیناترا و من: در ساعات بعد از نیمهشب» مینویسد: «فرانک معتقد بود او (مونرو) را به قتل رساندهاند. او هرگز این واقعه را فراموش نکرد.»
اوپدیسانو ادعا میکند که مریلین مونر اغلب با سیناترا که با او صمیمی بود، درد دل میکرد. پسازآن که برادران کندی در پایان رابطه خود با مونرو، او را طرد کردند، مریلین به سیناترا میگوید که او (مونرو)، «نمیداند چرا آنها پس از قطع رابطه با او، وی را بهکلی کنار گذاشتند.»
مریلین مونرو کمی پیش از مرگ، در کال نِوا لاج در نزدیکی دریاچه تاهو اقامت گزید که سیناترا یکی از مالکان آن بود. در این کتاب گفتهشده است که درواقع، جو دی ماجیو، همسر سابقش او را در این مدت همراهی میکرده است.
در طول اقامت مونرو در این محل، اعلام شد که قرار است او در یک کنفرانس مطبوعاتی شرکت کند اما اجل فرصت نداد. به گفته این کتاب، مونرو قصد داشت اعلام کند که بار دیگر پیوند خود با جو دی ماجیو را از سر گرفته است؛ اما بسیاری معتقدند که او میخواست درباره روابط خود با برادران کندی افشاگری کند. در این کتاب آمده است که سیناترا معتقد بوده که مونرو را به گمان قصد به این افشاگری، ساکت کردهاند.
اوپدیسانو مینویسد: «فرانک معتقد بود که اگر قرار این کنفرانس خبری اعلام نمیشد، مونرو بسیار بیش از اینها عمر میکرد.» در این کتاب آمده است که سیناترا به این نیز معتقد بوده که مریلین مونرو «هرگز» اسرار رابطه خود با جان کندی را افشا نمیکرده، زیرا «هنوز او را دوست میداشته است».
البته این یکی از سناتورهای قتلی است که پس از پنج دهه در هالهای از ابهام فرورفته است.
افشای راز بشقابپرندهها دلیل مرگ مریلین مونرو
در یک فیلم مستند هم ادعاشده مریلین مونرو به خاطر مصرف دارو نمرده بلکه او چون میخواست شواهد وجود موجودات فضایی را فاش کند، کشته شد. شبکه فاکس در گزارشی نوشت، مایکل مازولا کارگردان مستندی به نام «شناختهنشده»، به یک سری «تئوری توطئه» میپردازد که یکی از آنها دلیل احتمالی مرگ مریلین مونرو بازیگر آمریکایی است؛ که چون از وجود بشقابپرنده و موجودات فضایی اطلاع داشت و دولت را تهدید کرده بود که مدارک محرمانه را لو بدهد، کشته شد.
در یک قطعه ویدیو که اولین بار توسط سایت فنآوری «گیزمودو» پیدا شد، برل آیوز، بازیگر ادعا کرده بود که مریلین مونرو از استفاده زیاده از حد داروی مخدر نمرد. دکتر استیون گرییر که موضوع اصلی این مستند است ظاهراً فرمان کشتن مریلین مونرو را در دست داشت چراکه معلوم شده بود مونرو با یک خبرنگار دراینباره مکالمه تلفنی داشت.
مستند «شناختهنشده»، در مورد پروژهای موسوم به «دیسکلوژر پراجکت» است که در مورد بشقابپرنده، موجودات فضایی و اینکه دولت وجود آنها را مخفی نگه میدارد، پژوهش میکند. گفته میشود تاکنون هیچ مقام دولتی این ادعا را تائید نکرده است.
پس از مرگ مریلین مونر هفتهای سه بار گلهای سرخی بر سر خاک وی به مدت ۲۰ سال فرستاده میشد. این فرد کسی نبود جز جو دی ماجیو، معشوقه یکی از پرآوازهترین بازیگران قرن بیستم.
گزیدهای از کتاب مریلین مونرو؛ سرگذشت من[۱]
به اشکهایم توجهی نکرد و مصمم ادامه داد: «مریلین حالا مشکل تو رو با استودیوت میفهمم و حال استودیو رو هم درک میکنم. تو زن جوانی هستی که مدام پالسهای جنسی از خودش میفرسته و این اصلاً ربطی به این نداره که به چی داری فکر میکنی یا داری چی کار میکنی. همه دنیا دیگه این پالسها رو گرفته؛ وقتی روی پرده هستی مدام این پالسها رو میفرستی؛ و برای روسای استودیو فقط این پالسهاست که جالبه. اصلاً هنرپیشه بودن تو براشون مهم نیست. می تونی فقط بیای جلوی دوربین و از خودت این پالسها رو بفرستی و براشون کلی پول بسازی. حالا میفهمم چرا نمیخوان تو رو بهعنوان هنرپیشه، جدی بگیرن. جذابیتهای جنسی تو براشون اهمیت بیشتری داره؛ و تنها چیزی که ازت میخوان اینه که با تصویر گرفتن از جاذبههای جنسیات پول بسازن. دلایل و برنامههای اونا رو میفهمم.»
و به من لبخند زد.
مایکل گفت: «اگر فقط جلوی دوربین بایستی یا از جلوش رد بشی، هیچ بازیای هم نکنی، می تونی کلی پول پارو کنی.»
گفتم: «من به دنبال چنین چیزی نیستم.»
بهآرامی از من پرسید: «چرا؟»
جواب دادم: «چون میخوام یه هنرمند باشم نه یه محرک خلوچل. نمیخوام بهعنوان یه الهه جنسی روی نوار سلولوئید به مردم فروخته بشم. شاید برای چند سال اول خوب بود؛ اما حالا همهچیز فرق کرده.»
[۱]. مریلین مونرو؛ سرگذشت من، به همراه ناگفتهها و فیلمشناخت کامل آثار، ترجمهی حامد ارمجو، چاپ اول، نشر دف، ۱۳۹۸.
حسین تقی پور
حسین تقی پور، نویسنده و منتقد سینما و کارشناس رسانه فعالیت در مطبوعات را با نشریه سینما تئاتر آغاز کرد و مقالات او در نشریات کیهان هوایی، مهر، سینما ویدئو، هفتهنامه سینما ورزش، روزنامه ابرار، روزنامه توسعه و... منتشرشده است. او سردبیر نشریه سینما تئاتر و نشریه «دایره» است.