موزیکالی خوش ریتم
یاسمن خلیلیفرد
وقتی نمایشی بر اساس یکی از مشهورترین فیلمهای تاریخ سینما روی صحنه میرود بیشک توجههای بسیاری را نیز به خود جلب میکند.
«بانوی محبوب من» این شبها بر اساس فیلم کلاسیک موزیکالِ «بانوی زیبای من» به کارگردانی جورج کیوکر توسط گلاب آدینه روی صحنه تئاتر شهر رفته است. هنگامیکه «بانوی زیبای من» در سالهای ابتدایی دهه ۱۹۶۰ میلادی برای نخستین بار در برادوی روی صحنه رفت، بروکس اتکینسون، منتقد مشهور تئاتر، در نیویورکتایمز آن را اثری «باشکوه» و بازی دو بازیگر اصلیاش را «خیرهکننده» نامید. این اتفاق در نسخه سینمایی این اثر نیز تکرار شد و منتقدان بسیاری فیلم را تحسین کردند. پس از اقبال «بانوی زیبا من»، اجراهای متعددی از این نمایشنامه در طول این سالها در کشورهای مختلف روی صحنه رفته است.
جدا از عناصر متعددی که هر نمایشی را شکل میدهد در قیاس با دو گزینه مطرحشده توسط اتکینسون که در حقیقت برگهای برنده اولین اجرای «بانوی زیبای من» در برادوی بودند، میتوان «بانوی محبوب من» گلاب آدینه را نیز اجرایی باشکوه با دو بازیگر اصلی توانمند و البته بازیگران نقشهای مکمل و فرعی متناسب به شمار آورد. درواقع این اقتباس، برداشت شریف و قابلاحترامی از متن اصلی کار است که سعی میکند از تمام پتانسیل محتوایی و فرمیک آن استفاده کند؛ اما دیگر امتیاز جدیدترین تئاتر گلاب آدینه شاید متن آن باشد.
گرچه نمایشنامه وفاداری متقاعدکنندهای به نسخه اصلی (نوشته آلن جی لرنر) دارد اما برگرداندن درست متن از انگلیسی به فارسی و بخشیدن ظرایفی به آنکه تناسبی منطقی با حال و هوا و موقعیت خاص مکانی محل اجرا دارد محاسنی هستند که در متن این اجرا دیده میشود.
بسیاری از موزیکالها تنها در همان نسخههای اصلی برادویی تجربیاتی ناب و پرکشش با نتایج خیرهکننده از آب درمیآیند و اجراهای دیگر آنها نمیتوانند طراوت و درخشش نسخه اصلی را تکرار کند؛ به بیانی اجراهای مختلف از متنی واحد در طول زمان رفتهرفته نخنما و تکراری میشوند اما گلاب آدینه کوشیده است تا در تکتک عناصر اجرایش، خلاقانه و بهدقت عمل کند و گرچه در تلفیق این عناصر آفرینش جدیدی رخ نمیدهد و کار در همان چارچوب معین و تعریفشده متن جلو میرود اما دستکم رنگ و بویی از تکرار یا کهنگی نیز آن را احاطه نکرده است.
گلاب آدینه میکوشد تا با رعایت قوانین خطی قصهگویی و البته در راستای نگاه شوخوشنگ نویسنده، بعد عاشقانه و روابط انسانی کاراکترها را نیز برجسته سازد. مخاطبی که فیلم را تماشا کرده باشد باشخصیتهای نمایش آشناست اما طرح و پرداخت شخصیتها دقیق و بخش معارفه کاراکترها برای مخاطبانی که نسخه سینمایی اثر را ندیده باشند نیز جای شبههای باقی نمیگذارد و درواقع در ساختار نمایش شاهد تردید یا خساست متن در معرفی شخصیتها نیستیم.
میدانیم که وقتی مدتزمان یک اجرا طولانی میشود ممکن است از کشش و جذابیت آن کاسته شود اما «بانوی محبوب من» بیآنکه بخشی از متن خود را کم یا کوتاه کند میکوشد با بهرهگیری هوشمندانه از عناصرش، چیدن و تقسیم درست آنها در سراسر نمایش و حفظ ریتم عملکرد کارآمدی داشته باشد و به بیراهه نرود. به همین جهت حتی آن دسته از مخاطبانی که شاید چندان خوره تئاتر نباشند هنگام تماشایش متوجه گذر زمان نمیشوند. درواقع سیر خطی و پیشرونده زمان نمایشنامه و ساختار اوجگیرنده کلاسیک ارسطویی آن نظمی خوشایند را برای اثر به ارمغان آورده است.
از طرفی انتخاب درست و تعیینکننده موسیقی و قطعات اجراشده در نمایش کمک بسزایی به غنای آن کرده و باعث میشود کار در طول مسیر قصهاش دچار یکنواختی و سکون نشود.
اینکه از موسیقی بهمنظور تغییر آکسسوار صحنه و درواقع تغییر فضاها و موقعیتهای مکانی استفادهشده است نیز انتخاب درستی است و البته حرکات موزون و هدفمند بازیگران روی صحنه حین انجام این تغییرات باعث میشود حضور آنها درصحنه زائد و بی کاربرد به نظر نیاید.
نورپردازی کنترلشده است و قرار نیست به چشم بیاید. درواقع از نورپردازی برای جان بخشیدن به قسمت مشخصی از صحنه استفادهشده و بنابراین نیست که بازی اغراقآمیز نورها توجه مخاطب را به سمت خود جلب کند.
فیلم «بانوی زیبای من» (جورج کیوکر) اثری خوشساخت با ریتمی درست و فضایی سرخوشانه است که مضامین انسانی خود را در بستری طنزآلود و شاد و با حفظ فاصله از واقعیتهای موجود در جامعه و تلخیهای آن به تصویر میکشد. گلاب آدینه در اجرای خود بهرغم آنکه سالها از انتشار متن اصلی اثر گذشته است، فضایی وفادار به آن را خلق میکند؛ فضایی بهدوراز تلخیهای برآمده از رئالیسم جاری در زندگی روزمره آدمها. به عبارتی در این اجرا ماجرای ساده و رونده متن اصلی بههیچوجه کش داده و پیچانده نمیشود و فضای خلقشده در آن با فرم و درونمایه متن همخوانی دارد. به عبارتی پیرنگ ساده با فرمی متناسب جلو میرود و این دو نه در طول، بلکه در عرض یکدیگر حرکت میکنند.
شاید برخی تماشاگران انتظار تماشای نسخهای متفاوت یا تغییریافته از «بانوی زیبای من» را داشته باشند که در این صورت نسخه فعلی نخواهد توانست آنها را قانع کند. الیزا دولیتل از کاراکترهای ماندگار تاریخ سینماست. میدانیم که خصوصیات ظاهری و درونی کاراکتر در مسیر قصه عوض میشود و این تغییر صدوهشتاد درجهای باید در بازی بازیگر به شکل واضحی نمودار شود و درعینحال توی ذوق نزند. نورا هاشمی در ارائه این نقش و عبور آن از خود سنگ تمام گذاشته است.
انتخاب بازیگر متناسب با نقش است و او از پس ترسیم درست دگردیسی الیزا بهخوبی برمیآید؛ ضمن آنکه همگام با متن پیش میرود و در بخشهای موزیکال اثر بهقدر کافی از خود خرج میکند. بده بستانهای سهنفره الیزا، پروفسور هیگینز و کلنل پیکرینگ از بخشهای جذاب نمایش است که با بازی یکدست و همبافت بازیگرانش خوب از آب درآمده است.
اعتماد