اطمینان خاطر آستین از اینکه اخلاقیات در آخر پیروز میشود، ستودنی است
اگر تنها یک نویسنده وجود داشته باشد که خواندش به من نهایت آرامش را میدهد، جین آستین است. مجموعه تمام آثار او، هدیه تولد پانزدهسالگیام، در تمام این مدت، با صفحاتی که حالا فرسوده شده، با من بوده است. ممکن است ورقهای کتاب روبهزوال باشند، اما کلمات آن زمان نمیشناسد. نثر تند و هوشمندانه آستین، طنز و کنایههایش و اطمینان خاطر از اینکه اخلاقیات در آخر پیروز میشود مثل ترکیب یک قطعه کیک، حمام گرم و نوازش یک بچهگربه، همه در شمایل یک کتاب است.
دلتان میخواهد تصور کنید نویسندهای که قهرمانان پر شروشوری مثل الیزابت بِنِت و اِما وودهاوس را خلق کرده، خود، یک زندگی درخشان و دلپذیر داشته و کتابهایش، همانطور که در نگاه اول به نظر میرسد، خالی از سایههای سیاه است، اما همانطور که کتاب جدید هلن اِیمی (انتشارات اَمبرلی) یادآوری میکند، حقیقت بهمراتب تیرهتر از این است.
اِیمی گمانههایی را که در مورد آستین وجود داشته، ازجمله اینکه نبود خواستگار او را به یک زندگی تنها سوق داده رد میکند و مینویسد: «یک اسطوره دیگر که توسط نویسندگان اولیه بیوگرافی آستین ازجمله خواهرزاده او ثبتشده، اما واقعیت ندارد، این است که زندگی آستین آرام و خالی از مشکل بوده است. خانواده آستین، مثل هر خانواده متعارف دیگر، به سهم خود رنجکشیده و در سوگ عزیزان نشسته بودهاند.»
این تراژدیها شامل مرگ زودرس توماس فاولر، نامزد کاساندرا خواهر بزرگتر و موردعلاقه آستین از تب زرد بود که گفته میشود جین در میان تعداد چشمگیر مردان و روابط نافرجام، نسبت به او احساساتی جدی داشته است. اِیمی میگوید مرگ بر اثر زایمان چنان معمول بود که جین مرگ دو زن محلی را که در حین وضع حمل جان سپرده بودند، از زن برادر باردارش که با نگرانی منتظر تولد نخستین کودکش بود، پنهان کرد. زن برادر دیگرش، الیزابت آستین، به دنبال یک دوره بارداری مشکل، چند روز پس از تولد یازدهمین کودکش بهگونهای غیرمنتظره درگذشت. دخترش، فَنی، در دفترچه خاطراتش که بخشهایی از آن در کتاب «دختران آستین» آمده، نوشت: «آه، وقایع دردناک امروز! مادرم، مادر عزیزم پس از خوردن یک شام مفصل از میان ما رفت. حالش بشدت بد شد و تنها پس از نیم ساعت درگذشت (خدا به ما رحم کند).»
جین آستین در سال ۱۷۷۵ متولد و در سال ۱۸۱۷ در سن چهلویکسالگی بر اثر آنچه خودش ناراحتی صفرا تصور میکرد، اما احتمالاً بیماری اَدیسون یا ناهنجاری شدید غده فوق کلیوی یا سرطان غدد لنفاوی بوده، درگذشت. عمرش پیش از آغاز دوره داروهای مدرن به پایان رسید. دوره، دوره عطارها، آب معدنیهای بیفایده، زالو برای سردردهای مادرش، صدای جیغ خواهرزادهاش در دندانسازی و مرگهای ناگهانی بود. ممکن است در بریتانیای قرون هجده و نوزده رفتار اجتماعی و طرح کلاهها دلپذیر بوده باشد، اما این دوره برای ترسوها ساخته نشده بود. این واقعیت حتی برای طبقه اشراف که جین عضوی از آن بود و درباره آن مینوشت هم غیرقابل تغییر بود. ایمی مینویسد: «در قرن هجدهم، سطح زندگی برای طبقه بیبضاعت بهمراتب دشوارتر از قرونوسطی بود.» و «زندگی مبارزهای سخت برای حفظ بقاء بود.»
چگونه واقعیتهای سخت زندگی در اوایل قرن نوزدهم به نثر رنگین آستین راه یافت؟ پاسخ این است: غیرمستقیم. محبوبترین کتابهای او همه درباره عشق و احساسات است که او در ابتدا برای سرگرمی خانواده و تشبیهشان باشخصیتها و خط داستان مینوشت. نماد اصلی این زمان پرمخاطره، تعداد قابلملاحظه شخصیتهای مصیبتزده، زنان بیوه، مردان زن ازدستداده و کودکان یتیم است. نماد دیگر، اینکه پایان هر داستانی نه ازدواج بلکه تنها خواستگاری است. هرچند این بخشی به خاطر اصول جاافتاده ادبی و اجتماعی وقت بوده، اما همچنین حاکی از آن دنیایی است که در آن ازدواج به معنی از دست رفتنی خوفناک بوده است. آیا الیزابت بِنِت بهعنوان خانم دارسی «برای همیشه بهخوبی و خوشی» زندگی میگذراند؟ اگر قرار بود، بدون دسترسی به کمکهای پزشکی، یازده بار پشتهم باردار میشد و وضع حمل میکرد؟
این سؤالی نیست که وقتی برای رفع ناراحتی یا غم به کتاب «غرور و تعصب» پناه میبرم از خودم میپرسم؛ اما خواندن برداشت اِیمی از زندگی جین آستین و خواهر بزرگترش، از مجموعه دقیق نامهها و تکههای دفترچههای خاطرات، حال و هوای کتابهای او را مشخصتر میکند: از یکسو، ازدواج بهعنوان یک محاسبه ذهنی، به معنی اینکه نباید تحمیلی برای خانواده بود و از سوی دیگر امید به ازدواج با عشق، تم آشنای کتابهای آستین و محور زندگی خصوصی او بود. آستین با عدم توانایی پدرش به دادن جهیزیه به دخترانش، در موقعیتی شبیه به خواهران بِنِت قرار داشت: در ابتدا خواستگاری مردی ثروتمند را بدون آنکه احساسی به او داشته باشد، پذیرفت، اما روز بعد این خواستگاری را رد کرد. اگر فکرش را بکنید، چیزی وحشتناک در حاشیه خط اصلی داستان «غرور و تعصب» میبینید. شارلوت لوکاس باهوش و دوستداشتنی ازدواج با آقای کالینز تهیمغز و لوده را به زندگی یک «پیردختر» متکی به خانواده ترجیح میدهد.
داستانهای آستین، همه، به خواستگاری و پیشنهاد ازدواج ختم میشوند. نه به خاطر آنکه رمانتیک است، بلکه به این دلیل که برای زنانی که او در موردشان مینوشت، یک «بله» یا یک «نه» تنها تصمیمی بود که در تمام عمرشان میگرفتند: زندگی خصوصی، محل زندگی، دوستیها، برنامه کار روزانه و تحصیل جدی همه «بهدوراز زنانگی» تلقی میشد. دنیای افسانهای جین آستین، این بختآزمایی بیرحمانه بازار ازدواج را به بهشتی آرامبخش و منظم مبدل کرد که در آنیک آقای دارسی به همه الیزابت بنتها تعادل بخشیدند، یک فردریک وِنت وُرث محکم برای همه «آن» الیوتها وجود داشت و یک ادموند برترام پاکدامن برای همه فَنی پرایسها.
به نظر میرسد جین آستین به این نتیجه رسیده بوده که یک زندگی خانوادگی خوب با خواهرش، خواهرزادههای بیشمار و وقت کافی برای نوشتن، امنتر از ازدواج در دنیای واقعی است. آستین در تمام طول بیماریاش به نوشتن ادامه داد. کتاب «ترغیب»، آخرین اثر او، شش ماه پس از مرگش در سال ۱۸۱۷ منتشر شد. دویست سال پس از درگذشتش، آثار جین آستین همچنان آرام میکند و الهام میبخشد، اما سایههای بسیاری در لابهلای خطوط کتابهایش در حرکت بودهاند.
سری رَدفورد
مرگ با آرسنیک
جین آستن، اغلب زنان همدوره خودش را به خاطر سبک دراماتیک و خستهکننده قصههای عاشقانهشان دست میانداخت.
مدتی قبل در آستانه دویستمین سالگرد مرگ جین آستن، نویسنده محبوب و تأثیرگذار انگلیسی قرن نوزدهم نامهای که او به خواهرزادهاش نوشته به قیمت دویست هزار دلار در یک حراجی به فروش رفت.
این نامه به تاریخ ۳۰ ماه اکتبر سال ۱۸۱۲، دیدگاه آستن به سبککار ریچال هانتر، نویسنده رمانهای گوتیک آن دوران را نشان میدهد. آستن در این یادداشت به برادرزادهاش، نامهای خیالی و پر طعنه به این همکار خود نوشته و شخصیتهای تکراری و کلیشهای داستانهای او را مسخره میکند. آستن و برادرزادهاش هر دو اعتراف میکنند که از خواندن کتاب «لیدی مک لارن» ریچال هانتر لذت بردهاند اما به شیوه شخصیتپردازی نویسنده میخندند.
کتاب «لیدی مک لارن» هفتصد صفحه است و در چهار جلد منتشرشده است. آستن در بخشی از نامه خیالیاش مینویسد: «اگر خانم هانتر میدانست خانم جین آستن چقدر از موضوع داستان لذت برده قطعاً لطف میکرد و چهار جلد دیگر هم در مورد خانواده فلینت مینوشت» جین آستن، اغلب زنان همدوره خودش را به خاطر سبک دراماتیک و خستهکننده قصههای عاشقانهشان دست میانداخت.
او تواناییهای ادبی خودش را بهخوبی میشناخت و با خواندن کتابهای متفاوت یاد گرفت از چه چیزهایی پرهیز کند تا داستانهایش جالب و خواندنی شوند. جین آستن بین سالهای ۱۸۱۱ تا ۱۸۱۶، با نگارش چهار رمان «عقل و احساس»، «غرور و تعصب»، «منسفیلد پارک» و «اما» نام خود را بهعنوان نویسندهای صاحب سبک به ثبت رساند. سبک منحصربهفرد جین آستن در شیوه نگارش اوست که صدای راوی را با عمیقترین احساسات شخصیتهای قصه پیوند میزند. با خواندن داستانهای جین آستن میتوان پا جای پای شخصیتها گذاشت و درعینحال، با نگاهی انتقادی و از فاصله به مسائل نگریست و جنبههای مختلف آن را دید.
احتمال مرگ با آرسنیک
جین آستن در هجدهم ماه ژوئیه سال ۱۸۱۷ در چهلویکسالگی از دنیا رفت و علیرغم تلاشهای مورخان هنوز علت مرگش مشخص نشده است. چندی پیش، مقالهای در وبسایت کتابخانه بریتانیا منتشر شد و تئوری تازهای را در مورد علت مرگ جین آستن مطرح کرد. در این مقاله علت احتمالی مرگ جین آستن مسمومیت با آرسنیک عنوانشده است که میتواند از آب آلوده باشد و یا ناشی از اشتباه پزشکی باشد. در سال ۱۹۹۹، یکی از نوادگان جین آستن میزتحریر او را به کتابخانه بریتانیا اهدا کرد. در این میز، سه عینک طبی با عدسیهای محدب برای چشمهای دوربین کشف شد که دوتای آن شمارههای بالا داشت.
جین آستن در نامههایی که در سالهای آخر عمرش نوشته از ضعف بینایی گله کرده است. همچنین، احتمال اینکه آستن آبمروارید داشته زیاد است؛ بیماری که علتش میتواند دیابت و یا مصرف برخی از مواد شیمیایی از قبیل آرسنیک به مدت طولانی باشد. ازآنجاییکه در آن دوران، درمانی برای دیابت پیدا نشده بود و افراد مبتلابه این بیماری در سن پایین از دنیا میرفتند، احتمال مسموم شدن جین آستن با آرسنیک زیاد است. البته این بدان معنا نیست که کسی از روی قصد او را مسموم کرده چراکه در قرن نوزدهم بسیاری از داروها، حاوی آرسنیک بودند.