بازیگران خوب در تلاشاند تا زندگی را کشف کنند
«جک نیکلسون بازیگر بسیار بزرگی است. به نظر من شجاعترین است. او از مورد تحسین قرار گرفتن تا موردعلاقه بودن تا موردتقدیر قرار گرفتن تا موردستایش قرار گرفتن تا محبوب بودن پیش رفته است. حالا محبوب است. او آماده است که هر چیزی را که نقش میطلبد انجام دهد و هر کاری که میکند بهخودیخود جذاب و جالبتوجه میشود.»
جان فورمن، تهیهکنندهی فیلم شرف خانواده پریتزی
بازیگران خوب در تلاشاند تا زندگی را کشف کنند و این چیزی است که من سعی در انجامش داشتم
جک نیکلسون آخرین بازمانده بازیگران نسل طلایی سینما محسوب میشود که این روزها هشتادوپنجسالگیاش را جشن میگیرد. او که زندگی هنریاش بهعنوان «پستچی» در کمپانی فیلمسازی مترو گلدن مایر آغاز شد با نقشآفرینی در دهها فیلم، کسب سه اسکار و دریافت شش جایزه گلدن گلوب موفقترین ستاره سینما شد.
جک نیکلسون همچنان یکی از بزرگترین بازیگران سینمای آمریکا به شمار میرود که در اغلب فیلمهایش ویژگیهای فیزیکی خاصی را به نمایش گذاشته و چنان آنها را به مخاطب تحمیل کرده که به نظر میرسد تماشای فیلمی بدون این عناصر مشترک، دیگر چندان لطفی نداشته باشد؛ تصویر سبعیت و جنون، ناآرامی، خشونت از طریق نمایش لبخند و خونسردی.
جک نیکلسون این توانایی و ویژگی میمیکی را داشت که در مقابل معصومیت مک مورفی در «دیوانه از قفس پرید»، توحش و جنون جک در «درخشش» را هم به تصویر بکشد. آن صورت ورم کرده، چشمان پفدار، ابروان شاخدار، دهان نیمهباز، نیمچه موی ریخته شدهای که گرفتار گردباد است، آن نیشخند تلخ و کلام طنزآلود، بعید است که حالا حالاها از یاد کسی بیرون برود.
من غرور زیادی دارم
جک نیکلسون در ۲۲ آوریل سال ۱۹۳۷ در شهر کوچک «نپتون سیتی» از مادری ۱۷ ساله متولد شد. مادر و پدربزرگش برای اینکه دخترشان از عواقب این زایمان لطمه نبیند خودشان را والدین جک معرفی کردند. پدر و مادر حقیقی نیکلسون هر دو در کارهای نمایشی فعالیت داشتند و ازآنجاکه مادربزرگ اصرار به ادامه فعالیت حرفهای دخترش داشت و نمیخواست تولد فرزند مانع این کار شود، رازی شکل گرفت که تا ۳۷ سالگی بر جک پنهان ماند. مادر اصلی به رقصندگی ادامه داد و مادربزرگ برای جک نقش مادری را ایفا کرد. جک نیکلسون تا سالها فکر میکرد مادر و خالهاش، خواهرانش هستند.
پیرمرد و پیرزنی که جک میپنداشت والدینش هستند در حقیقت پدربزرگ و مادربزرگ او بودند و دختری که فکر میکرد خواهرش است درواقع، مادر او بود. حقیقت، زمانی برای او روشن شد که مادر و مادربزرگش مرده بودند. در سال ۱۹۷۴ یکی از روزنامهنگاران مجله تایم که درباره نیکلسون گزارشی را تهیه میکرد، واقعیت را برایش بازگفت.
دوست ندارم مردم مرا بشناسند، برای یک بازیگر خوب نیست
جک نیکلسون از کودکی به بازیگری علاقه داشت و در گروه تئاتر مدرسه نیز فعال بود. پس از پایان دبیرستان، نپتون سیتی را ترک کرد و به لسآنجلس رفت. در آنجا و در سن ۱۷ سالگی نخست در یک مغازه اسباببازیفروشی و سپس بهعنوان «پستچی» در شرکت فیلمسازی مترو گلدن مایر شروع به کار کرد و همچنین به نامههای دوستداران کارتون «تام و جری» پاسخ میداد.
«یک سال زودتر از دبیرستان بیرون آمدم و ازآنجاییکه نمیتوانستم به کالج بروم تصمیم گرفتم که نمیخواهم این کار را بکنم. به کالیفرنیا آمدم جایی که تنها خویشاوندانم آنجا بودند و چون میخواستم ستارههای سینما را ببینم در امجیام در برنامهی کارتونی کاری بهعنوان پادو پیدا کردم. برای مدت چند سال ستارههای سینما را میدیدم و بعد ال تریسکونه و بیل هانا من را به شرکت در برنامه استعدادیابیشان تشویق کردند. ازآنجا به تئاتر پلیرز رینگ رفتم که در آن زمان یکی از معدود تئاترهای کوچک در لسآنجلس بود. قبل از اینکه جادسون تیلور من را به کلاس بازیگری جف کوری ببرد به کلاسی میرفتم که توسط جو فلین آموزش داده میشد. تا آن زمان غیر از تفریح و تماشای فیلمها به چیز دیگری اهمیت نمیدادم … کارهایی که وقتی ۱۷ یا ۱۸ ساله هستید انجام میدهید؛ اما روش کار جف کوری مرا با همهی جنبههای زمینهی آموزشی آشنا کرد.»
باعلاقهای که به بازیگری داشت از «جو پاسترناک» که تهیهکننده شرکت فیلمسازی مترو گلدن مایر بود، خواست بهصورت آزمایشی از او هنگام ایفای یک نقش فیلمبرداری کند. پاسترناک استعداد جک نیکلسون را تائید کرد اما به او توصیه کرد تا در مدرسه هنرپیشگی ثبتنام کند. او نیز در کلاسهای «جف کوری» شرکت کرد و با «ریچارد چمبرلین» و «جیمز کابرن» همکلاس بود.
«بازیگری مطالعهی زندگی است و کلاسهای کوری باعث شد به زندگی همانند هنوز هم برای گفتنش مرددم همانند یک هنرمند نگاه کنم. آنها احساسات درون آدمها را شکوفا میکنند. من با روبرت تاون، کارول ایستمن، جان شانر و بسیاری از افرادی که هنوز هم با آنها کار میکنم ملاقات کردم. از آن زمان بیشتر به بازیگری دلبسته بودهام. فکر میکنم کار فوقالعادهای است، راه خوبی برای گذراندن زندگیتان است.»
از نصیحت کردن متنفرم
جک نیکلسون در سال ۱۹۵۸ با راجر کورمن، کارگردان و تهیهکننده مستقل که فیلمهایی با هزینه کم تولید میکرد آشنا شد. کورمن کاشف استعدادهای دیگری چون «رابرت دنیرو»، «مارتین اسکورسیزی»، «سیلوستر استالونه» و «جیمز کامرون» نیز هست. نیکلسون ۲۱ ساله در چند فیلم به کارگردانی کورمن جلوی دوربین رفت که با موفقیت چندانی همراه نبود.
در اواسط دهه ۶۰ میلادی نیکلسون به فیلمنامهنویسی رو آورد و فیلمنامه «سفر» را نوشت که به کارگردانی راجر کورمن و با بازی پیتر فوندا، دنیس هاپر و سوزان استراسبرگ در سال ۱۹۶۷ اکران شد. این فیلم به موضوع مواد مخدر میپرداخت. این آشنایی، پای او را به حضور در فیلم «ایزی رایدر» (۱۹۶۹) کشاند.
دنیس هاپر درباره همکاری با نیکلسون میگوید: «جک در سال ۱۹۶۷ فیلمنامهای تحت عنوان سفر نوشت که کورمن آن را کارگردانی کرد. کورمن بابت آن فیلم که من بازیگر اول آن بودم، پولی به من نپرداخت ولی اجازه داد تا در ساخت فیلم با او همکاری کنیم چون همه ما تشنه فیلمسازی بودیم. ما مدتها در انتظار فرصت بودیم و ایزی رایدر این فرصت را به هر دو ما داد. او یکی از بهترین استعدادهای بازیگری است که من در تمام عمرم دیدهام.»
در فیلم «ایزی رایدر» به کارگردانی دنیس هاپر و تهیهکنندگی پیتر فوندا قرار بود نخست جک نیکلسون بهعنوان تهیهکننده در امور اجرایی فعال باشد. ولی وقتی «ریپ تورن» که قرار بود نقش وکیل مدافع دائمالخمر را در فیلم ایفا کند از ایفای نقش انصراف داد، نیکلسون بازی را بر عهده گرفت. موفقیت فیلم با فروش ۱۰۰ میلیون دلاریاش باعث شد برای نخستین بار بازی درخشان نیکلسون موردتوجه بگیرد و درخشش در آسمان هالیوود آغاز شد.
نیکلسون با بازی در ایزی رایدر برای اولین بار نامزد جایزه اسکار (نقش مکمل) شد؛ اما نخستین نامزدی بهترین هنرپیشه مرد اسکار زمانی سراغش آمد که در فیلم «پنج قطعه آسان» (۱۹۷۰) بازی کرد.
تحولات دهه ۶۰ در آمریکا و اروپا همچون جنبشهای صلح، هیپیها و محیطزیست تأثیر خود را بر هالیوود گذاشت و فیلمهای «هالیوود نو» با ستارگانی چون جک نیکلسون، داستین هافمن، دونالد ساترلند و آل پاچینو با اقبال نسل جوان روبرو شدند. فیلمهایی با حضور کارکتر «ضدقهرمان»، تأثیر گرفته از واقعیت و نقشهایی که بر پایه روانشناسی تعریفشده بودند. «پنج قطعه آسان» دومین کاندیداتوری نیکلسون برای اسکار بود. مونولوگ مشهور نیکلسون در سکانس سالاد جوجه این فیلم، دلیل اصلی انتخاب او برای نامزدی اسکار بود. جک در مونولوگی تمسخرآمیز، خطاب به «سالاد جوجه» میگوید؛ هر آنچه را میخواهی، باید به دست آوری.
پس از دو بار کاندید شدن نیکلسون برای جایزه اسکار، حالا نوبت او بود تا ایفای نقش در فیلمهایی چون «پدرخوانده»، «نیش» با بازی پل نیومن و رابرت ردفورد و همچنین فیلم «گتسبی بزرگ» را رد کند؛ اما بازی در فیلم «آخرین مأموریت» جایزه جشنواره فیلم کن را در سال ۱۹۷۴ برای نیکلسون به ارمغان آورد.
یه روزی تو ستاره بزرگی خواهی بود
فیلم «محله چینیها» به کارگردانی رومن پولانسکی در سال ۱۹۷۴ با دریافت جایزه اسکار بهترین فیلمنامه و همچنین نامزدی برای جایزه اسکار در ده رشته دیگر و همچنین دریافت جایزه گلدن گلوب گام دیگری از موفقیتهای نیکلسون و درخشش او بود.
رابرت تاون، فیلمنامهنویس محله چینیها میگوید: «من با جک زمانی آشنا شدم که او در هانا باربرا بهعنوان پیک کار میکرد. او ۱۸ سال داشت و ما در کلاس بازیگری جف کوری شرکت میکردیم. در آن روزها همه او را جکو صدا میزدند و من به شوخی به او میگفتم؛ «یه روزی تو ستاره بزرگی خواهی بود و من برای تو فیلمنامه مینویسم. ما روزهای بدی را میگذراندیم و یادم هست که یکبار تمام شب را بیدار ماند چون مسئول دفتر بیمه به او گفته بود که باید دنبال کاری باشد و بیمه بیکاری دیگر به او تعلق نمیگیرد. در همان روزها بود که انگشت او شکست و او به خاطر اینکه پول نداشت نتوانست آن را معالجه کند.»
فیلم «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» ساخته سال ۱۹۷۵ که در ایران به نام «دیوانه از قفس پرید» شهرت یافته به کارگردانی میلوش فورمن و تهیهکنندگی مایکل داگلاس است که فقط در آمریکا ۱۱۲ میلیون دلار فروش داشت و جک نیکلسون را به اوج قله شهرت جهانی رساند و موفق شد پنج جایزه اسکار را از آن خود سازد.
نیکلسون در طول دوران فعالیتش در سینما به نقشهای بهیادماندنی بسیاری جان داده ولی شخصیت «مک مورفی» دیوانهای از قفس پرید جایگاه ویژه و خاصتری دارد. او بعد از کسب موفقیتهای پیدرپی و دریافت جایزههای مختلف سینمایی بالاخره در سال ۱۹۷۶ برای اجرای بینقص و درخور توجهاش از یک فرد سالم که در آسایشگاه روانی بستری میشود و فرجامش به مرگی دلخراش ختم میشود، موفق شد جایزه اسکار نقش اول مرد را به دست آورد.
فیلمهای «درخشش» به کارگردانی استنلی کوبریک در ژانر وحشت روانشناسانه محصول ۱۹۸۰، پستچی همیشه دو بار زنگ میزند محصول ۱۹۸۱ و فیلم «شرایط مهرورزی» به همراه شرلی مک لین محصول سال ۱۹۸۳ اوج هنرنمایی جک نیکلسون را به نمایش میگذراند. فیلم «شرایط مهرورزی» برنده ۵ جایزه اسکار شد.
چه کسی مرا شرور و عوضی خطاب کرده!
«درخشش» استنلی کوبریک وجه دیگری از پرسونای جک نیکلسون را به نمایش میگذارد. فیلم در زمان نمایشش مورد استقبال قرار نگرفت و مانند خیلی از کارهای کوبریک، با واکنش تند و بعضاً با لحنی اهانتآمیز منتقدان مواجه شد. آنها نوشتند: «فیلمی که ظاهری پر درخشش دارد اما بیمحتوا است». اگرچه در سال اول نمایش این فیلم، کاندید بدترین کارگردانی و بدترین بازیگر زن هم شد اما عملکرد جک نیکلسون موردتقدیر قرار گرفت و همواره یکی از ماندگارترین بازیهای او به شمار میرود.
«درخشش»، امروز یکی از فیلمهای ترسناک افسانهای تاریخ سینما محسوب میشود. نمایش چشمهای متورم شلی دووال درحالیکه یک چوب بیسبال را مقابل خود با دستانش میچرخاند. برگههای کاغذی که روی آنها بهصورت تکراری و پشت سر هم جمله «کار تماموقت و تفریح و بازی نکردن از جک یک پسر کسالتبار ساخته» تایپشده است و دستآخر در مهمترین صحنه فیلم، جک نیکلسون با صورت عرقریزان درحالیکه همسرش را تهدید میکند و با نگاهی شرربار به وی خیره شده، بدنش با ضربه کشنده تبر شکافته میشود، دهشتناک است.
همیشه به بازی خود در نقش جوکر افتخار میکنم
در فیلم «بتمن» محصول ۱۹۸۹ به کارگردانی تیم برتون، جک نیکلسون در کنار مایکل کیتون و کیم بیسینگر، نمایشی بینظیر از شخصیت جوکر ارائه میدهد. خندهها، شوخیها، بازی با لحن صدا، حرکات بدن، بازی با عضلات صورت و بسیاری دیگر از ویژگیها را نیکلسون به شخصیت جوکر بخشیده است.
تیم برتون درباره همکاری با جک نیکلسون میگوید: «در فیلم «بتمن»، من واقعاً به دردسر افتاده بودم ولی جک دائماً از من حمایت میکرد و به من میگفت؛ فقط به من بگو به چه چیزی احتیاج داری و سعی کن کار را پیش ببری. گاهی اوقات ما تا ۶ برداشت انجام میدادیم ولی او بهقدری خوب بود که دوست داشتم هر شش برداشت را در فیلم داشته باشم»
جک نیکلسون به همراه هلن هانت برای بهترین ایفای نقش اول در فیلم «بهتر از این نمیشه» به کارگردانی جیمز بروکس که در ژانر درام، عاشقانه، کمدی بود در سال ۱۹۹۸ برنده جایزه اسکار و همچنین گلدن گلوب شدند. نیکلسون درمجموع ۱۰۰ جایزه بزرگ و مطرح دنیای سینما را دریافت کرده و ۷۲ بار نیز برای دریافت جوایز گوناگون کاندید شده است.
جک نیکلسون در طول فعالیت هنری خود تهیهکننده ۵ فیلم، کارگردان ۴ فیلم، فیلمنامهنویس ۶ فیلم، ۲۷ ایفای نقش در تئاتر و فیلمهای تلویزیونی و ایفای نقش در ۶۲ فیلم را در کارنامه خود دارد که در تمام آنها درخششی بینظیر از خود به نمایش گذاشت. او پسر طلایی عصر جدید هالیوود و سرشار از سرکشی، ضدقهرمانی و شر تلقی میشود. او علاوه بر بازیگری، نویسنده و نقاش خوبی است و در کلکسیون شخصیاش علاوه بر پیکاسو، دالی و ونگوگ، نقاشیهای خودش را هم قرار داده که واقعاً تابلوهای خوبی است.
با عینک آفتابی من همان جک نیکلسون هستم، اما بدون آن، آدمی چاق و ۶۰ سالهام!
جک نیکلسون از سال ۲۰۱۰ دیگر در فیلمی بازی نکرد. او در این سال در فیلم «از کجا میدانی؟» در نقش پدر یک تاجر که با حکم زندان روبرو است، ظاهر شد. زندگی شخصی نیکلسون مملو از حاشیههایی است که قابلبیان نیست. او در حالی ۸۵ سالیاش را جشن میگیرد که در سال ۲۰۱۳ به دلیل ابتلا به بیماری آلزایمر و از دست دادن تدریجی حافظهاش از دنیای سینما کناره گرفت. ستاره نیکلسون اما خیلی پیشتر و در سال ۱۹۹۷ در پیادهروی مشاهیر هالیوود جاودانه شد. نیکلسون یک کاتولیک است و از حزب دموکرات آمریکا حمایت میکند. او طرفدار سرسخت تیمهای بسکتبال «نیویورک یانکیز» و «لسآنجلس لیکرز» هم است.
دقیقهای که یاد نمیگیرید، مردهاید
جک نیکلسون در پاسخ به این پرسش که آیا هیچ تصویر روشنی از خودتان بهعنوان یک بازیگر ایجاد کردید؟ نقش اول مرد؟ بازیگر شخصیت جوان…؟ میگوید: «هیچوقت به دستهبندی کردن خودم فکر نکردم چون آنقدرها موفق نبودم. بعدازاینکه یک بازیگر چند کار انجام داد سادهدلیاش جزئی از هنرمندی است که باید بیشتر پرورش دهد. بهعنوان یک بازیگر بهتر است همهاش را ندانید چون بیعمق و ملالانگیز میشوید. بهمنظور حفاظت از آن عنصر تجربی در فیلم، زمانی که کار روی فیلم خاصی را شروع میکنم خودم را ابزاردست کارگردان در نظر میگیرم».
من عاشق بازیگریام
راب راینر، کارگردان «چند مرد خوب»(۱۹۹۲) درباره قدرت بازیگری جک نیکلسون میگوید: «بهرغم گروه خوب بازیگران فیلم «چند مرد خوب»، اما او همه را تحت تأثیر قرار میداد. در سکانس دادگاه ما چند برداشت داشتیم ولی هر بار جک سخنرانیاش را باقدرت تمام ایراد میکرد. من به او گفتم که شاید بهتر باشد انرژیاش را برای سکانس بعدی حفظ کند ولی او پاسخ داد؛ «تو متوجه نیستی. من عاشق بازیگریام و نقشهای خوبی مثل این همیشه به من داده نمیشود.»
مارلون براندو افسانهای!
جک نیکلسون شیفته مارلون براندو بود و همواره او را الگویش میدانست. مارلون براندو سالها در محله «مول هلند درایو» بورلی هیلز، همسایه دیواربهدیوار نیکلسون بود. پس از مرگ براندو در سال ۲۰۰۴، نیکلسون ویلای یک طبقهای همسایه مرحومش را به قیمت ۱/۶ میلیون دلار خرید تا بکوبد و ویران کند! او معتقد بود راه یافتن هر آدم علاف و بیکاری به خانه براندو آنهم برای وقتگذرانی از نوع موزهای، بیاحترامی به اسطوره براندو است. پس همان بهتر که منزل دوست دیرینهاش ویران شود.
حسین تقی پور
حسین تقی پور، نویسنده و منتقد سینما و کارشناس رسانه فعالیت در مطبوعات را با نشریه سینما تئاتر آغاز کرد و مقالات او در نشریات کیهان هوایی، مهر، سینما ویدئو، هفتهنامه سینما ورزش، روزنامه ابرار، روزنامه توسعه و... منتشرشده است. او سردبیر نشریه سینما تئاتر و نشریه «دایره» است.