جبران خلیل جبران: زندگی به عقب بازنمیگردد…
راه عشق سخت است و دشوار
هنگامیکه عشق تو را به اشارتی فرامیخواند
رهرو عشق باش
عاشق شو
تیغهای نهفته عشق تو را خسته میکند
نوای عشق چنان تندباد شمال در باغ
رؤیاهای تو را آشفته میکند
اما عاشق شو
جبران خلیل جبران، شاعر، نویسنده و نقاش عرب متولد ششم ژانویه سال ۱۸۸۳ در یک خانواده فقیر مسیحی در منطقهای کوهستانی به نام «البشری» واقع در شمال لبنان است. مادرش زنی هنرمند بود که جبران از ازدواج این زن با همسر سومش به دنیا آمد؛ پدری بدون هرگونه احساس مسئولیت نسبت به فرزند که خانواده به علت این بیمسئولیتی به گرداب فقر و فلاکت افتاد. جبران یک برادر ناتنی و دو خواهر به نامهای «ماریانه» و «سلطانه» داشت که در تمام عمرش به آنها وابسته بود.
فقر و تنگدستی باعث شد جبران در آن دوره نتواند تحصیلات رسمی داشته باشد و تنها آموزش او محدود به دیدارهایی شد که بین جبران و یک کشیش روستایی در جریان بود و نتیجهاش برای جبران، یادگیری اصول مذهب و انجیل و زبانهای عربی و سوری بود.
جبران تنها هشت سال داشت که پدرش به دلیل مشکلات عدیده مالی به زندان افتاد و ورشکست شد به شکلی که حکومت عثمانی همه اموالشان را توقیف کرد. مادر جبران پسازاین اتفاق تصمیم گرفت که با خانواده به آمریکا مهاجرت کند و اینچنین شد که در ژوئن سال ۱۸۹۵ و در سن دوازدهسالگی، جبران به همراه مادر و برادر و دو خواهرش راهی ایالاتمتحده آمریکا شد. او در محله فقیرنشین شهر بوستون ساکن شد و با دستفروشی و دورهگردی روزگار میگذراند. او تنها فرزند خانواده بود که توانست به مدرسه راه یابد و تحصیل کند. دیدار با «فرد هلند دی» در سال ۱۸۹۶ زندگی جبران را وارد عرصهی تازهای کرد و او با اساطیر یونان، ادبیات جهان، نوشتههای معاصر و عکاسی آشنا شد.
دو سال بعد جبران با آنکه آموزش زبان انگلیسیاش به نقطه مطلوبی نرسیده بود به لبنان بازگشت تا زبان و ادبیات عربی و همچنین زبان فرانسه بیاموزد. او در سال ۱۸۹۸ وارد بیروت شد و به «مدرسه الحکمه» رفت. جبران در این دوره کتاب مقدس را به زبان عربی خواند. در این سالها استعداد جبران در نویسندگی و طراحی آشکارشده بود. روحیهای شاعرانه و شیدایی داشت که از صلح و عشق سخن میگفت و با تعالیم کلیسای کاتولیک هم میانهای نداشت.
جبران از دوره نوجوانی شیفته شعر و نویسندگی و هنر شد. پانزدهساله بود که مدیر مجله «الحقیقه» شد و در شانزدهسالگی نخستین شعر خود را در روزنامه جبل به چاپ رساند. او به طراحی نیز علاقه وافری داشت. هفدهساله بود که به طراحی چهره بزرگانی چون عطار و ابنسینا و ابن خلدون پرداخت. جبران در آخرین سالهای اقامتش در لبنان با همکاری یوسفالحویک که از دوستان جبران بود مجلهای به نام «المناره» منتشر کرد که در این نشریه نخستین نوشتههای جبران به زبان عربی منتشر میشد.
جبران در نوزدهسالگی ارتباط عاطفی عمیقی با دختر جوانی به نام «ژوفین پی بادی» که فردی فرهیخته و هنردوست بود برقرار کرد که این زن تأثیرات بسیاری در زندگی جبران گذشته بود. بعدها نیز زنانی در زندگی جبران تأثیرگذار بودند که میتوان به «مری هسکل» و «شارلوت تیلر» اشاره کرد که تأثیرات هنری و فرهنگی و حتی اقتصادی بسیاری بر زندگی جبران گذاشتند.
ماری هسکل مدیر مدارس بوستون بود و باعث شد جبران بتواند دوباره راهی مدرسه شود. جبران در سال ۱۹۰۵ گزیدهای از نوشتههای خود درزمینه موسیقی را در روزنامه «المهاجیر» منتشر ساخت. پسازاین مجموعه دیگری از اشعار خود را در کتابی با عنوان «گریه، خنده و توفانها» به زبان عربی منتشر ساخت.
جبران در سیوپنجسالگی اولین کتاب خود به زبان انگلیسی را به پایان رساند و نام آن را «مرد دیوانه» گذاشت. شنیدن خبر مرگ خواهر و برادر جوانش او را برآشفته ساخت و به کشورش بازگشت و پس از دو سال بار دیگر به فرانسه رفت تا بیشتر از پیش نقاشی بیاموزد. او نزد نقاشی به نام «رودن» مشغول آموزش شد. در این دوره با مکتبهای گوناگون هنر نقاشی آشنا شد و کتابی نیز با نام «الارواح المتمرده» یا «روانهای سرکش» نوشت که در بیروت منتشر شد. این کتاب دولت عثمانی را مضطرب ساخت. کشیشان نیز با این کتاب به مخالفت پرداختند و روزی دریکی از میدانهای عمومی شهر کتاب جبران خلیل جبران را به آتش کشیدند. رودن او را باکارهای ویلیام بلیک نقاش و شاعر انگلیسی قرن هجدهم آشنا کرد و نام «ویلیام بلیک قرن» بر جبران نهاد.
جبران در سال ۱۹۱۰ بار دیگر به آمریکا بازگشت و در شهر نیویورک دفتری بنیاد نهاد که تا سالها پاتوق نویسندگان و شاعران و هنرمندان عرب و دوستان آمریکایی او بود. منتقدان ادبی و هنری بر این اعتقاد هستند که بهترین آثار و اشعار و نقاشیهای جبران خلیل جبران محصول این بیستویک سالی است که او در آمریکا زندگی میکرده است و این بهترینها برای جبران شهرتی جهانی پدید آورد. او در این سالها آثار دیگری همچون «آنسوی خیال» و «بالهای شکسته» را در نیویورک به زبان عربی منتشر ساخته بود اما هیچکدام نتوانست آنچنانکه بایدوشاید از او نویسندهای جاافتاده بسازد تا اینکه در سال ۱۹۲۳ انتشار کتاب معروف «پیامبر» توانست شهرت او را صدچندان کند. از این کتاب در سراسر جهان استقبال فراوان شد.
«فرزندانتان، فرزندان شما نیستند؛ آنان فرزندان زندگیاند که به خویشتن خویش مشتاقاند. آنان بهوسیله شما به این جهان میآیند اما آنها از شما نیستند. اگرچه با شما زندگی میکنند اما از آنِ شما نیستند. شما میتوانید به آنان عشق بورزید، اما نمیتوانید بذر اندیشههایتان را در آنان بکارید، زیرا اندیشه مستقلی دارند. شما میتوانید برای تنشان خانه بسازید، اما روانشان در این خانه نخواهد ماند؛ زیرا آنان به خانه فردا تعلق دارند؛ فردایی که در خواب نیز نمیتوانید دید. میتوانید بکوشید مانند آنان شوید، اما بیهوده است که بکوشید آنان را مانند خود کنید؛ زیرا زندگی به عقب بازنمیگردد و در خانه دیروز به سر نمیبرد.» (برگرفته از کتاب پیامبر)
پیامبر پس از اولین انتشارش در سال ۱۹۲۳ بهطور مداوم تجدید چاپ میشود. این اثر ماندگار و کلاسیک به بیش از ۵۰ زبان ترجمهشده و یکی از پایههای ثابت فهرست پرفروشهای دنیا است. تصور بر این است که تاکنون بیش از دهها میلیون نسخه از آن به فروش رسیده است. اگرچه این کتاب عملاً در فضای آکادمیک ادبیات غرب نادیده گرفتهشده، اما سطوری از آن الهامبخش ترانهها و سخنرانیها بوده و در سراسر جهان در عزا و عروسی خواندهشدهاند.
دکتر محمد صلاح عمری، مدرس ادبیات عرب در دانشگاه آکسفورد، میگوید: «این کتاب به کار لحظات مهمی میآید، مثل هدیهای به محبوب، یا برای تولد، یا در سوگواری. برای همین است که تا این حد گسترده شده و حتی سینهبهسینه نقل میشود».
گروه بیتلز، جان افکندی و ایندیرا گاندی ازجمله کسانی هستند که تحت تأثیر این کتاب قرار دارند. کشیش لوری سو که صدها مراسم عروسی را با خواندن قطعاتی از پیامبر برگزار کرده است، میگوید: «این کتاب برای مراحل مختلف زندگی مردم حرفهایی دارد، این کیفیت جادویی را دارد که هر چه بیشتر میخوانیدش، بیشتر به کلامش پی میبرید».
این کتاب شامل ۲۶ شعر منثور است، اندرزهایی که مردی خردمند به نام المصطفی میخواند. او پس از ۱۲ سال زندگی در تبعید در جزیرهای خیالی برای بازگشت به میهنش منتظر یک کشتی است که مردم جزیره از او میخواهند حکمتش را با آنان در میان بگذارد و از سؤالهای بزرگ زندگی بگوید: مانند عشق، خانواده، کار و مرگ.
محبوبیت این کتاب در دهه ۱۹۳۰ و دوباره در دهه ۱۹۶۰ اوج گرفت، وقتی به کتاب مقدس فرهنگ بدیل بدل شد. پروفسور خوان کول، متخصص تاریخ خاورمیانه در دانشگاه میشیگان و مترجم چندین اثر جبران از زبان عربی، میگوید: «او را در آستان ادبیات انگلیسی راه ندادند. باوجوداینکه کارهای عمدهاش پس از ۱۹۱۸ به زبان انگلیسی بودند و اشعارش یکی از پرفروشترین کتابها در تاریخ آمریکا محسوب میشوند، اساتید ادبیات انگلیسی او را عوامانه شمردند. استادان غربی او را با تحقیر و رک بگویم: مثل یک «کلهپوک» مینگریستند چون برای مردم جاذبه داشت. فکر میکنم در غرب او را درست نفهمیدهاند. او قطعاً کلهپوک نیست. درواقع نوشتههای او به عربی قالب خیلی ظریف و پیچیدهای دارند». پروفسور کول میگوید: «شکی نیست که او شایسته جایگاهی کانونی در ادبیات انگلیسی است. این غریب است که ادبیات انگلیسی تدریس کنی و یک پدیده ادبی را نادیده بگیری».
جبران علاوه بر ادیب، نقاش هم بود و در ۱۹۰۸ در مکتب سمبولیست پاریس آموزشدیده بود. او با نخبگان و روشنفکران دوران خود میجوشید، کسانی چون کارل یونگ و ویلیام باتلر ییتس که چهره همهشان را هم به تصویر کشیده بود. سمبولیستهایی چون رودن و ویلیام بلیک که الهامبخش جبران نیز بودند، شور و عشق را برتر از واقعیت مینهادند و دوره جنبششان تا ۱۹۲۰ و برآمدن مدرنیستهایی چون تیاس الیوت و ازرا پاوند سپریشده بود. او بیش از ۷۰۰ اثر نقاشی کشیده است اما ازآنجاکه اغلب آنها را به کشورش، لبنان، بازگرداندهاند این آثار در غرب نادیده گرفتهشدهاند.
پروفسور سهیل بشروئی، صاحب کرسی خلیل جبران برای صلح و ارزشها در دانشگاه مریلند جبران را با رمانتیکهای انگلیسی چون شلی و بلیک مقایسه میکند و میگوید بلیک هم مانند جبران در دوران خود چندان به چشم نیامده بود: «به او میگفتند “بلیک دیوانه”. ولی حالا او یکی از بزرگترین چهرههای ادبیات انگلیسی است. اینکه منتقدان یک شاعر را جدی نگیرند دلیلی برای بیارزش بودن کارش نیست».
او در زادگاهش، لبنان، هنوز چونان یک قهرمان ادبی گرامی داشته میشود. سبک او که از اسلوب کلاسیک گسسته بود، پرچمدار جنبشی رمانتیک در ادبیات عرب شد. پروفسور سهیل بشروئی میگوید: «داریم از یک نوزایی در ادبیات مدرن عرب حرف میزنیم و نوشتههای جبران شالوده این رنسانس است».
جبران را در جهان عرب به چشم یکشورشی مینگرند، هم از بعد ادبی و هم سیاسی. بشروئی میگوید: «او مسیحی بود اما میدید کارهایی به نام مسیحیت انجام میشوند که نمیتوانست آنها را بپذیرد».
جبران در نوشتههایش ضد ستم بر زنان و علیه ظلمهای کلیسا میخروشید و خواهان رهایی از دست عثمانیان نیز بود. خوان کول میگوید: «کار او انقلابی بود و اعتراضهایی را در جهان عرب برانگیخت. به همین دلیل او در ادبیات عرب بهعنوان نویسندهای مبتکر شناخته میشود، کمابیش شبیه جایگاهی که ویلیام باتلر ییتس در غرب دارد».
جبران تا ۱۹۳۰ به چهرهای برجسته و کاریزماتیک در میان لبنانیها و در محافل ادبی نیویورک بدل شده بود. دکتر محمد صلاح عمری میگوید: «من نمیدانم چند نفر از آنهایی که پیامبر را خریدهاند، خواندهاند و یا هدیه دادهاند واقعاً چیزی درباره خود او میدانند یا اصلاً میخواهند که بدانند. شاید بخشی از جذابیت این کتاب این است که هرکسی میتوانسته نویسنده آن باشد. برخوردمان با کتب آسمانی هم همینطور است. چیزی است که هست».
جبران خلیل جبران در سال ۱۹۳۱ براثر بیماری کبد درگذشت.
امروز به پایان میرسد
از فردا برایم چیزی نگو
من نمیگویم:
فردا روز دیگری است
فقط میگویم:
تو روز دیگری هستی
تو فردایی
همانکه باید به خاطرش زنده بمانم