پل نیومن؛ بازیگری که باید از نو باید شناخت
کِلی نیومن سودرلاند، دختر پل نیومن درباره تصمیم پدرش برای نوشتن خاطراتش میگوید «قصد او این بود که نشان دهد داستانپردازیها درباره زندگیاش حقیقت ندارد.»
«پل نیومن» برای سه دهه یکی از مشهورترین هنرپیشگان سینما در جهان بود و در فیلمهایی ازجمله «بوچ کسیدی و ساندنس کید»، دغلباز و تله بازی کرد. چشمهای آبیرنگ شفاف و جذابیت پسرانه از ویژگیهای او بود و پنجاه سال زندگی مشترک ظاهراً ایده آل او با «جون وودوارد» موردتوجه بسیاری بود؛ اما همهچیز آنطور که به نظر میرسید نبود.
«کِلی سودرلاند»، کوچکترین دختر از پنج دختر پل نیومن میگوید: «او میخواست روشن کند که همهچیز عالی نیست.» به همین جهت پل نیومن در دهه ۶۰ زندگی تصمیم گرفت با همکاری دوستش استوارت استرن که فیلمنامهنویس بود، خاطراتش را بنویسد. به این منظور پل نیومن به مدت پنج سال درباره دوران کودکی، زندگی کاری، خانواده و شهرتش با استوارت استرن صحبت کرد.
کلی سودرلاند، میگوید: «این زمان بسیار مهمی در زندگی او (پل نیومن) بود. او مدت زیادی را صرف خودکاوی و بررسی افکار درونیاش میکرد.» ولی مطالب جمع شده آنقدر زیاد بود که در سال ۱۹۹۱ پل نیومن و استرن فکر کردند از عهده ادامه این روند برنمیآیند و از نوشتن خاطرات منصرف شدند. پل نیومن در سال ۲۰۰۸ در ۸۳ سالگی درگذشت و استوارت استرن هم در سال ۲۰۱۵ فوت کرد.
هیچکس نمیدانست بر سر هزاران صفحه رونوشت مصاحبهها چه آمده. حتی شایع شده بود که در آتشسوزی از بین رفتهاند؛ اما دو سال قبل این نوشتهها در انبار خانوادگی کشف شد و پس از ویراستاری اکنون بهصورت یک کتاب چاپ میشود. این کتاب تصویر هنرپیشهای را به دست میدهد که از عدم اعتمادبهنفس رنج میبرد و خاطرات پدر الکلیاش، مادر سلطهجویش، اولین ازدواجش که پس از دیدن جون وودوارد به طلاق انجامید و نیز کوتاهیهای خودش بهعنوان یک پدر و افراط در نوشیدن مشروب ذهنش را به خود مشغول داشته.
خواندن این دستنویس برای دختر پل نیومن، سخت بود چون چیزهایی را درباره پدرش کشف کرد که قبلاً نمیدانست و خواندن این مطالب او را بسیار ناراحت کرده بود. چه چیزی کلی سودرلاند را بیشتر متعجب کرد؟
او میگوید پدرش از عدم اعتمادبهنفس رنج میبرد: «من در سال ۱۹۶۵ متولد شدم. در آن موقع او خیلی مشهور بود و همه او را میشناختند ولی تمام تصویر متفاوت بود.»
تلاش میکردم بفهمم چطور متوجه نشده بودم او میتواند خودش را چیزی غیر ازآنچه فرزندانش و خانوادهاش نسبت به او احساس میکردند، ببیند، چون او درباره همهچیز مطمئن به نظر میرسید. «میدانستم که شاید برخلاف تصور مردم هرگز درباره نحوه کار خودش، احساس خوبی نداشته باشد ولی از اینکه دیدم چطور بهشدت از خودش انتقاد میکند تعجب کردم.»
دختر پل نیومن درجایی از کتاب میگوید پدرش همیشه نگران بود که به حد کافی خوب نباشد و نمیدانست موفقیت او تا چه حد به دلیل قیافه و ظاهرش است. او در خاطراتش مینویسد همواره این احساس وحشتناک ترس و دلهره را داشته که تمام موفقیت او صرفاً به خاطر شانسِ خوشقیافه بودنش بوده.
پل نیومن برای بازی در فیلم «رنگ پول»، در سال ۱۹۸۷ موفق به دریافت جایزه اسکار شد و ۹ بار در فاصله سالهای ۱۹۵۹ و ۲۰۰۳ نامزد دریافت جایزه اسکار شد. کلی سودرلاند، میگوید پدرش میخواست تنها به خاطر قیافهاش موردتوجه مردم نباشد. «او از اینکه احساس میکرد اعم از اینکه چقدر تلاش میکند هرگز بهجایی نخواهد رسید دلشکسته شده بود. منظورم این است که فکر میکرد نمیتواند برچسب خوشقیافه بودن و آن چشمان زیبا را پشت سر بگذارد.»
«میخواهم مدرکی بهجای بگذارم که تکلیف خیلی چیزها را روشن میکند به افسانهای که درباره من است خاتمه میدهد و بعضی از اسطورهها را از بین میبرد. مدرکی که زمانی را که من در این سیاره زندگی میکردم با صحت و درستی نشان دهد.»
در دهه ۱۹۷۰ پل نیومن با رابرت ردفورد در دو فیلم «تله» و «بوچ کسیدی و ساندنس کید»، بازی کرد. هر دو فیلم بسیار موفقیتآمیز بود و برای سالهای زیادی آن دو در این فکر بودند که سناریوی مناسبی پیدا کنند که بتوانند بهاتفاق فیلم دیگری بسازند. ولی کتاب روشن میکند که این دو هنرپیشه جز در مواقع فیلمبرداری، ارتباطی باهم نداشتند. پل نیومن در اشاره به رابرت ردفورد میگوید: «نمیتوانید به ردفورد اعتماد کنید. هرگز نمیتوانید مطمئن باشید که او آنجا خواهد بود. این صرفاً بینزاکتی است.»
سودرلاند معتقد است که هرگونه تنش بین این دو نفر به دلیل طرز کار متفاوت آنها بوده. او میگوید پدرش در مورد وقتشناسی خیلی سختگیر بوده درحالیکه رابرت ردفورد اینطور نبود. «با پدرم کار کردن خیلی مشکل بود. او خیلی سخت کار میکرد چون میخواست خیلی خوب و موفق باشد درحالیکه باب (ردفورد) نسبتاً بیخیال بود.» ولی سودرلاند یادآورمی شود که وقتی سن پدرش بیشتر شد، احساس بهتری نسبت به خودش پیدا کرد.
پل نیومن در خاطراتش به تنش در روابطش با جون وودوارد بهطور ضمنی اشارههایی میکند. یکبار او درباره ازدواجش این جمله معروف را گفته بود: «وقتی در خانه استیک دارم چرا برای همبرگر باید خانه را ترک کنم؟»
بااینوجود در این خاطرات بهطور غیرمستقیم صحبتهایی درباره خیانت شده است. پل نیومن به یک دوستش میگوید: «ما مشکلات خودمان را داشتیم. همهچیز عالی نبود.» سودرلاند در تائید حرفهای پدرش میگوید: «تنش همیشه وجود داشته. مطمئنم زندگی با پدرم کار آسانی نبوده. ولی فکر میکنم نکته مهم این است که (پدر و مادرم) برای اینکه باهم بمانند واقعاً سعی زیادی میکردند. خیلی افتخار میکنم که آنها توانستند مشکلات زیادی را پشت سر بگذارند و قویتر و بهتر بشوند. تا وقتیکه مادرم دست پدرم را نگرفته بود، (پدرم) آخرین نفس را نمیکشید.»
پل نیومن همچنین از اینکه پدر خوبی نبوده انتقاد میکند و میگوید موهبت پدری کردن را نداشته. او معتقد است که میبایستی فرزندانش را بیشتر درک میکرد و در مقابل آنها صبورتر بود. اسکات، تنها پسر پل نیومن در اثر افراط در مصرف الکل و استفاده از مواد مخدر در سال ۱۹۷۸ فوت کرد.
سودرلاند میگوید پدرش خیلی سخت کار میکرد و به همین جهت خیلی وقتها با آنها نبود ولی وقتی خانه بود یک بچۀ بزرگ میشد، با آنها بازی میکرد و آنان را داخل استخر میانداخت. به عقیده سودرلاند، پدرش دههها پس از ضبط صحبتهایش خیلی روی خودش کارکرده بود و هرقدر به سنش اضافه میشد احساسی که نسبت به خودش داشت بهتر میشد.
تصمیم چاپ خاطراتی که آکنده از بسیاری از اسرار درونی و خصوصی پل نیومن بود برای دخترش آسان نبود ولی سرانجام او و خواهرانش تصمیم گرفتند خواسته پدرشان را اجرا کنند چون به گفته سودرلاند این چیزی بود که پدرش میخواست. خود پل نیومن گفته بود: «میخواهم مدرکی بهجای بگذارم که تکلیف خیلی چیزها را روشن میکند به افسانهای که درباره من است خاتمه میدهد و بعضی از اسطورهها را از بین میبرد. مدرکی که زمانی را که من در این سیاره زندگی میکردم با صحت و درستی نشان دهد.»
ربکا جونز