دستان یک روح آزاد و رها
برای من حبیبالله صادقی، دکتر، استاد، هنرمند، نقاش، طراح، معلم گرافیست، کارتونیست و یا هر آنچه این روزهای پس از هجرتش، در وصف او میگویند، نبود؛ که همهی اینها بود و بیش از اینها البته. حبیبالله صادقی انسان شوریدهای بود که گاه بر زمین سر میخورند و جسمانی میشوند. بینظیر مردی که آرام نداشت و همیشه درحرکت بود. حتی زمانی که پشت بوم نقاشی مینشست.
حبیبالله صادقی از آن دست نوادر روزگار بود که القاب در کنار او بزرگی مییافتند نه آنچنانکه برخی کج فهمان کنج دانشگاه مسخر کرده به واژهی دکتر و استاد و هنرمند دلخوش دارند و چنان بزرگی کنند که گویی یکتای عالماند؛ و میدانم و شنیدم بارها که همین القاب چقدر زخم زدند بر روح آن مرد بزرگ.
نگاهش با آرمان و معنویتش گرهخورده بود اما آنگونه که این روزها تصاحب شد نبود و شاهد آن حضور همهی طیفهای سیاسی در مراسم درگذشتش بود. با این وصف من به او نه از وجه سیاسی که از منظر هنری مینگرم (گرچه در جغرافیایی زندگی میکنم که نفسمان به سیاست گرهخورده است و از آن گویی گریزی نیست اما تلاشم را میکنم.)
در حوزهی نقاشی و طراحی چنان قَدَر بود که گمان ندارم در این وسعت و با این تنوع آثار کسی از معاصرانش همپای او میتوانست شد. ساحتها و سبکهای مختلف نقاشی را عمیقاً تجربه کرد و بسیاری از آنها را ایرانی- اسلامی کرد. چنانکه آثار آبستره-فیگوراتیو او در این سالها بیبدیلاند. در دوران دههی شصت که بسیار سبک اکسپرسیونیسم اجتماعی برای نقاشان انقلاب تبلور یافت، آثاری خلق کرد که علیرغم نگاه شعاری و سمبلیستی، قابهایی پر مفهوم و چهبسا انذار دهندهاند و گویی سالهای پسین را پیشگویی میکنند.(همچون هرگز مباد) اما اوج آثار او در تکنیک و هنر به نظرم آثار آبسترهای ست که عموماً با موضوع طبیعت کارکرده است. علیرغم سادگی و رهایی در این مجموعه آثار، حبیبالله صادقی نشان میدهد که تا چه اندازه رنگ، ترکیببندی و تکنیک میشناسد. چندانکه اگر نقاشی را بشناسید و بخصوص تجربهای کرده باشید، متوجه خواهید شد که قطعاً آثاری نیستند که بتوان کپیبرداری کرد. بهطورقطع لحظاتی بدیع در تجسم دستان یک روح آزاد و رها بودهاند. به نظرم حبیبالله صادقی اگر تنها همین مجموعه را در دوران زندگی پرفرازش باقی میگذاشت کافی بود تا نام خود را بهعنوان هنرمندی توانا تثبیت کند.
همهی اینها که گفتم شاید همهی شخصیت استاد بزرگوار حبیبالله صادقی نبود. او به معنای دقیق کلمه شریف، خاضع، حامی و (ازنظر من) انسان به معنای دقیق کلمه بود. در هرلحظهای از دوران تحصیل یا غیر آن به دانشجویانش بسیار انگیزه میداد و کمک میکرد. این بارها برای دانشجویانش (که بعضی ازنظر مالی شاید درآمد مطلوبی نداشتند) اتفاق افتاده که رنگ و روغن و مواد و متریال میخرید و بی بهانه به آنها میبخشید. میگویم بی بهانه. او حقیقتاً بی بهانه میبخشید. در طی عمر پرفروغش همیشه بخشنده بود هر آنچه داشت در چنته میگذاشت تا دیگران بهره ببرند. روحش غریق رحمت و نور الهی. یادش ماندگار.
مهدی سلیمانی
کارشناسی ارشد هنر، دیجیتال آرتیست، طراح، حجم پرداز، مدرس دانشگاه و مشاور هنری سلیسنیوز است.