«دده خانم» نقشی است که بختیاری را از هیاهوی نقشهای تکراری جدا میکند؛ زنی خاموش اما استوار که ظرفیتهای پنهان بازیگری او را آشکار کرده و مسیری تازه در کارنامه هنریاش میگشاید.
در سریال بامداد خمار، بهنوش بختیاری در نقش «دده خانم» مقابل ما با هیبتی خیرهکننده قرار میگیرد. زنی از میان طبقه رنج؛ بیصدا اما پابرجا؛ زنی که نه میخواهد دوستداشتنی باشد، نه میخواهد قهرمان شود و نه حتی خود را قربانی نشان دهد. او زنی است که فقط تحمل کرده و همین تحمل، بار اصلی شخصیت را میسازد.
این نقش، برای بختیاری نه یک بازگشت نمایشی و نه یک نقطه اوج ناگهانی است؛ بلکه لحظهای ضروری برای توقف، مکث و مواجهه با آن چیزی که همیشه در او بود اما کمتر دیده شد: توان سکوت در بازیگری.
بهنوش بختیاری در حافظه جمعی ما با نقشهای پرجنبوجوش، شوخ، خودانگیخته و گاه اغراقآمیز شناخته شد. از «روزگار جوانی» و «باغ مظفر» تا کمدیهای پرفروش سینمای تجاری، او بازیگری است که راحت میخنداند و سریع ارتباط برقرار میکند. این توانایی ارزشمند است، اما او را سالها در محدودهای مشخص نگه داشت؛ محدوده نقشهای سبک، کوتاه و میانمایه. این نه تقصیر فضای تولید بود و نه صرفاً انتخابهای حرفهای اشتباه؛ بخشی از آن ناشی از خود او بود که برای حفظ حضور، گاه کیفیت را فدای دیده شدن کرد. نتیجه آن شد که بخش جدیتر توانایی بازیگریاش زیر لایهای از شلوغی و سرعت پنهان ماند.
اما در «بامداد خمار» مسیر برعکس است. بهنوش بختیاری انرژی را فرو میبرد و سکوت را جلو مینشاند. «دده خانم» زنی است که با نگاه حرف میزند؛ با مکثهایی که مثل نفسکشیدنهای سنگین، نشانه زندگیاند. بختیاری این بار نقش را بیرون نمیریزد، بلکه درون نگه میدارد و این تفاوت بنیادین است. بازیگران بسیاری نقشهای پر صدا را بلدند، اما تعداد کمی میتوانند سکوت را معنیدار کنند.

طراحی لباس و گریم این نقش نیز هوشمندانه است: چادر گلدار ساده، رنگهای خاموش، چهره عاری از بزک شهری. این تصویر نهفقط ظاهر شخصیت، بلکه جهانبینی او را میسازد.
«دده خانم» ستون خانه است؛ زنی که همه از او عبور میکنند و هیچکس نمیبیند او چگونه ایستاده. بختیاری این «ایستادن» را بازی میکند؛ نه با فداکاری نمایشی و نه با نالههای تلویحی. او زن خاموش تاریخ است، نه چهره درخشان روایت.
برای فهم این نقش، باید به خود بختیاری نگاه کرد. او انسان احساسمحور است؛ کسی که جهان را پیش از تحلیل، حس میکند. عشق او به شعر، به نوشتن دلنوشتهها، به موسیقی و تجربههای انسانی، نه برای ژست فرهنگی، بلکه برای بقاست. او از آن دسته از هنرمندانی است که زندگی را به شکل عریان لمس میکنند.
این ویژگی بهنوش بختیاری را هم به مردم نزدیک کرده و هم آسیبپذیر. او هیچوقت میان «چهره عمومی» و «زندگی شخصی» دیواری نکشید. همین صمیمیت باعث شد بخشی از جامعه او را صادقانه دوست بدارند و بخشی دیگر، او را بیشازحد در دسترس ببینند.
روحیه مردمی و ارتباط مستقیم او با مخاطب ـ چه در خیابان، چه در تعاملات روزمره و چه در شبکههای اجتماعی ـ همیشه شمشیر دو لبه بوده است. او صمیمی است، بیواسطه و بدون نقاب، اما همین رفتار گاه او را به منطقهای میبرد که مرز میان صمیمیت و نمایش کمرنگ میشود. بختیاری باید بداند که هر حرکت، هر حرف و هر واکنش، بخشی از سرمایه هنری اوست. اگر این آگاهی رسانهای تقویت شود، روحیه مردمیاش میتواند به نقطه قوت تبدیل شود؛ اگرنه، همان خصیصه میتواند راه تثبیت دوباره او را دشوار کند.

مسیر بازیگری او نیز پرفرازونشیب بوده: از نقشهای طنز تلویزیونی تا تلاشهای پراکنده در آثار جدیتر؛ از حضور در سینمای تجاری تا انتشار مجموعههای شعر و روایتهای شخصی. او همیشه در حال تلاش برای دیده شدن «درست» بوده، اما این تلاش گاهی در هیاهو گم شد.
«دده خانم» فرصتی است که بهنوش بختیاری بالاخره میتواند از آن هیاهو فاصله بگیرد و تولد دوبارهای را در مسیر جدی بازیگریاش جشن بگیرد. او اگر دوباره به نقشهای آسان و تکراری بازگردد، محبوبیت را حفظ میکند، اما هیچچیز تغییر نمیکند.
اما اگر مسیر نقشهای سنگینتر، کمکلامتر و مبتنی بر تجربه زیسته را انتخاب کند؛ اگر جسارت کار با کارگردانهای سختگیر و پروژههای بی حاشیه را داشته باشد؛ اگر «نه گفتن» را یاد بگیرد، میتواند از این نقطه به بعد «کارنامه» بسازد، نهفقط شهرت.
بهنوش بختیاری استعداد و پتانسیل فوقالعاده بالایی دارد. آنچه تعیینکننده است، شجاعت انتخاب است. اگر این شجاعت را نگه دارد، «دده خانم» فقط یک نقش موفق نخواهد بود، بلکه آغاز فصلی جدی برای بختیاری در کارنامه هنریاش خواهد بود.


ناصر سهرابی
نویسنده، بازیگر و کارشناس سینما. فعالیت در مطبوعات را از سال ۱۳۷۵ با ماهنامه فیلم و هنر... آغاز کرده و مقالات او در نشریات سینما ویدئو، فیلم و سینما، هفت نگاه، سینما تئاتر، فیلم و سینما، همشهری، اعتماد ملی، مردمسالاری و... منتشرشده است.




