درخشش «برادران لیلا» در جشنواره کن
در هشتمین روز برگزاری جشنواره کن فیلم «برادران لیلا» سومین ساخته بلند سعید روستایی کارگردان و فیلمنامهنویس ایرانی، در بخش رقابت اصلی جشنوارۀ کن ۲۰۲۲ به نمایش درآمد.
«برادران لیلا»، یکی از بهترین فیلمهای جشنواره کن تا به امروز است و از بختهای مسلم کسب جوایز خواهد بود. این فیلم دو ساعت و نیمه در ادامه موضوعات آشنای سینمای روستایی، از زندگی فرودستان میگوید؛ از بنبستهای بیپایان، رؤیاهای ممنوعه و ارزشهای ناپایدار و متحول. سینمای روایتگر زندگی فرودستان، در ایران و جهان سابقهای طولانی دارد. ویژگی این فیلم در این است که نه تصویری رمانتیک از گرمی زندگی فقرا ارائه میکند و نه بارقههای امید دروغین نشانمان میدهد. «برادران لیلا» تا مغز استخوان تلخ است و همگام با شرایط تلخی که از دل آن بیرون آمده است.
عنوان فیلم اشاره به پنج شخصیت محوری در آن دارد: لیلا (با بازی ترانه علیدوستی) و چهار برادری که خواهر، مدام برای بهبود زندگیشان تلاش میکند: علیرضا (نوید محمدزاده)، عاقلترین و کم حاشیهترین برادر، کارگری که در ابتدای فیلم میبینیم کارش را از دست میدهد و درگیر مبارزه کارگران با کارخانهداران است، منوچهر (پیمان معادی)، برادری که در «بالای شهر» یعنی در خانه نیمه ساخته و بی سندی که در حاشیه ولنجک خریده است، زندگی میکند و همیشه به دنبال کلاهبرداریهای مختلف است، پرویز (رضا اصلانی) که چندین دختر کوچک دارد و به لطف خواهرش بهعنوان نظافتچی توالت استخدامشده است و فرهاد (محمدعلی محمدی) که دنبال هیکل بزرگ کردن و عاشق کشتی کج است. وجه مشترک تمام این برادران این است که برخلاف خواهر، بیکارند.
فرای این پنج شخصیت اما فرد محوری دیگر فیلم، «پدر خانواده» (سعید پورصمیمی) است که در ۷۸ سالگی چنان بازیِ بهیادماندنی ارائه داده است که شاید در شب جوایز شاهد معجزهای باشیم و او به جایزه بهترین بازیگری کن برسد. دیدن پورصمیمی ۷۸ ساله، پیر بزرگ تئاتر و سینمای ایران، روی فرش قرمز جشنواره کن تا همین حالا هم از زیباترین صحنههای تا به امروز جشنواره برای بسیاری ایرانیان بوده است.
برخلاف سینمای اصغر فرهادی، سینمای سعید روستایی حول باز و بسته کردن کلاف داستان نمیگردد و بر قدرت قصهگویی روایی سوار نشده است. «برادران لیلا» درعینحال دنبال بهتزده کردن ما با نشان دادن حضیض فقر نیست (چنانکه شاید «ابد و یک روز» روستایی در بعضی نقاط چنین باشد). این فیلم روایت تقلا کردن انسانها در شرایطی ناممکن است؛ انگار که خوب و بد، باهوش و بیهوش، کارمند زحمتکش و آدم «زرنگ» دنبال خلافکاری، همه باهم در باتلاقی یکسان گیر افتادهاند و خلاصی از شر شرایط برایشان ممکن نیست.
پیدا کردن «قهرمان» و «ضدقهرمان» در «برادران لیلا» دشوار است. اولین میلمان در این زمینه طبعاً بهسوی «لیلا» با بازی توانمند ترانه علیدوستی است؛ اما آیا «قهرمان» واقعی قصه او است؛ خواهر عاقلی که برخلاف برادرهایش شغل دارد و نگران آینده است و بهروشنی تصمیمهای درست اقتصادی و آیندهنگرانه میگیرد؟
پس آیا «ضدقهرمان» اصلی روایت، «پدر» است که سادهلوحانه میخواهد داراییهایش را خرج کند تا رسماً در خانواده و اقوامی که بهروشنی او «محل نمیگذارند»، عنوان صوری «بزرگ خاندان» را دریافت کند؛ پدری که نزدیک ۴۰ سال کارمندی کرده و به نظر میرسد بیشتر دنبال پذیرفته شدن در میان اقوامی است که او را نمیپذیرند تا کمک به فرزندانش؟ (از اولین برخوردهای پدر و پسر، زمانی است که او «پرویز» را تخطئه میکند که چرا حاضر نیست نام اولین فرزند پسرش را به نام بزرگ متوفای خاندان، غلام، بنامد؛ پدر هنگام بیرون کردن پسر از خانه، سوسیس و تخممرغهایی که او در جیبش قایم کرده است، درمیآورد تا او را تحقیر کرده باشد).
آیا باید «علیرضا» را بستاییم که میگوید «ما گاوهایی هستیم که یاد نگرفتیم در زندگی هم دخالت نکنیم» و از حق تصمیمگیری پدرش دفاع میکند؟ یا ترانه را که بهروشنی حاضر است با پدر و مادر، یعنی «گذشته»، بجنگد تا زندگی برای برادرها، یعنی «آینده» فراهم شود؟
«شخصیت مذموم اخلاقی» روایت آیا «منوچهر» است که مشخصاً به دنبال کلاه گذاشتن سر بقیه مردم شهر است؟ و یا اقوام متمولی که میخواهند از سادهلوحی و تعهد پدر به سنت خاندان سوءاستفاده کنند تا پولی به جیب بزنند؟
در میان خانواده هفتنفره (پدر و مادر و پنج فرزند) نیز میبینیم که جبههگیریها یکسان نیست و مدام عوض میشود. گاه لیلا با علیرضا بهعنوان دو «موفقترین» عضو خانواده علیه بقیه برادرها بسیج میشوند، گاه همه علیه بلندپروازیهای سادهلوحانه اما خطرناک «منوچهر» و گاه آرایشهای دیگری.
همین است که پاسخ دادن به این پرسشها آسان نیست. «برادران لیلا» البته نسبیت اخلاقی را ترویج نمیکند و در جایجای آن، «خیر و شر» معناهای مشخص و روشنی مییابند. فیلم بدین معنی، «متعهد» است؛ اما درعینحال، از داستان آن برمیآید که این «شرایط» است که در گستره وسیعی دستوپاهای شخصیتها را میبندد؛ این نکته نیز لیلا باید برای درد مزمن استخوان تحت درمان مکرر قرار گیرد، شاید استعارهای به همین باشد. البته کسانی در این داستان حضور دارند که از شرایط موجود سود میبرند و اوج آن را در مهمانی عروسی پرطمطراقی میبینیم که اقوام پدر برگزار میکنند و در ماشینهای گرانقیمت دوروبر پاساژها؛ اما خروج از شرایط موجود، برای شخصیتها راحت نیست.
بدینسان، «برادران لیلا» را شاید بتوان یکی از تعاریف کلاسیک «تراژدی» دانست: قصهای با پایان از پیش معلوم که فرار از «شرایط» در آن برای هیچکس ممکن نیست.
از نقاط قوت «روستایی» جوان (که سخت است باور کنیم هنوز ۳۳ ساله هم نیست)، این است که هم در فیلمنامهنویسی مهارت دارد و هم در دکوپاژ و صحنه چینی و کارگردانی، درحالیکه بسیاری از کارگردانها معمولاً در یک زمینه ماهرند و در دیگری نهچندان.
بدینسان است که «برادران لیلا» پر از صحنه چینیهای بهیادماندنی است: مجلس یکسالگی ختم آقا غلام که خرد شدن پدر را در آن به سینماییترین شکل میبینیم، مجلس عروسی که پرطمطراق بودنش جوری مبالغهآمیز است که شاید بتوان آن را فرا واقعگرا نامید و سکانس پایانی درخشان و خلاقانه فیلم. فیلمنامه نیز از یکسو جذاب و گیرا و پرکشش است (گرچه در طول دو ساعت و نیم، در دقایقی نیز کمی افت میکند) و از سوی دیگر، پر از گفتههایی که بهیادماندنیاند، بدون آنکه کلیشهای باشند. مثلاً لیلا در جملهای که انگار جوابی به گزاره اول رمان «آنا کارنینا»ی لئو تولستوی است، از این میگوید که خانوادههای پولدار همه همدیگر را میشناسند چون تعدادشان کم است، ولی خانوادههای درمانده یکدیگر را نمیشناسند، اما از چهره هم درماندگی هم را تشخیص میدهند.
«برادران لیلا» بار دیگر قدرت کمنظیر سینمای ایران را نشان میدهد. این فیلم با استقبال گسترده منتقدان هم مواجه شده است. پیتر بردشا، منتقد گاردین با تمجید از سکانس عروسی فیلم، این سکانس را اوج انرژی فیلم ازنظر احساسی خواند و از بازی ترانه علیدوستی در نقش لیلا تمجید کرد و بازی این بازیگر را یک نقشآفرینی فوق در میان گروهی از بازیگران عالی خواند. او نوشت «سعید روستایی فیلمساز ایرانی یک درام خانوادگی جذاب، بزرگ و کاراکتر محور را به سبک ایتالیایی-آمریکایی و نقشآفرینیهای قوی ارائه میکند. صحنه عظیم عروسی فیلم حس و حال روکو و برادرانش اثر ویسکونتی و پدرخوانده کاپولا را در خود دارد. حتی رگههایی از آرتور میلر در میانه اتهام زنیهای دردناک و خشمناک فیلم دیده میشود. ما شاهد بازگشت قدرتمندانه ترانه علیدوستی هستیم، بازیگری که او را برای نقشآفرینی در فیلمهای فرهادی میشناسیم. او در این فیلم نقش لیلا را ایفا میکند، زنی که بهواسطه پدرسالاری پوچ و بیکفایت به سمت سردرگمی و پریشانی سوق پیدا میکند. او در جهانی از مردان کلاهبردار و قالتاق زندگی میکند که هیچگاه دست از ستایش موقعیت برتر خود نمیشویند و از این وضعیت شادمان هستند. بااینحال از کار کردن متنفرند و با نهایت رضایت همچون زالو به زنها میچسبند و پاداششان را با زنستیزی و رفتار خودپسندانه کف دستشان میگذارند. غلیان خشم لیلا در مقابل حقارت پدر و بردارانش و خستگی و فرسودگی او در تلاش برای نجات آنها از دست خودشان انرژی عاطفی و حسی این اثر که قدرت فیلم از آن نشئت میگیرد تأمین میکند و زمینهساز صحنه اوج فیلم یعنی مراسم عروسی میشود. نقشآفرینی علیدوستی درخشان و همسنگ سایر هنرپیشهها در یک تیم بازیگری فوقالعاده است.»
برادران داردن امسال با فیلم خیرهکننده «توری و لوکیتا» به جشنواره آمدهاند تا شاید بتوانند نخل طلا را برای بار سوم از آن خود کنند. فیلم داستان یک زن جوان و یک پسر نوجوان آفریقایی است که بهطور غیرقانونی به بلژیک آمدهاند. این دو در قایق قاچاقچیان باهم آشنا شدهاند و رابطه خواهر و برادرانه محکمی بینشان شکلگرفته است.
پسر نوجوان «توری» توانسته اجازه اقامت در بلژیک را بگیرد ولی کار «لوکیتا» به مشکل خورده است. آن دو سعی دارند که به مأمورین مهاجرت دروغ گفته و خود را خواهر و برادر واقعی معرفی میکنند تا از این طریق «لوکیتا» هم اجازه زندگی قانونی بگیرد ولی این اتفاق نمیافتد و پرونده او رد میشود. مردی که در رستورانی سرآشپز است و این دو برایش مواد جابهجا میکنند تا پول کمی برای گذران زندگی داشته باشند به «لوکیتا» قول میدهد که اگر سه ماه در دخمهای که او در آنجا ماریجوانا پرورش میدهد زندگی کند، مدارکش را جور میکند. ولی زندانی شدن بدون تلفن «لوکیتا» و تلاش او و «توری» برای دیدن هم بدون اجازه او برایشان دردسر درست میکند.
زمان این فیلم فقط یک ساعت و نیم است که برای فیلمهایی که به بخش اصلی جشنواره راه پیدا میکنند، خیلی کم است. ولی اتفاقاً همین زمان کوتاه فیلم یکی از نکات مثبت آن است. کارگردانان فیلم نخواستهاند که با پلانهای بهاصطلاح هنری که خیلی مواقع زیادی و بیخودی هستند فیلم خود را آلوده کنند و کش بدهند. بعد از دو بار بردن نخل طلا، «داردن»ها قطعاً دلیلی برای ثابت کردن خود به دنیا و جشنواره ندارند. پس تصمیم درست را گرفتهاند. داستان سریع جلو میرود و فیلمبرداری و کارگردانی آن ساده و بیشیلهپیله است و بدون تعلل به سر اصل مطلب میرود. پایان شوکه کننده فیلم هم در همین راستا، ناگهانی و سریع اتفاق میافتد. این هم دیگر نکته مهم و عالی فیلم است.
رابطه این دو مهاجر که با تمام سختیها و مشکلات به زندگی امید دارند واقعی است و بازی هر دو بازیگر جوان فیلم، مخصوصاً پسر کوچک زیباست و همه را به تحسین وامیدارد. مهمترین نکته فیلم حرف آن است.