پیر شدن جوک نیست
گاسپار نوئه، فیلمساز آرژانتینی رگ و ریشهی فرانسوی نیز دارد. این کارگردان پسر نقاش و نویسنده آرژانتینی، لوئیس فلیپ نوئه است. گاسپار نوئه در سینمای جهان به خاطر فیلمهای خاص و خشونت بیپرده آثارش شناخته میشود. آنچه در ادامه میخوانید حرفهای او درباره فیلم «گرداب» است.
اگر تولد و شروع همواره در سینمای گاسپار نوئه حضور دارد، مرگ هم به همین نسبت برای او مهم است. نوئه میگوید: «وقتی جملهای مینویسید، همیشه یک نقطه در پایان آن میگذارید. صحبت درباره مرگ گذاشتن یک نقطه در پایان جمله است.»
«گرداب» جدیدترین فیلم این کارگردان فرانسوی به سایه و روشنهای زندگی یک زوج مسن با بازی داریو آرجنتو و فرانسواز لبرون میپردازد. مرد نویسندهای است که سالها قبل سکته قلبی کرده و زن به زوال عقل دچار است.
«من فیلمهای متعددی باشخصیتهای جوان ساخته بودم و دیگر نمیتوانستم به این کار ادامه دهم. بعد از ساختن فیلم «عشق» که بر یک زوج جوان متمرکز بود، فیلم «کلایمکس» را با تمرکز بر رقصندههای زیبا کارگردانی کردم. قبل از آنهم فیلمی دیگری درباره یک فروشنده جوان مواد مخدر ژاپنی در کارنامهام داشتم («به خلأ وارد شود).»
گاسپار نوئه که درنهایت فرصت ساخت فیلمی بر اساس موضوع زوال عقل را طی دوران پاندمی کووید ۱۹ به دست آورد، میگوید: «زوال عقل موضوعی است که میشناسم. آن را دیده بودم؛ مادرم در پایان زندگی عقلش را از دست داد. همیشه فکر میکردم این میتواند موضوع خوبی برای یک فیلم هارور روانشناسانه باشد. این پروژه حاصل پیشنهاد تهیهکنندههایم بود که در ژانویه ۲۰۲۱ به من گفتند آیا ایدهای برای ساخت یک فیلم که با دو یا سه بازیگر در یک فضای بسته فیلمبرداری شود، دارم؟ چون طی دوران حصر خانگی ناشی از پاندمی، فیلمبرداری یک فیلم در یک کلوب یا در خیابانها تقریباً غیرممکن بود.»
اگرچه گاسپار نوئه فرایند ساخت این فیلم را متفاوت نمیدانست، اما «گرداب» خیلی سریع به اتمام رسید. او میگوید: «قبل از هنرپیشهها لوکیشن را پیدا کردیم. داریو آرجنتو و فرانسواز لبرون همان دونفری بودند که از همان ابتدا در نظر داشتم و بنابراین آنها را قانع کردم و درعینحال ۱۰ صفحه فیلمنامه هم نوشتم که به من کمک کرد سرمایه بیشتری جذب کنم. سپس باید پسر خانواده را پیدا میکردم. آلکس لوتز، بازیگر و کمدین تلویزیونی را که ظاهرش تا حدی ترکیبی از مرد و زن فیلم بود، میشناختم. او موافقت کرد و ناگهان تیم لازم برای ساخت فیلم در اختیارم بود. بنا به دلایل اقتصادی ما مجبور بودیم فیلم را خیلی سریع فیلمبرداری کنیم، اما درعینحال دلیل دیگرشان این بود که هر سه بازیگر درست بعدازاین فیلم برای بازی در پروژههای دیگر قرارداد بسته بودند؛ بنابراین کل فیلم خیلی سریع اتفاق افتاد و خیلی سریع مونتاژ شد. گرداب در آخر ماه ژانویه تمام شد و ما در ابتدای ژوئیه فیلم را به جشنواره کن تحویل دادیم.»
در زندگی واقعی وقتی کسی را که بسیار به شما نزدیک است، از دست میدهید، برای ماهها و ماهها چیزی در شما گم میشود. کل روز حس میکنید چیزی در کنارتان گمشده است. این شیوهای تصویری برای بازنمایی همین حس است. مرگ به شما یادآوری میکند ما در رؤیایی زندگی میکنیم که بر فراز خلأ شناور است. هر چه بیشتر شاهد مرگ آدمهای اطرافتان باشید، کل تجربه حیات بیشتر برایتان مثل یک رؤیا به نظر میرسد
گرداب بهطور کامل در آپارتمان پروتاگونیستها میگذرد. ما شاهد زندگی روزمره آنها و وقایعی که وقتی تنها پسرشان برای دیدن آنها میآید رخ میدهد، هستیم. طی فیلم، علائم عشق و علاقه بین کاراکترها و درعینحال دشواری زندگی کاملاً آشکار و روشن است.
مادر معمولاً در خانه یا بیرون از خانه پرسه میزند، خودش را در معرض خطر قرار میدهد، احساس سردرگمی و ترس دارد و گاهی اوقات عزیزانش را نمیشناسد. پدر روی کتابی درباره فیلمها و رؤیاها کار میکند، بخشی از فیلم خونآشام را میبیند و تلاش میکند با محبوب قدیمی خود ارتباط برقرار کند. او بهواسطه وضعیت همسرش همیشه در معرض تنش و فشار قرار دارد. پسر مشکلات خاص خودش را دارد و با اعتیاد به مواد مخدر- یکی از جنبههای بنیادین تمهای نوئه- دستوپنجه نرم میکند.
او درحالیکه نگران والدین خود است و بدون هیچ موفقیتی تلاش میکند به آنها کمک کند، فرزندش را بزرگ میکند. پدر بهویژه با ایده ترک خانهای که تمام عمرش در آن زندگی کرده و نقلمکان به محیط کمخطرتر یک آسایشگاه بهشدت مخالف است.
گاسپار نوئه میگوید: «یادم هست به این فکر میکردم که اگر تلاشهای پسر برای مراقبت از آنها ناکارآمد باشد، داستان فیلم تأثیرگذارتر خواهد بود. شما میتوانید ببینید هر سه کاراکتر در رنج و عذاب هستند، نهفقط یک یا دو نفر از آنها. پسر به دلایل شخصی رنج میکشد، اما درعینحال از اینکه قادر نیست به والدینش کمک کند نیز رنج میکشد. این فیلم با کاراکترهایش مهربان است و آنها را دوست دارد، اما درعینحال ملودرامی است که در آن هیچ مفری برای خروج و خلاصی وجود ندارد. فیلم بیرحم است، اما گرم هم هست، چون هرکسی به دیگری متکی است، ولی هیچکس نمیداند چگونه مشکلات را حل کند. هیچ راهحلی برای مشکل که مشکل گذر زمان و پیر شدن است، وجود ندارد. درواقع این بهخودیخود مشکل محسوب نمیشود، زیرا بدون پیکان زمان هیچکس رشد نمیکند. داستان همیشه یکسان است.»
در سال ۲۰۱۲ نوئه در نظرخواهی مشهور مجله سایتاند ساوند فیلم «عشق» میشاییل هانکه را که آنهم درباره پیری، بیماری و مرگ است، بهعنوان محبوبترین فیلم عمر خود انتخاب کرد. برای نوئه، بازتاب این مضامین بر پرده سینما اهمیت خاصی دارد، زیرا بنا به گفته او «این یک تابوی بزرگ است که مردم تا چه حد از نقصان از دست دادن کنترل در دوران پیری وحشت دارند. اکثر مردم خیلی بیشتر از پیر شدن میترسند تا یک جنگ اتمی یا فقر. به همین علت است که فیلمهای زیادی درباره این بخش از حیات وجود ندارد.»
گاسپار نوئه در بخش دیگری از این گفتوگو اشاره کرد: «شما فیلمهای متعددی درباره سرقت از بانک میبینید؛ سرقتهایی که تقریباً هرگز اتفاق نمیافتند. زوال عقل تقریباً در هر خانوادهای رخ میدهد. موقعیتهایی که من درون خانوادهام زیستهام، موقعیتهایی هستند که تقریباً هر خانوادهای تجربه میکند؛ گاهی اوقات پدری است که قبل از مادر از دنیا میرود، گاهی اوقات برعکس است، گاهی اوقات مردم پارکینسون یا نوع دیگری از بیماریهای شناختی دارند… پیر شدن جوک نیست، پیر شدن کار بزدلها نیست.»
در فیلم گرداب، نوئه بازهم به شکلی آشکار عشق به سینما را با بیننده به اشتراک میگذارد. اگر در «برگشتناپذیر» پوستر «۲۰۰۱ یک اودیسه فضایی» و در «عشق» پوستر فیلمهای «راننده تاکسی»، «سالو» یا «جسم فرانکنشتاین» به چشم میخورد، پوستر فیلمهایی مثل «متروپولیس» فریتس لانگ و «یک زن یک زن است» ژان لوک گدار زینتبخش لوکیشن اصلی گرداب هستند.
گاسپار نوئه دراینباره میگوید: «من حس میکنم این آدمها دوستان من هستند، حتی اگر هرگز شخصاً ملاقاتشان نکرده باشم. درواقع مردم فکر میکنند من را میشناسند، چون فیلمهایم را دیدهاند. شما قبل از اینکه باهم ملاقات کرده باشیم، من را میشناسید.»
همانگونه که قبلاً اشاره کردم، کاراکتر آرجنتو در حال نوشتن یک مقاله بلند در حد کتاب درباره کیفیت رویاگون سینما و سالن نمایش فیلم با ارجاع به فدریکو فلینی و کنجی میزوگوشی است.
در فیلم گرداب، نوئه بازهم به شکلی آشکار عشق به سینما را با بیننده به اشتراک میگذارد. اگر در «برگشتناپذیر» پوستر «۲۰۰۱ یک اودیسه فضایی» و در «عشق» پوستر فیلمهای «راننده تاکسی»، «سالو» یا «جسم فرانکنشتاین» به چشم میخورد، پوستر فیلمهایی مثل «متروپولیس» فریتس لانگ و «یک زن یک زن است» ژان لوک گدار زینتبخش لوکیشن اصلی گرداب هستند
گاسپار نوئه اشاره میکند: «من چیزی برای او ننوشتم، بلکه خودش صحنهها را بداههسازی کرد. او قبلاً یک منتقد فیلم بوده و تلفنی با یک منتقد فیلم دیگر که از دوستانش است، صحبت میکند. بارها تلاش کردم کتابی درباره زبان رؤیاها در سینما پیدا کنم و هرگز چنین کتابی پیدا نکردم؛ بنابراین فکر کردم عجیب است که کسی درباره این موضوع ننوشته و شاید خودم روزی درباره آن بنویسم، اما از آنجاییکه زمان زیادی را صرف کار روی فیلمها کردهام، نتوانستم وقت لازم برای نوشتن مقالهای درباره زبان رؤیاها پیدا کنم. دوست دارم یک مطلب خوب در این خصوص بخوانم، پس به داریو گفتم تصور کن در حال نوشتن کتابی درباره این موضوع هستی. تلاش کردم به چیزی که با قلم مینوشت، پی ببرم، ولی او فقط تظاهر میکرد و واقعاً چیزی نمینوشت.»
قبل از فیلمبرداری گرداب، رابطه بین نوئه و آرجنتو- استاد ژانر جالو و فیلمهای ترسناک ایتالیایی- آنچنان مستحکم بود که گاسپار در سینمایش بارها و بارها از او قدردانی کرده است. در تیتراژ فیلم «تنها ایستادهام» از او تشکر کرد، از آهنگی با مضمون گابلین استفاده کرد و درصحنه آدیشن ابتدای فیلم «کلایمکس» یک نوار ویاچاس از فیلم «سوسپیریا» دیده میشود. درواقع نوئه و آرجنتو بیش از ۳۰ سال است همدیگر را میشناسند. نوئه میگوید: «او را در تورنتو ملاقات کردم. فکر میکنم سال ۱۹۹۱ بود. آنجا فیلم ۳۹ دقیقهام با عنوان کارنه را نمایش میدادم. قبل از اینکه «تنها میمانم» را بسازم، فیلمی با کاراکتر مشابه ساخته بودم. ما همدیگر را دیدیم و باهم شام خوردیم و او که از فیلم خوشش آمده بود، گفت میتوانم در اولین فیلم بلندت به تو کمک کنم؟ و ازاینجا بود که باهم دوست شدیم. داریو در رم زندگی میکند و بنابراین او را زیاد نمیبینم، اما در جشنوارههای فیلم مختلف به دیدن او میشتابم. در پاریس بود که به دختر او، آزیا، نزدیک شدم. وقتی مشغول مونتاژ «برگشتناپذیر» بودم، او به اتاق مونتاژ آمد. بارها و بارها با او صحبت میکنم. اگر به رم بروم، با او تماس میگیرم و اگر او به پاریس بیاید، گاهی اوقات با من تماس میگیرد، گاهی اوقات هم نه.»
گاسپار نوئه درباره همکاری با آرجنتو میگوید: «این یک دوستی طولانیمدت است که منجر به پیشنهاد من به او برای بازی در فیلم شد. قانع کردن او به زمان زیادی نیاز نداشت، ولی چیزی که واقعاً باعث خوشحالی او شد، این بود که به وی گفتم: «خودت باید به کاراکترت سروسامان بدی و قرار نیست چیزی برات بنویسم. من سرم به دوربین گرم است. بهاینترتیب، او هیچ فشاری حس نکرد. ما همچنین درباره اومبرتو دی ویتوریو دسیکا که هر دو عاشقش هستیم، باهم صحبت کردیم.» ارتباط دیگر گرداب با ایتالیا به استفاده از موسیقی مربوط میشود که بخشی از جوهره سبک نوئه به شمار میرود.
در این فیلم خاص، اسم انیو موریکونه افسانهای که معمولاً در کنار نوئه در ابتدای فیلمهای او ظاهر میشود، کاملاً برجسته و آشکار است. یکی از سکانسهای دردناک فیلم که به درگیری پسر با اهریمنهای درونی بهجای مانده از گذشتهاش که هرگز او را رها نمیکنند، مربوط میشود، با قطعهای از ساختههای موریکونه همراهی میشود.
گاسپار نوئه اشاره میکند: «دو قطعه از انیو موریکونه در فیلم هست؛ یکی زمانی که آنها باهم بحث و مشاجره میکنند و دیگری در همین صحنه. این موسیقی به وسترن اسپاگتی یا هر چیز دیگری مثل آن متکی نبود. وقتی مشغول مونتاژ فیلم بودم، آن موسیقی را شنیدم. یک نفر فیلم کوتاهی برایم فرستاده بود و از این موسیقی در آن استفاده کرده بودند. من گفتم این موسیقی لعنتی عالی چیه؟ درنهایت از (اپلیکیشن تشخیص موسیقی بر اساس نمونه کوتاهی از آن) استفاده کردم و متوجه شدم آن قطعه موسیقی از فیلم «اسم من هیچکس است» بود؛ بنابراین درصحنهای که پسر دوباره هرویین میکشد، این موسیقی تنشی اضافه میکرد که بسیار مؤثر بود؛ اما من به وسترن فکر نمیکردم. فقط به این فکر میکردم که در آن صحنه خاص تا چه حد خوب جواب میدهد. سپس حقوق استفاده از آن در فیلم را گرفتیم. انیو موریکونه برای داریو موسیقی ساخته بود. او استاد ساخت موسیقی فیلم در ایتالیا و بهشدت خلاق است. فکر نمیکنم هیچ موسیقیدانی بهاندازه انیو موریکونه خلاق باشد.»
گرداب از پرده دونیمه استفاده میکند، تکنیکی که نوئه از زمان فیلم «نور جاودان»(Lux Æterna) با بازی بئاتریس دال و شارلوت گینزبورگ مشغول کشف و کاوش در قابلیتهای آن بوده است. او در این خصوص میگوید: «چون در فیلم نور جاودان و سپس در فیلم «تابستان ۲۱» که میتوانید آن را روی اینترنت پیدا کنید- از پرده دونیمه استفاده کرده بودم، فکر کردم میتوانم از زبان مشابهی در گرداب هم بهره بگیرم. پرده دونیمه حتی بیشتر از دو فیلمی که قبلاً ساخته بودم، مناسب داستان این فیلم است. اگر در نور جاودان- که مدافع نظریه سینما بهعنوان هنر، نه صنعت است- پرده دونیمه بازتاب و نشانگر هرجومرج فیلمبرداری یک فیلم درباره جادوگری است، در گرداب نشانه فقدان و غیبت است.»
گرداب بدون شک فیلمی درباره سوگواری و اینکه زمان چگونه همهچیز را به شکلی اجتنابناپذیر نابود میکند، است.
گاسپار نوئه در پایان صحبتهایش اینگونه نتیجهگیری میکند: «در زندگی واقعی وقتی کسی را که بسیار به شما نزدیک است، از دست میدهید، برای ماهها و ماهها چیزی در شما گم میشود. کل روز حس میکنید چیزی در کنارتان گمشده است. این شیوهای تصویری برای بازنمایی همین حس است. مرگ به شما یادآوری میکند ما در رؤیایی زندگی میکنیم که بر فراز خلأ شناور است. هر چه بیشتر شاهد مرگ آدمهای اطرافتان باشید، کل تجربه حیات بیشتر برایتان مثل یک رؤیا به نظر میرسد.»
Screen Anarchy، اریک اورتز گارسیا، اردوان وزیری